ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس با خواهر مستاجرمون1

پدرم یه همکار داشت که دخترش تازه میخواست عروسی کنه یه شب پدرم گفت دختر آقای فلانی داره دنبال خونه میگرده گفتم بیان اینجا رو ببینن اگر خوششون اومد بیان اینجا مادرم گفت کی میان گفت فردا غروب فرداش دوست پدرم با دخترش و دامادش اومدن خونه رو دیدن و پسند کردن فقط قرار شد پدرم یه نقاش بیاره یه نقاشی کنه چون عروس داماد بودن و میخواستن جهاز بیارن خونه تمیز باشه عروس بنده خدا مادر نداشت و مادرم به پدرش گفت اینم مثل دخترم خیالتون راحت باشه از همون برخورد اول با مادرم خیلی صمیمی شده بودن حدود یه ماه بعدش اساس آوردن تو این فاصله چند بار اومدن و رفتن پرده اندازه گرفتن و از این کارها روزی که اساس آوردن جمعه بود و من کلاس نداشتم میخواستم برم پیش رفیقم که تو حیاط داشتم با رفیق پدرم احوالپرسی میکردم و تعارف میکردم که اگر نیاز هست کمک کنم یه دفعه یه خانم 28 -29 ساله خوشگل و قد بلند سفید مثل برف با چشمای آبی کون و پستونش داشت لباسش رو پاره میکرد اومد به همکار بابام گفت بابا میشه بگید یه کم یخ به ما بدن بعد پدرش من رو معرفی کرد خانمه هم معذرت خواهی کرد و سلام علیک کردیم دوست پدرم گفت ایشون مژگان خانم دختر بزرگم هستن برای خواهرش مادری کرده گفتم بله دستشون درد نکنه خدا خیرشون بده گفت خواهش میکنم سلامت باشید رفتم از تو خونه براشون یخ بیارم وقتی برگشتم دیدم جلوی در ایستاده یه نگاهی تو صورتش کردم گفتم بفرما مژگان خانم یه خنده ای کرد گفت دست شما درد نکنه آقا محسن یخ رو گرفت و رفت بالا ولی با اون لبخند من رو آتیش زده بود میگفتم چی میشد این میومد اینجا زندگی کنه دیگه بی خیال رفیقم شدم دنبال یه بهونه بودم برم بازم ببینمش به پدرم گفتم یه تعارف کن شاید کمک لازم داشتن گفت نه اگر کاری باشه فلانی با من تعارف نداره حتما میگه رفتم تو آشپزخون دیدم روی گاز پره گفتم مامان مهمون داریم گفت آره گفتم کیه گفت به آقای... گفتم من نهار درست میکنم بیان پائین کلی حال کردم ظهر مادرم گفت برو بالا بگو غذا حاضره بیان نهار بخورن با ذوق رفتم بالا شانسم گفت مژگان اومد جلوی در بهش گفتم خسته نباشید گفت مرسی گفتم مادر میگه غذا حاضره تشریف بیارین برای نهار بازم یه لبخند زد گفت چشم چند دقیقه دیگه مزاحمتون میشیم اون روز نفهمیدم چطوری نهار خوردم فقط نگاهم به این زن بود به اون پستونای بزرگش زنه لوندی بود خیلی زود با همه خودمونی میشد به پدرم میگفت دست شما درد نکنه خیالمون از بابت خونه حسابی راحت شد ولی بگما اینا دیگه از اینجا بلند نمیشن تا خونه بخرن پدرم با خنده گفت اینجا هم خونه خودشونه پدرتون خیلی حق گردن ما دارن آقای... گفت خواهش میکنم ایشاا... دامادی محسن جان جبران کنم مژگان با ذوق گفت ایشاا... انگار مثلا من برادرش بودم یا چند ساله که من رو میشناسه خلاصه گذشت عروسی هم انجام شد دیگه مریم و نوید اومدن سر خونه و زندگی خودشون خیلی آدمای خوبی بودن نوید لیسانس مکانیک داشت و مریم دانشجو بود با نوید خیلی رفیق شده بودم خیلی من رو نصیحت میکرد که به درسم برسم و از این حرفا یه شب مادرم برای شام دعوتشون کرد شام بیان پیش ما موقع شام حرف مژگان افتاد که من فهمیدم به خاطر کار شوهرش تو یکی از شهرهای شمالی زندگی میکنن و زیاد مشهد نمیاد خیلی حالم گرفته شد حیف بود آدم زن به این باحالی رو نبینه ولی چاره ای نبود چند وقتی گذشت یه روز عصری مادرم با مریم رفته بودن خرید بعد از یه ربع که دیدم زنگ میزنن آیفون رو جواب دادم یه خانم بود گفت سلام آقا محسن مریم اینا نیستن گفتم شما گفت مژگانم مثل چی حال کردم در رو زدم گفتم بفرمایید تو بعدزود رفتم در اتاق رو باز کردم تعارفش کردم بیاد تو خونه گفت نه مزاحمتون نمیشم گفتم اختیار دارین مریم خانم با مامان رفتن خرید برمیگردن شما تشریف بیارین تو با معذرت خواهی اومد تو نشست رو مبل سریع براش میوه آوردم گفت زحمت نکشید گفتم نه بابا چه زحمتی نشستم روبروش مژگان شروع کرد به حرف زدن فهمیدم که اومده چند روزی پیش خواهرش بمونه کلی حال کردم چون مریم اکثر روزا کلاس داشت و میدونستم که مامان هر روز میارتش پائین یه دو ساعتی طول کشید تا مریم و مامان برگشتن و مژگان رفت بالا خونه مریم گفتم هر طوری شده باید یه حالی با این بکنم یاد پستونای بزرگش کیرم رو راست میکرد دو روز بعدش مریم از صبح کلاس داشت تا غروب منم طبق عادت هر موقع میخواستم برم خرید میرفتم ازش بپرسم اگر اونم چیزی میخواد براش بخرم رفتم بالا در زدم دیدم مژگان با یه تاپ تنگ با یه شلوار تنگ بدون روسری و چادر اومد جلوی در داشتم غش میکردم مریم با اینکه تازه عروس بود هیچ وقت اینطوری تو خونه نمیگشت ولی این مثل اینکه آب و هوای شهرشون بهش ساخته بود با لکنت بهش گفتم من میرم خرید چیزی لازم ندارین براتون بخرم بازم با خنده ازم تشکر کرد گفت نه مرسی فقط اگر امکان داره چند تا سی دی به من قرض بدین اینا چون خونه نیستن هیچی سی دی ندارن حوصله ام سر رفته حد اقل یه موزیک گوش کنم گفتم من از خرید برگشتم بهتون میگم بیاین پائین هر چی دوست داشتین از توی کامپیوتر براتون رایت کنم در کمال نا باوری قبول کرد از خرید برگشتم دیدم مامان نیست به موبایلش زنگ زدم گفت من خونه خالتم غروب میام کلی حال کردم همه چی حل بود فقط نمیدونستم مژگان رو چیکار کنم به زور که نمیشد کردش رفتم بالا صداش کردم گفتم اگر میخواین بیاین پائین براتون سی دی بزنم گفت باشه چند دقیقه دیگه میام بعد از ده دقیقه دیدم در میزنن در رو باز کردم وای مژگان همونطوری اومده بود پائین گفت مامانت نیست گفتم نه رفته خونه خالم یه دفعه گفتم وای الان میره بالا و نمیاد تو ولی دیدم گفت پس مزاحم تنهایی شما شدم گفتم نه اختیار دارین چه مزاحمتی بعد تعارفش کردم تو اتاقم براش یه صندلی تقریبا کنار صندلی خودم گذاشتم و کامپیوتر رو روشن کردم تا بخواد بالا بیاد رفتم یه کم میوه بیارم وقتی برگشتم کامپیوتر کامل بالا اومده بود بک گراندم یه عکس جنیفر بود که فقط یه کرست تنشه با یه دامن نازک که شرتشم معلوم بود نصف پستوناشم از کرستش زده بود بیرون گفت چه عکس قشنگیه گفتم قابل نداره خندید گفت مرسی رفتم تو فایل موزیک یکی یکی براش آهنگها رو میذاشتم تا انتخاب کنه تو هین کار کردن من اونم برام حرف میزد و من از شنیدن صداش و حرفاش لذت میبردم نیم ساعتی گذشت و چند تا آهنگ رو براش رایت کردم بهش دو تا سی دی دادم گفت راستی فیلم هم داری گفتم آره چی میخواید ایرانی خارجی گفت فیلم خارجی جدید زد به سرم براش یه دونه سوپر آس رایت کنم ولی ترسیدم براش دو تا فیلم زدم یکی با من میرقصی جنیفر بود با یه فیلم دیگه که خیلی صحنه های لب و لب باز داشت سی دی ها رو گرفت بعد از کلی تشکر رفت بالا بازم من موندم خماری رفتم تو دستشوئی به عشق پستوناش و کونش و اون بدن سفیدش یه جق حسابی زدم فرداش بازم مریم کلاس داشت و مامانم شب گفت که میخوان فردا با خالم برن خونه مادربزرگم یه کم اونجا رو تمیز کنم منم عشق کردم که بازم شاید به یه بهونه ای بیارمش پائین وقتی از خواب بیدار شدم مامان نبود خودم رو مرتب کردم رفتم بالا در زدم بازم با لبخند اومد جلوی در همیشه میخندید لامذهب سلام کردم گفتم فیلمهارو دیدید گفت آره همون دیروز جفتشون رو دیدم گفتم اگر میخواین یه چند تا دیگه فیلم دارم بیاین ببینین هر کدوم رو خواستین براتون رایت کنم گفت نه مرسی دیگه به اندازه کافی شرمندمون کردید گفتم نه بابا منم تنهام بیاین پائین براتون رایت کنم گفت مامان بازم نیست گفتم نه رفته خونه مادربزرگم و غروب میاد گفت باشه پس من میخواستم برم حموم شما برین منم بعد از حموم میام رفتم پائین یه عکس سکسی تر انداختم روی بک گراند تا بیاد ولی باورتون نمیشه وقتی اومد یه پیرهن آستین کوتاه سفید زنونه تنش کرده بود که یخه اش تا خط پستوناش باز بود کرست مشکیش قشنگ معلوم بود با یه دامن گشاد بلند اومد تو اتاقم تا عکس رو دید گفت این عکسارو از کجا میاری گفتم از اینترنت گرفتم گفت بازم داری ببینیم گفتم آره رفتم تو فایل My Pictures اصلا حواسم نبود که چند تا عکس سوپرم توش دارم عکس اول رو باز کردم بهش گفتم این فلش رو بزن یکی یکی میاد تا من برم یه کم میوه بیارم بلند شد سر جای من نشست و من رفتم تا برگشتم دیدم وای یه عکس سوپر روی مانیتوره زنه خم شده بود مرده از پشت کیرش رو کرده بود کس زنه زنم سرش رو چرخونه بود سمت مرده لباش رو غنچه کرده بود مژگان تا من رو دید زود عکس رو زد که بره ولی عکس بدشم سوپر بود مرده خوابیده بود زنه نشسته بود روش کیرش رو با دست گرفته بود جلوی کسش مژگان بدتر از من هول کرده بود سریع رفتم کلا بستمش خیلی خجالت میکشیدم الکی گفتم ببخشید دیشب پسر دائیم اینجا بود این عکسا رو ریخته تو کامپیوتر یه دفعه گفت مامانت که میگه برادر نداره دیگه حسابی ضایع شده بودم گفت بابا چته چرا ناراحتی خوب تو هم جوونی و کنجکاو منم با اینکه دختر بودم وقتی همسن شماها بودم صدتا از این عکسا دیده بودم با شنیدن این حرف کلی حال کردم طرف روشن فکر از آب دراومد بعد گفت تازه اون موقع من چند تا هم فیلم دیده بودم یکیشم چند تا سوراخ قایم کرده بودم وقتی تنها میشدم میدیدم یه دفعه گفتم من الان دارم میخواید ببینید گفت اینجا گفتم اگر دوست دارین منم تنهام با هم میبینیم گفت چی بگم گفتم اگر سختتونه خوب بدم ببرین بالا ببینین گفت سخت که نه ولی انگار خجالت میکشم بعد خودش زد زیر خنده گفت بی خیال بذار با هم میبینیم وای عجب لارجی بود زن گفتم هم کامل دارم هم نیمه کدومش رو بذارم گفت نیمه سر کاریه تا میای بری تو حس تموم میشه وای دیگه داشتم میمردم چه حرفا که از این زن نمیشنیدم یه فیلم آمریکائی توپ داشتم گذاشتم توی کامپیوتر و شروع کردیم به دیدن دیگه دلم میخواست دادبزنم بیا بکنم کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد

3 نظرات:

ناشناس گفت...

واقعا قصدت از برپایی چنین وبلاگی چیه . می خوای حرمت توی خانه ها رو بشکنی؟ بدون که کسایی مثل تو نمی تونن با فرهنگ این ملت شوخی کنن.

ناشناس گفت...

aliiiiiiiiiiii bood merci az dastan haye ghashangrt bazam bezar

ایرانی گفت...

ممنونم دوست گل و آشنایم . داستانهای گوناگونی در این مجموعه نوشته یا منتشر شده و در خدمت شما و سایر عزیزان بودن باعث افتخار ماست . با تشکر : ایرانی

 

ابزار وبمستر