ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حميد و فاطی قسمت اول

اینم سکس ضربدری که خواسته بودین امیدوارم خوشتون بیاد
من حميد نزديك 27 سالمه، يك مغازه تعميرات و خدمات فني دارم . كه سر خونه است به تازگي اين خونه رو كه سرش يه مغازه است خريدم قبلش سالها مستجر مردم بودم ‌، نه خونه رو نمي گم منظورم مغازه است سالها يه جورايي اسير صاحب مغازه ها بودم ، نمي دونيد يعني تا مزه شو نچشيده باشيد متوجه نمي شيد چي دارم مي گم مخصوصا اين صاحب مغازه قبلم كه اون هم مغازه اش سر خونه اش بود يه ميخ كه به ديوار مغازه مي كوبيدم كه يه چيزي آويزونش كنم و يا يه طبقه اي چيزي سينه ديوار نصب كنم مي يومد تو مغازه و سرك مي كشيد كه چكار مي كنم با اونكه خير سرش منو دوست داشت و مستقيم اعتراض نمي كرد ولي يه جوري به ميخي كه مي زدم تو ديوار نگاه مي كرد كه انگار تو جيگرش فرو رفته هميشه هم نصيحتم مي كرد كه اگه وسايل و چيز ميزا تو روي زمين و يا روي ميز بزاري امنيتش بيشتر و يه موقع از اون بالا نمي افته ، به فكرم بود ديگه ، واسم دلش شور مي زد كه وسايلم درب و داغون نشه و نزديك سر برج كه مي شد يهو دلش خيلي برام تنگ مي شد مي يومد ببينه حال مغازه اش و در و پيكرش چطوريه و همين طور خودم وقتي كه اجاره اش رو مي دادم و خيالش از سلامتي من آسوده مي شد مي تونست بره به بقيه كاراش برسه و يه چيزي بخوره ، چون حالا ديگه از گلوش پايين مي رفت
تمام وسايل الكترونيكي و برقي خودش و فك و فاميلاش هم چون به كار من و به تخصص من ايمان داشت مي اورد پيش من درست كنم و اكثرا هم به جاي اجرت دادن ، هزار و خورده اي تومن زبون بازي و تشكر مي كرد و از اين كه افتخار آشنايي با من نصيبش شده كلي خدا رو شكر مي كرد . وقتي نزديك اول برج مي شد مخصوصا وقتي كه پول اجاره تكميل نشده بود و مي ديدم داره مي ياد تو مغازه حالم رو بپرسه مثل گنجشكي كه گوشه اي تنگ و بدون روزنه اميد اسير آقا گربه شده باشه سعي ميكردم به كنجي از مغازه پناه ببرم تا شايد منو نبينه . قلبم چنان مي زد كه مطمئن بودم حتي اگر با چشمش متوجه من نشه بطور حتم صداي قلبم منو لو مي ده . وقتي موقعيت شد كه خونه رو بفروشم و اين خونه رو كه يه مغازه سرش بود رو بخرم حال گنجشگي رو داشتم كه موفق شده از بالاي سر و بين چنگولاي آقا گربهه فرار كنه و پر بكشه به آسمون و رها و آسوده پرواز كنه اگه روم مي شد و نشونه گيريم خوب بود خيلي دلم مي خواست مي شد تو همون تخيل گنجشگي يه فضله كوچولو هم بندازم روي سر بي موش ، تا يه نرمه دلم خنك بشه
بهم نخنيد ها ولي روز اول كه پام تو مغازه خودم باز شد كلي ميخ به ديوارش كوبيدم ، همينطور الكي ها ، خيلي هم حال داد
يك دوست به نام مهدي دارم كه يك كارگاه توليدي صنعتي داره . مرد خوبيه با سفارش كارهايي كه به من مي داد با هم آشنا شديم ، با آنكه پول داره ولي فيس وافاده نداره . بخاطر تفاهم زياد من و اون و در ضمن اخلاق خوبي كه داره خيلي زود با هم صميمي شديم . من قبلا دو سالي رو تو كارگاهش براش كار كردم . با آنكه بد اونق هست ولي جنبه هاي مثبت زيادي داره كه منو شيفته خودش كرده
از برخوردش با من و كمك هايي كه به من مي كنه معلوم مي شه كه اون هم به من علاقه منده. خلاصه آقا خيلي با هم رفيق شديم . گه گاه مي شد كه وقت زيادي رو با هم سپري مي كرديم . رفته رفته رفت آمد خانوادگي هم با هم پيدا كرديم
زنم فاطي واقعا زيباست و بدن شهوت ناكي داره سينه هاي نسبتا بزرگ و پاهايي كشيده و بدن سفيد و بي مويي داره . اين رو هم بگم كه زن دوستم هم بسيار خوشگل و دوست داشتنيه مثل زن خودم ، انگار اين دو موجود رو . از مرمر سفيد تراشيده باشند
من و فاطي بسيار شهوتي هستيم ، تو هرفرصتي كه پيش بياد مي چسبيم بخصوص شبهايي كه فرصت مي شد بريم تو سايت آويزون و چرخي بزنيم خيلي بيشتر شلوغش مي كرديم ، بخصوص از قسمتي كه مربوط مي شد به طرفداران سكس هاي ضربدري و گروهي خيلي خوشم مي يومد
به نظر هر دوي ما سكس ضربدري كه من اسم شو گذاشتم سكس مكمل مي تونست يه سكس قابل اطمينان و سالم و لذت بخشي باشه . سكس مكمل كلمه با مسما تريه و خيلي بهتر از سكس ضربدري رسايي و ملموسي داره
من و فاطي معمولا شبي يك بار رو شاخش بود كه با هم سكس كنيم
تو سكسمون قيد و بندي رو رعايت نمي كرديم و هر طور كه بيشتر بهمون مي چسبه صفا مي كنيم
يك شب داشتيم همراه با سكس مون يه فيلم سكسي مي ديديم كه در اون فيلم دو جفت داشتن با هم قاتي پاتي سكس مي كردن . در حال تماشا زنم پرسيد : حميد چه لذتي داره كه دو تا جفت با هم سكس داشته باشند ؟
من گفتم : نمي دونم ، ولي مطمئن هستم خيلي لذت داره
بعد بهش يك چشمكي زدم ، اون هم خنديد و افتاد تو بغلم و من هم محكم بغلش كردم
همون طور كه روم دراز كشيده بود دست شو به چونه اش زد و با لبخندي كه زيبايي صورتش رو دو چندان مي كرد پرسيد : اينها كه تو فيلم نشون مي ده و يا تو اون سايت ، چي بود اسمش ؟
لبخندي زدم و جواب دادم : آويزون رو مي گي ؟
خنديد و گفت : آره همون ، اينها واقعيه ؟ يعني مي شه به همين راحتي يه زوج خوب و قابل اعتماد واسه سكس به قول تو مكمل پيدا كرد ؟
سري تكون دادم و گفتم : نمي دونم ولي ظاهرا بايد بشه
خنديد و گفت : من فكر مي كنم اون مردهايي كه مي رن تو سايت آويزون ، چون چيزي در واقعيت گير نمي يارند كيراشون آويزون شده و مي خوان يه جايي رو پيدا كنند تا با خوندن و ديدن مطالبش شايد يه خورده كيرشون رو سفت كنند
لباشو بوسيدم و گفتم : يادت باشه دختر و زن هايي هم هستند كه با خوندن مطالب اين سايت ، آب از لب و لوچه شون آويزون شده و ممكنه از همين راه دست شون به اون مردهايي كه تو گفتي برسه و رابطه ها شكل بگيره
چرخي به خودمون داديم و رفتم روش لباشو بوسيدم و آهسته رفتم پايين ، اين رو هم بگم كه ما درست و حسابي سكس مي كنيم ، و كوس ليسي و ساك زدن تو خون سكس كردن مونه ، رفتم سراغ سينه هاي هوس انگيزش نمي دونيد چه سينه هايي داره ، داغ و برجسته و از همه مهمتر كوسش كه خيلي شهوتي و داغه . نوك سينه هاي خوش حالتش آدم رو وسوسه مي كنه كه بري سراغشون و اونها رو تو دهن بگيري و هي ببوسي . من هم شروع كردم به بوسيدن و گاز گرفتن سينه هاش و بعد از اون رفتم پايين تر و ناف شو كمي بوسيدم و رفتم سراغ كوسش
آهي كشيد و پرسيد : حميد دوست داري با يك جفت ديگه با هم سكس داشته باشيم ؟
لبخندي زدم و گفتم : نمي دونم تا حالا تجربه شو نداشتم ، بعد از اون كار مي ترسم تاثير بدي تو روابط زناشويي مون باقي بزاره
لبخندي زد و گفت : بايد اين مسائل رو تو روابطه مون داخل نكنيم ، اين طوري نمي تونه تاثير بدي داشته باشه
پرسيدم : حالا بايد ديد آيا زوج مناسب و مطمئني مي شه پيدا كرد ؟
بعد سرم رو انداختم پايين و مشغول ليس زدن و خوردن كسش شدم داشت حسابي تحريك مي شد و آب كسش هم كم كم راه افتاد . من اول زنم رو حسابي تحريك مي كنم و بعد از رسيدن به اورگاسم ، خودم شروع مي كنم
زنم موهامو گرفت و كشيد بالا و سرم رو برد بالا و لبانم رو بوسيد و با خنده گفت : بگو اين كار رو مي كني ؟
خنديدم و گفتم : كدوم كار ؟
اخمي كرد و گفت : خودت رو به اون راه نزن ، خوب منظورم سكس ضربدري و اينطور حرفهاست ديگه
گفتم : باشه ، قول مي دهم اگر مورد مطمئني رو گير آوردم اين كار رو
انجام بدهم ، من بخاطر تو هر كاري رو انجام مي دهم . خود من هم از خدامه كه پيش يك زوج ديگه با هم سكس داشته باشيم
لبخندي زد و گفت : تو روت مي شه جلو يك زن و شوهر ديگه با من سكس كني ؟
جواب دادم : فكر كنم بتونم ، تو چي روت مي شه ؟
لبخندي زد و گفت : من آره !!! ولي مي ترسم شوهرش بياد طرفم و بخواد با من حال كنه
لبخندي زدم و گفتم : من هم ميرم طرف زن اون و باهاش حال مي كنم
خنديد و گفت : فرصت طلب بدجنس ، ولي بايد يك زوج كاملا مطمئن گير بياريم كه اون هم مثل ما سكس ضربدري يا مكمل رو دوست داشته باشه ، خيلي دوست دارم اين كار بشه
گفتم : از وقتي پات به اينترنت باز شده خيلي خطرناك شدي
لبخندي زد و گفت : واسه من تنها كه لذت نداره تو هم لذت مي بري ، اگه موقعيت بشه من كه بدم نمي ياد
سپس خنديد و منو هول داد تو تخت و پشت به من ، نشست رو سينه هام و روي كيرم خم شد و در حالي كه كس شو نزديك دهانم مي ياورد كير مو گرفت تو دستش و كرد تو دهانش
من هم مشغول خوردن كسش شدم . همان طور كه كس شو مي خوردم انگشتم رو كردم تو كسش و كمي توش چرخ دادم و با آب كسش انگشتم رو خيس كردم و بعد آهسته مشغول تحريك سوراخ كونش شدم و كم كم فرو بردم تو كونش . چون مي خواستم بعدا از كون هم بكنمش با انگشت تحريكش مي كردم تا آماده بشه ، بعد از يك ساك حسابي كه به كيرم زد . كيرمو از دهانش در آورد و برگشت به سمت من و رو به من نشست رو شكمم ، و كيرمو گرفت تو دستش و اون رو به طرف كسش برد و گذاشت لب كسش و كمي كيرم رو با كسش بازي داد و بعد كرد تو و در حالي كه آهي مي كشيد نشست رو كيرم و با بالا و پايين دادن خودش با كيرم حال مي كرد و من هم سينه هاشو چنگ مي زدم و مي ماليدم . مدتي بعد برش گردوندم رو تخت و در حالي كه روي تخت درازش مي كردم پاهاشو دادم بالا و با كيرم چند ضربه به كسش زدم و بعد فشار دادم تو كسش و شروع به تلمبه زدن كردم
ناله هاي باحالي مي كرد و همون طور كه سينه هاشو مي ماليد مرتب با صداي هوس انگيزي داد مي زد : فشارم بده ... تا تهش بكن تو ... فشار بده بيشتر
چند دقيقه بعد كيرمو كشيدم بيرون و بهش گفتم : چهار دست و پا شو
برگشت و كف دستاشو رو تخت گذاشت و كون شو داد بالا . من پشت كونش قرار گرفتم و كير مو كردم تو كسش ، دستامو گرفتم رو رون پاهاش و شروع به تلمبه زدن كردم . فاطي كه به اوج شهوت رسيده بود با يك دست شروع به ماليدن زير كسش كرد و گاهي هم به تخم هام ور مي رفت . كمي بعد كير مو در آوردم و شروع به ماليدن كونش كردم و با كمك دست و آب دهنم كير مو خيس كردم و گذاشتم رو سوراخ كونش و شروع به فشار دادن كردم . كمي كه كيرم رفت تو كون تنگش با دست به رون پام فشار آورد و گفت : يواش تر دردم مي ياد . فشارمو كمتر كردم و با دقت بيشتري فشار دادم و چند دقيقه بعد با تحمل يه خورده درد و غر زدن موفق شدم كيرم رو تا آخر تو كونش جا بدم . شروع به تلمبه زدن كردم ، چه كون تنگ و با حالي داشت . هرگز از كردن اين كون خسته نمي شم
فاطي مرتب آه و ناله مي كرد و روتختي رو چنگ مي زد . بزودي حس كردم داره آبم مي ياد . كير مو در آوردم و آبم رو روي پشتش خالي كردم
فاطي آهي كشيد و خودشو شل كرد و بيحال شد .
مطمئن بودم براي چندمين بار آبش آمده و به اورگاسم رسيده . همون طور كه ولو شده بود رو تخت شورتش رو از كنارش برداشت و داد دستم و گفت : آب هاتو از پشتم تميز كن
آبم كه رو پشتش ريخته بود تميز كردم ، شورت شو گرفت و در حالي كه اون رو زير كسش گرفته بود تا آبش نريزه بلند شد و به طرف حمام رفت و من روي تخت دراز كشيدم . و به فكر فرو رفتم بايد يك زوج مناسب براي سكس مكمل مناسب باشه پيدا مي كردم . با مطالبي كه تو سايت آويزون در رابطه با سكس مكمل خونده بودم من هم شديدا مشتاق شده بودم تجربه اش رو داشته باشم . اول با خودم گفتم بهتره تو سايت و در قسمت سكس ضربدري مثل بقيه تقاضا بنويسم و يا به تقاضا هاي افراد ديگه جواب بدم ولي يه خورده ترس داشتم نمي شد به هركسي اعتماد كرد خيلي خطرناك بود ، نمي شد بيگدار به آب زد ، رفتم تو فكر دوستاي نزديك خودم تو دوستام رضا و علي بچه هاي خوبي بودن و مهدي هم بود . بهرحال بايد در اين مورد و انتخاب درست خيلي فكر مي كردم
تو اين افكار بودم كه فاطي از حمام بيرون آمد و كنارم روي تخت نشست و با خنده گفت : به چي فكر مي كني ؟
خنديدم و جواب دادم : به زوج مناسب براي سكس مكمل
لبخندي زد و گفت : جدي ، جدي تو مي خواي اين كار رو بكني ؟
گفتم : چرا نكنم ؟ هم تو دوست داري و هم من ، من هر طور كه بتونم سعي مي كنم كه تو رو خوشحال كنم
حوله رو كه بدن خوشگل شو پوشونده بود باز كرد حوله به نرمي از روي بدنش سر خورد روي زمين ، با عشوه و ناز اومد سمت من و خودشو روي بدنم كشيد و همانطور كه كس شو به روي كيرم مي ماليد . لباشو رو لبام گذاشت ، من دستامو رو كونش گذاشتم و در حالي كه لباشو محكم مي بوسيدم كون شو مي ماليدم . بوي حمامي كه از بدنش به مشامم مي رسيد هوسيم كرد سعي كردم خودم رو آماده كنم كه يك بار ديگه بكنمش
* * *
مدتي از اين جريان گذشت . يك روز كه تو مغازه مشغول كار بودم ماشين مهدي رو ديدم كه جلو مغازه متوقف شد و به دنبال آن مهدي از ماشينش پياده شد و آمد تو مغازه سلامي كرد و جلو آمد و روي صندلي كنارم نشست
نگاهي به چهره گرفته و بي حالش كردم . آثار ناراحتي درش موج مي زد
جواب سلام شو دادم و صداي ضبط رو كم كردم و با خنده پرسيدم : چيه
سرحال به نظر نمي ياي ؟
سري تكان داد و گفت : حالم گرفته شده ، زنم از جريان محبوب خبردار شده
خيلي شوكه شدم ، محبوب دوست دختر مهدي بود و دو سالي بود كه مخفيانه با هم رابطه داشتن و با اينكه من مرتب مهدي رو نصيحت مي كردم كه با او رابطه عشقي نداشته باشه و خودشو درگير عشق و احساسات نكنه و فقط به فكر حال كردن و لذت بردن باشه ولي مهدي گوشش بدهكار نبود و به محبوب حسابي علاقه مند شده بود . البته زنش هم در اين خصوص مقصر بود و با آنكه خوشگل و جذاب بود ولي آن طور كه مهدي برام گفته بود زنش سارا تو سكس با حال نبود و بهش آنطور كه دوست داشت حال نمي داد
حال دادن و سكس زنش خيلي سنتي بود و مهدي هم مثل من دوست داشت زنش موقع سكس عشوه بياد و براش ساك بزنه و اجازه بده از عقب بكنش و باهاش شوخي كنه و اين قبيل موارد ولي زنش هيچ پا نمي داد و اينجور كارهارو زشت وناپسند مي دونست . خلاصه يك جور امل بود و مهدي وقتي با محبوب دوست دختر دانشجوش آشنا شد حسابي روحيه اش عوض شد و گويا محبوب حسابي حال مي داد و تونست تو دل مهدي جا باز كنه . البته از كس حال نمي داد و چون دختر بود مهدي دستش به كسش نرسيده بود ولي از عقب چندين بار بهش حال داده بود و بقول مهدي محبوب لذت سكس واقعي رو بهش چشونده بود
مدتي بود كه سارا همسرش بهش مشكوك شده بود و سعي مي كرد مچش رو بگيره
پرسيدم : چطور شد ؟ تعريف كن ببينم . خانمت از كجا خبر دار شد ؟
سيگار شو در آورد و به طرفم تعارف كرد . بسته سيگار رو از دستش گرفتم و بسته شوكولاتي رو كه تو كشو ميزم بود در آوردم و گرفتم طرفش و با خنده گفتم : سيگار نكش بيا شوكولات بخور
لبخندي زدو پرسيد : چيه باز سيگار رو ترك كردي ؟
با خنده گفتم : دارم به سفارش يكي از دوستام عمل مي كنم كه گفته بجاي سيگار كشيدن شوكولات و بستني بخور ، بيا بردار
يك شوكولات برداشت و جواب داد : ديروز گند كار در آمد
پرسيدم : ديروز ؟ جمعه ها مگه هميشه با خانمت نمي رفتي بيرون؟ محبوب چطور لو رفت ؟ تعريف كن ببينم
سري تكان داد و گفت : روز پنج شنبه طبق معمول محبوب تو كارگاه و تا شب تو دفتر با من بود . آخر شب زنم زنگ زد و به من گفت فردا يك مجلس زنونه خونه برادرشه و اون مي خواد بره و نهار هم مي مونه و به اين خاطر بيرون شهر نمي ريم و از من هم خواست كه نهار برم خونه برادرش . من از خدا خواسته بهش گفتم چون تو كارگاه كار نيمه تمام دارم نمي تونم بيام و قصد دارم جمعه به كارگاه بيام و كار هامو انجام بدم
زنم هم اصراري نكرد . واقعا كار خاصي نداشتم ولي فرصت خوبي بود كه بيشتر با محبوب باشم . شب كه محبوب رو رسوندم خونه بهش گفتم كه فردا منتظر تلفنم باشه كه اگه اوضاع رو براه بود زنگ مي زنم بياي خونه
روز جمعه حدود ساعت ده بود كه سارا و بچه ها حاضر شدن و رفتن خونه برادرش .
من هم زنگ زدم به محبوب و از او خواستم بياد خونه
اخمي كردم و گفتم : خيلي اشتباه كردي . چرا مثل هميشه نبرديش تو كارگاه ؟
سري تكان داد و گفت : خريت ، خريت كردم . با خودم گفتم زنم كه تا دنبالش نرم برنمي گرده خونه ، خوبه تو خونه باهاش باشم هوس كرده بودم دست پختش رو كه كلي تعريفش رو مي كرد ، ببينم و در ضمن تو خونه امكانات بود ماهواره ، سي دي و مشروب
سري تكون دادم و گفتم : خوب بقيه اش رو بگو
لبخندي زد و گفت : بعد از آمدن محبوب با هم رفتيم حمام و بعد هم رفتيم
تو اتاق خواب و مشغول شديم . بعد از يك سكس حسابي اون رفت حمام و ....و
با خنده حرف شو قطع كردم و گفتم : چرا سانسور مي كني درست تعريف كن
اخمي كرد و گفت : روش تعصب دارم ، دلم نمي خواد زياد در اين خصوص چيزي بگم
سري تكون دادم و گفتم : خيلي ساده اي بيچاره ، اون محبوبي كه من ديدم مثل تو دوست پسر زياد داره و
حرفم رو قطع كرد و با ناراحتي گفت : اين حرفها رو نزن اون فقط با منه و با هيچ كس ديگه اي رابطه نداره
با خنده گفتم : نه تو اوليش بودي مهدي جون و نه آخريش خواهي بود عزيز دلم ، محبوب دختر زبل و تيزييه و تو خط احساسات نيست . اهل تفريح و خوش گذراني خودشه و تن به هر كاري مي ده . از اين قبيل دختر دانشجو ها زيادن اوني كه تو اين خط نيست اصولا دور و بر پسر ها نمي گرده . پا نمي ده ولي محبوب كه به اين راحتي با تو پا مي ده و خوشه چون تو پولداري و براش خرج مي كني و گرنه يك مرد زن و بچه دار به سن و سال تو رو مي خواد چكار ؟
اخمي كرد و گفت : بي خودي سن و سالم رو به رخم نكش ، تو در مورد اون اشتباه مي كني ، اون يك جواهره
خنديدم و گفتم : خوب بعدش ، بقيه اش رو بگو اين جواهر چطور شد لو رفت ؟
آهي كشيد و گفت : بعد از حمام گرفتن . رفت تو آشپزخونه كه براي نهار غذا بپزه و من هم روي تخت دراز كشيدم و مشغول تماشاي ماهواره بودم ولي يك دفعه صداي در حياط آمد و تا بخودم جنبيدم زنم آمد تو خونه و من بسرعت داشتم لباس مي پوشيدم و محبوب هم مات و گيج همان طور كه لخت بود تو آشپزخونه ايستاده بود زنم يك بلوايي راه انداخت كه نگو شروع كرد به كتك زدن محبوب . من جلو رفتم و دستشو گرفتم و سعي كردم آرومش كنم . خلاصه محبوب هم در حالي كه گريه مي كرد به تندي لباس شو پوشيد و فرار كرد . بعد از رفتن اون من و زنم تا صبح با هم جر و بحث مي كرديم
با تعجب پرسيدم : چطور شد كه خانمت برگشت خونه ؟ مگه قرار نبود كه تا شب بر نگرده ؟
جواب داد : احتمالا از يك جايي به رابطه من و محبوب بو برده بوده و عمدا خونه رو خالي كرده بود كه منو گير بندازه
سري تكان دادم و گفتم : آره ، چند باري هم در خصوص رابطه پنهاني تو تلفني با من حرف زده ولي من هميشه همه چيز رو انكار مي كردم و بهش مي گفتم كه اشتباه مي كنه . بهرحال كار بدي كردي كه اونو به خونه بردي با اون زن حساس و بد بيني كه تو داري بايد خيلي حواس تو جمع مي كردي هر چند كه من از همون اول گفتم كه با بي احتياطي هايي كه مي كني آخرش قضيه رو مي شه
سري تكان داد و سيگار واسه خودش آتش زد
اخمي كردم و گفتم : ‌شوكولات بردار بخور ، سيگار نكش
مهدي با دلخوري گفت : ولم كن بابا تو هم با اون دوستت با اين حالي كه من دارم شوكولات مي خوام چكار ؟
پرسيدم : مي خواي برات بستني بخرم ؟
اخمي كرد و گفت : ول خرجي نكن ، مي زاري حرفامو بزنم يا نه ؟
سري تكون دادم و تو دلم گفتم بيا حميد جون دوست عزيزم نمي شه ديگه من سعي مي كنم ولي خدايش نمي شه هميشه به جاي سيگار كشيدن ، شوكولات خورد ، رو كردم به مهدي و گفتم : عيبي نداره سيگارت رو بكش بقيه اش رو تعريف كن
آهي كشيد و گفت : خلاصه ، حالا نمي دونم چكار كنم خيلي مي ترسم
گفتم : بزار ظهر كه خونه رفتم به فاطي مي گم يك زنگي به خونه تون بزنه و با خانمت صحبت كنه و يك طوري از دلش در بياره
مهدي دستي به موهايش كشيد و گفت : خونه نيست ، از صبح رفته بيرون و برنگشته خونه
گفتم : يعني چي ؟ شايد رفته خونه مادرش
جواب داد : نه اونجا هم نبود
پرسيدم : به خونه فاميل زنگ زدي ؟
جواب داد :‌ نه ، اگه زنگ بزنم همه نگران مي شن
لبخندي زدم و گفتم : حالا جوش نزن ، مي خواد تنبيه ات كنه . بزودي بر مي گرده خونه
با عصبانيت گفت : به درك ، مي خوام صد سالش بر نگرده ، بزار هر كجا كه دوست داره بره . كثافت برام خط و نشون كشيده و گفته من هم مي رم با يك مرد رابطه بر قرار مي كنم تا تلافي كنم
خنديدم و گفتم : مي خواسته حال تو بگيره ، سارا اهل اين حرفها نيست
سپس يك ساعتي در خصوص اين موضوع صحبت كرديم ، بعد بلند شد كه بره من خيلي دلم براش مي سوخت
گفتم : مهدي نهار بيا خونه ما ، سارا كه نيست . بيا خونه با فاطي صحبت مي كنيم . ببينيم مي تونيم يك راه حل منطقي پيدا كنيم
سري تكان داد و گفت : به خانمت نگو ، بهتره ندونه ، اينطوري پاك آبروم مي ره
لبخندي زدم و گفتم : فاطي كه همه چيز رو در مورد محبوب مي دونه خودت رو لوس نكن نهار بيا خونه ، منتظرتم
در حالي كه از مغازه بيرون مي رفت گفت : قول نمي دهم ، تا ببينم چطور مي شه
سپس خدا حافظي كرد و رفت
ظهر كه تعطيل كردم و رفتم خونه از بوي عطر تند جديدي كه به مشامم خورد فهميدم مهمون داريم . وارد اتاق شدم از ديدن سارا كه با فاطي تو آشپزخونه غذا درست مي كرد شوكه شدم . با دستپاچگي سلامي كردم و نشستم رو مبل
خانمم در حالي كه لبخندي به لب داشت برام چايي آورد و سپس رو مبل نشست . و كمي بعد هم سارا به ما ملحق شد ، روي مبل نشست و با خنده كنايه آميزي از من پرسيد : مهدي چي مي گفت ؟
گفتم : مهدي ؟ امروز نديدمش
فاطي سري تكان داد و گفت : از رو برو ديگه حميد ، ما همه حرفهاي شما رو شنيديم
آه از نهادم كنده شد بد جوري ضايع شده بودم . يادم رفت بگويم كه مغازه سر خونه يك در هم از داخل به طبقه پايين داره و احتمالا از پشت همين در به حرفهاي ما گوش مي كردند
با خنده گفتم :‌ باز شما خانمها جاسوس بازي تون گل كرد
سارا لبخندي زد و گفت : مگه با جاسوس بازي دست شما نامردها رو بشه
لبخندي زدم و گفتم : دست شما درد نكنه ، چرا جمع مي بنديد . به من چه اگه مهدي اشتباهي كرده . تقصير من چيه ؟
با دست روي رون پايم كوبيد و گفت : با آن كه قضيه رو شده باز مي فرماييد اگه ؟ از رو نمي ري . تازه از كجا معلومه كه شما هم زير سر كسي رو نداشته باشيد . فاطي هم مثل اولاي من خوله ، كم كم دست شما هم رو مي شه
فاطي با خنده گفت : چشماشو از كاسه در مي يارم اگه خبري باشه
با دلخوري گفتم : اي بابا مثل اينكه من دارم محاكمه مي شم
سارا با كنايه گفت : بله بايد هم بشي . چرا چيزي به من نگفتي ؟ هر موقع ازت سؤال مي كردم . مي گفتي نه اشتباه مي كنم مهدي مرد درستيه و اهل اين حرفها نيست . ببينم تو اين دختره محبوب رو ديدي ؟
با خنده گفتم : آره ، يكي دو بار . باز نوبت من شد ؟
فاطي آمد بغلم نشست و ويشگوني از بازوم گرفت و گفت : درست حرف بزن . چرا طفره مي ري ؟
رو كردم به فاطي و با خنده گفتم : مواظب باش سارا خانم از رو بد جنسي ميانه من و تو رو خراب نكنه
سارا بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت و گفت : همه شما مردها سر و ته يك كرباسيد حيف ما زنها براي شما . من كه قصد دارم از مهدي جدا بشم بزار بره با همون زنهاي فاسد بگرده ، لياقتش همونه
فاطي با اعتراض گفت : نبايد ميدون رو خالي كني سارا ، بايد از زنديگيت دفاع كني و اين علف هاي هرز رو از زندگيت جدا كني . اون دختره نكبت از خداشه كه تو از مهدي جدا بشي و مهدي رو كاملا تصاحب كنه
سارا اشكاشو از صورتش پاك كرد و گفت : اون دختره آنقدر به مهدي نزديك شده كه ديگه هيج جوري نمي شه كاري كرد . ديشب مهدي مي گفت خيلي دوستش داره . كثافت از من مي خواست اجازه بدم با اون ازدواج كنه و سه تايي با همديگه زندگي خوش و جديدي رو شروع كنيم
بي اختيار خنده ام گرفت
فاطي زد رو پام و گفت : مرض به چي مي خندي ؟ مگه اين مسئله خنده داره ؟
سارا با تعرض گفت : حميد خان هم دستش تو دست مهديه ، تمام اين مدت منو هم گول مي زده و دروغ مي گفته . بايد هم بخنده
سري تكان دادم و گفتم : بخدا اشتباه مي كنيد . اگه من حرفي نمي زدم بخاطر اين بود كه مهدي از من نرنجه ، گور پدر اون دختره كه من بخوام ازش دفاع كنم
فاطي گفت : اگه راست مي گي بايد يك كاري بكني كه اون دختره پاش رو از زندگي اينها بكشه بيرون
سارا گفت : چقدر تو ساده اي فاطي جان . شوهرت اگه بتونه هم اين كار رو نمي كنه . هرچي نباشه هواي مهدي رو داره نه من رو
با خنده گفتم : باشه قول مي دهم پاي اين دختره رو از زندگي شما قطع كنم
سارا يك قرص سر درد خورد ، آهي كشيد و برگشت رو مبل نشست و گفت : چطوري ؟
گفتم : تنها راه حل قضيه اين است كه مهدي از دختره سرد بشه
سارا دوباره پرسيد : خوب اين رو كه من خودم مي دونم ، چطوري ؟
گفتم : مهدي فكر مي كنه محبوب همون دختره رو مي گم ، دختر پاك و درستيه و به جز مهدي با كسي نيست اگه بتونيم ثابت كنيم كه محبوب با كس ديگري هم هست . اون وقت مهدي ازش متنفر مي شه و مشكل هم خود بخود حل مي شه
سارا گفت : خوب نقشه شما چيه ؟ از كجا مي خواي كساني رو كه با اون رابطه دارن رو پيدا كني ، و قانع شون كني كه بيان به مهدي بگن محبوب با آنها رابطه داشته ؟
گفتم :‌ پيدا كردن اون آدمها عملي نيست
فاطي لبخندي زد و گفت : زحمت كشيدي
گفتم : اجازه بده حرفم تمام بشه ، من بايد با محبوب نزديك بشم و با زبون بازي و نقش بازي كردن توجهش رو جلب كنم و آن وقت در يك فرصت مناسب نقشه اي مي كشيم كه مهدي از رابطه من و اون دختره بو ببره ، هر چند براي من بد مي شه ولي خودم خيلي دوست دارم به مهدي ثابت كنم كه محبوب عزيزش چطور دختريه
فاطي با تعرض گفت : لازم نكرده ، مسخره . يك فكر ديگه بكن
سارا لبخندي زد و گفت : فاطي تو رو خدا آروم باش نقشه خوبي به نظر مي ياد
فاطي اخمي كرد و گفت : سارا تو ديگه چطور آدمي هستي ؟
سارا اخمي كرد و گفت : نقشه خوبيه ديگه تو كه به شوهرت اعتماد داري پس بزار اگه مي تونه ، يك كاري براي من بكنه
فاطي سري تكان داد وبا دلخوري گفت : باشه
سارا رو كرد به من و گفت : ولي بايد من و فاطي كاملا در جريان همه چيز باشيم ها ، يك موقع چيزي رو از ما مخفي نكني
فاطي گفت : منظور سارا اينه كه زير آبي ممنوع
گفتم :‌ باشه بابا ، شما دو تا چقدر بد بين هستيد . من فقط مي خوام ثواب كرده باشم
سارا پرسيد :‌ چطور مي خواي توجه اون دختره نكبت رو به خودت جلب كني ؟
جواب دادم : من بايد كمي فكر كنم و نقشه بكشم اول مهمه كه شماره تماسي با اون دختره پيدا كنم
سارا بلند شد و به طرف كيفش رفت و يك كاغذ از توش در آورد و به من داد و گفت : اين هم شمارش
با خنده گفتم : شماره اين رو از كجا گير آوردي ؟
سارا گفت : ديشب گوشي همراه مهدي رو برداشتم و تو شماره هايي كه تو حافظه اش بود اين رو در آوردم . بقيه شماره ها رو مي شناختم . فقط اين يكي غريبه است جلو اسمش هم نوشته بود م حتما منظورش محبوب بوده ديگه مثلا خودش اسم كامل ننوشته كه كسي نفهمه
با خنده از جا بلند شدم و به طرف تلفن رفتم و در همان حال گفتم : بيچاره مهدي كه فكر مي كنه زن ساده و بي خبري داره
سارا لبخندي زد و گفت : با خودش فكر كرده ، يك حالي ازش بگيرم كه به غلط كردن بيافته هنوز منو نشناخته . وقتي اون مرد خوشگذراني باشه
خوبه ، چرا من نرم دنبال عشق و حال خودم ؟
شماره موبايل رو گرفتم . كمي بوق زد و بعد صداي زنونه اي پرسيد : بله بفرماييد ؟
صداي محبوب نبود من قبلا صداي محبوب رو شنيده بودم . خواستم خشكي بالا نيارم چون سارا جلو آمده بود و گوشش رو چسبونده بود به گوشي
گفتم : ببخشيد محبوب خانم ، حالتون خوبه ؟ من حميدم دوست مهدي آقا
طرف جواب داد : ممنون ، مهدي از شما خيلي تعريف مي كنه . با محبوب چكار داريد ؟
گفتم : يك موضوعي پيش آمده كه باعث نگراني مهدي و محبوب خانم شده مي خواستم در اون مورد باهاش حرف بزنم
خنديد و گفت : اينكه زنش سر رسيده ؟ محبوب همه چيز رو تعريف كرده الان كه نيست وقتي آمد بهش مي گم با شما تماس بگيره شماره تون رو گوشيم افتاده
گفتم : ببخشيد اگه مهدي با شما تماس گرفت ، گوشي رو بر نداريد
با تعجب پرسيد : چرا ؟گفتم : آخه اون زن لعنتيش گوشي مهدي رو گرفته و به شماره هاي تو حافظه اش زنگ مي زنه . بهتره اگر ديديد كه شماره تماس مهدي بود و يا صداي مهدي رو شنيديد ، گوشي رو بر نداريد و يا سعي كنيد كه تند و بي ادبانه جواب شو بديد كه بطور حتم ممكنه زن مهدي به حرفهاتون گوش بده ، بهتره احساس كنه كه ديگه رابطه قطع شده و موي دماغ مهدي نشه تا مهدي بتونه از كنترل زنش خارج بشه
ميترا خنديد و گفت : پس موضوع خر كردن زن مهديه ، باشه حواسم هست . ممنون كه به من خبر داديد محبوب كه آمد بهش مي گم خودش باهاتون تماس بگيره
تشكر كردم و خداحافظي كرديم
قيافه سارا خيلي دمق بود و روي مبل وا رفت و گفت : پس اين شماره يك دختر ديگه اس واي خدا . اين كثافت چند نفر ديگه زير سر داره ، كه من خبر ندارم
با گفتن اين حرفها اشك در چشمانش جمع شد و شروع به گريه كردن كرد
كنارش نشستم و دستم رو روي شونه اش گذاشتم و آهسته گفتم : قول مي دهم همه چيز رو روشن كنم . به من اعتماد كن
سر شو بالا آورد و خودش رو تو بغلم انداخت و گريه اش بيشتر شد آهسته دستم رو روي سرش گذاشتم و در حالي كه سر شو نوازش مي كردم نگاهي به فاطي انداختم . فاطي آهي كشيد و اخمي بهم كرد ، آمد جلو و با بدجنسي زاتي خودش سارا رو از بغلم بيرون كشيد و برد تو آشپزخونه . من هم به فكر فرو رفتم
ديگه از آمدن مهدي براي نهار مايوس شدم و مشغول خوردن نهار شديم
بعد از نهار من به سارا گفتم : بهتره يك زنگ به مهدي بزني اون خيلي عصبي بود ، بزار بيچاره از دلواپسي در بياد
سارا خنديد و گفت : اون دلواپسه ؟ الان معلوم نيست با كدوم يكي از دوست دختراش ول مي گرده از خدا مي خواد كه من دور و برش نباشم اون مرد هرزه و دله اي شده . من ديروز بهش گفتم كه مي رم براي خودم يك دوست پسر پيدا مي كنم وتا باهاش حال نكنم بر نمي گردم خونه
فاطي خنديد و گفت : خاك بر سرت اينطوري كه رابطه تون خراب تر مي شه
سارا خنديد و گفت :‌ بشه ، حداقل من تلافي مي كنم و كمي دلم خنك مي شه
من سري تكون دادم و بعد از حاضر شدن رفتم مغازه
دو ساعتي بعد مشغول كار بودم كه تلفن زنگ زد ، گوشي رو برداشتم صداش رو شناختم محبوب بود
گفت : سلام حميد آقا ، ببينم با من كاري داشتيد ؟
گفتم : آره صبح كه مهدي اينجا بود در مورد اتفاق ديروز صحبت كرديم مي خواستم يك قرار بزاريم و در اين مورد با هم گفتگويي داشته باشيم چون اوضاح خيلي خراب شده
گفت : چه موقع ؟
گفتم : هر موقع كه شما وقت آزادتري داشته باشيد
كمي مكث كرد و گفت : فردا خوبه ، ولي كجا ؟ تو كارگاه ؟
گفتم : نه اونجا ديگه امن نيست . بياييد خونه ما
گفت : باشه ، ساعت ده صبح خوبه ؟
گفتم : نه فردا شب بيا ، ساعت يازده شب . مي خوام خانمم خونه نباشه
پرسيد : مگه فردا شب خانم تون خونه نيست ؟
گفتم : نه مي خواد بره خونه مامانش و تا فردا صبحش بر نمي گرده . ببينم مي توني بياي ؟
جواب داد : شايد ، بايد خوابگاه نرم ، پس به مهدي خودتون اطلاع بديد من ساعت ده مي يام خونه تون ، خوبه ؟
گفتم : دير تر بيا ، ساعت يازده هم بياي خوبه تا آن موقع مغازه هاي دور و بر هم تعطيل مي شن و مهدي هم كارگاهش تعطيل مي شه
خنديد و گفت : باشه ، پس تا فردا شب
گفتم : ببينم مغازه و خونه رو كه بلد هستي ؟
خنديد و گفت : آره ، چند بار با مهدي آمدم . يكي دو بار هم اومدم مغازه تون يادتون نيست ؟
راست هم مي گفت ، خداحافظي كرديم و گوشي رو گذاشتم
كمي بعد در داخل مغازه زده شد . من در رو باز كردم . فاطي بود برام چايي آورده بود . روزي چند بار از در عقب مغازه كه به خونه راه داشت ، برام چايي مي آورد
چايي رو از دستش گرفتم . روي زمين كنار در نشست . من صندلي رو كمي به طرفش كشيدم و پهلوش روي صندلي نشستم . لبخند مرموزي به لب داشت
نگاهش كردم و پرسيدم : چي شده مي خندي ؟
لبخندي زد و گفت : شنيدي كه سارا به مهدي گفته مي خواد با يك مرد ديگه تلافي در كنه ؟
خنديدم و به شوخي گفتم : خوش به حال اون مرد
لبخندي زد و گفت : اون مرد ظاهرا تو هستي
يك دفعه قند به گلوم پريد . با ناراحتي گفتم : چه غلط ها ، به من چه ؟
خنده شيطنت آميزي كرد و گفت : خره ، بد كه نشد . مگه دنبال يك زوج مناسب نمي گشتيم . حالا خودش آمده سراغمون
با ناراحتي گفتم : اين خيانت به دوستمه ، فرق مي كنه با اون كه ما تو نظرمون بود
اخمي كرد و گفت :‌ بهرحال اون تصميم خودشو گرفته و خيلي هم مصممه
كلي با هم حرف زديم . ولي اون پاشو تو يك كفش كرده كه با يك مرد ديگه باشه . تو هم كه قبول نكني با يكي ديگه رابطه پيدا مي كنه اينطوري كه خيلي بد تر مي شه و معلوم نيست به تور چه آدم هايي بيافته و چه بلايي سرش بيارند . در هر صورت اگه تو قبول نكني اون مي خواد بره بيرون و يكي رو پيدا كنه تا كار خودشو بكنه . الان هم حاضر شده . من هيچ جوري نتونستم منصرفش كنم . بهش گفتم مي يام با تو صحبت مي كنم و اگه راضي شدي از بيرون رفتن منصرف بشه وگرنه مي ره . ديگه خودت مي دوني
با دلخوري گفتم : آخه من بعد چطوري با مهدي رو برو بشم
لبخندي زد و گفت : با توجه به اينكه سارا تصميم خودشو گرفته و تو نباشي كس ديگه . اگه منطقي باشه نبايد از دستت دلخور بشه . لا اقل اينطوري موضوع بين خودتون مي مونه و اگه با كس ديگه بره ممكنه هزار جور دردسر و مشكل بعدي داشته باشه . تازه نهايتش اگه هيچ جوري آروم نشد بهش بگو بياد و با من باشه تا آروم بگيره . به نظر من هم چاره اي نيست و هم اينكه اينطوري يك زوج خوب و مطمئن براي سكس گيرمون مي ياد
كمي فكر كردم . بد هم نمي گفت . لبخندي زدم و گفتم : خودش بهت گفت مي خواد با من باشه ؟
خنديد و گفت : آره البته مستقيم نگفت ولي من از حرفاش اينطوري فهميدم . خيلي خوب شد بچه ها هم كه رفتن شهرستان پيش مادر بزرگشون حسابي تنها هستيم ، فرصت از اين بهتر نمي شه
من گفتم : خدا كنه شر درست نشه ؟
خنديد و گفت : نمي شه ، تازه داره خوب مي شه
سپس چشمكي به من زد و گفت : من به سارا بگم . آخه گفته بودم مي يام
پيشت تو رو راضي مي كنم . اون منتظر خبر منه
سپس با خنده رفت تو و در رو بست
بعد از تعطيلي مغازه رفتم خونه ، خيلي دلهره داشتم سارا خيلي عادي بود و با فاطي سفره رو پهن كردن و مشغول خوردن شام شديم
سارا پرسيد : مهدي نيومد در مغازه ؟
گفتم : نه ، ولي محبوب زنگ زد
لبخندي زد و گفت : آره ، حرفاشو گوش كرديم
با دلخوري گفتم : كار خوبي نكرديد من كه همه چيز رو مي گفتم ، چرا يواشكي گوشي رو برميداريد و گوش مي ديد ؟
سارا لبخندي زد و گفت : بهرحال بايد مواظب شما نامردها بود
بعد از شام سفره رو جمع كردند و ظرفها رو شستن و سپس فاطي لبخندي زد و گفت : من مي رم حمام بگيرم
سارا اخمي كرد و گفت : كجا مي ري ؟ مگه قرار نبود تو عكس بگيري ؟
فاطي خنديد و گفت : حالا حتما بايد عكس بگيرم ؟
من پرسيدم : از چي عكس بگيره ؟ خبريه ؟
سارا نگاهي به من انداخت و گفت : يعني تو خبر نداري منظورمون چيه ؟
گفتم : كوتاه بيا سارا اين كار درست نيست
سارا اخمي كرد و گفت : يا تو و يا يك نفر ديگه ، بهرحال بايد مهدي رو
آتش بزنم
فاطي به طرفم آمد و با عشوه گفت : ناز نكن ديگه ، شنيدي كه چي گفت اگه تو قبول نكني با يكي ديگه كار
سارا لبخندي زد و رو كرد به من و گفت : چقدر هم اين كار ناز كردن داره مخصوصا براي شما مردها
فاطي خنديد و سپس مشغول باز كردن دكمه هاي پيراهنم شد و پيراهنم رو از تنم در آورد و بعد رو كرد به سارا و گفت : بيا بقيه اش رو تو در بيار من مي رم يك دوش مي گيرم و شما هم شايد اينطوري كمي راحت تر باشيد
سارا اخمي كرد و به فاطي گفت : پس زود بياي بيرون ها
فاطي خنديد و چشمكي به من زد و به طرف حمام رفت
من روي لبه تخت نشستم . سارا جلو آمد و گفت : چيه ؟ تا حالا با هيچ زن ديگه اي بجز فاطي حال نكردي ؟ روت نمي شه ؟ ديگه حناي تو و مهدي براي من رنگ نداره
سپس دست منو گرفت و منو از روي تخت بلند كرد جلو پام به زانو نشست و شلوارم را از پام در آورد و اون رو انداخت كنار . هيچ حركتي نمي كردم نگاهي به من انداخت و با ناراحتي گفت : چيه ؟ بايد به دست و پات بيافتم ؟
بعد بلند شد و رو لبه تخت نشست . يك حالت گرفتگي و ناراحتي تو صورتش نمايان شده بود ، دلم نمي خواست بيش از اين عصبي بشه . به طرفش رفتم و تو بغلم گرفتمش چقدر داغ بود . لباشو به لبام گذاشت و دستاشو انداخت دور گردنم ، دستم رو بردم رو پشتش و كمرش رو محكم گرفتم و او نو به خودم فشار دادم تماس سينه هاش با بدنم منو ديوانه مي كرد دستم رو پايين كشيدم و گذاشتم رو كونش و مشغول چنگ زدن و ماليدنش شدم
منو از خودش جدا كرد حسابي سرخ شده بود يه نرمه پشيموني تو چهره اش سايه انداخته بود و آتش شهوت من فوران كرده بود و آهسته شروع كردم به لخت كردنش و بعد زير پوشم رو در آوردم روي تخت دراز كشيدم در حالي كه فقط يك شورت تنم بود
بهش خيره شدم سينه هاي سفيد و قلبه اش از بالاي سوتينش بيرون زده بود دستم رو روي كيرم گذاشتم و به آرامي شروع به ماليدنش كردم
سوتينش رو باز كرد و آمد روي من دراز كشيد و شروع كرد به بوسيدن لبام
من ديگه طاقت نياوردم و خوابوندمش روي تخت و افتادم به سينه هاش و بوسيدن و ماليدن اونها در اين موقع متوجه فاطي شدم كه از حمام آمد بيرون و به ما نزديك شد و كنار ما روي تخت نشست و با خنده و شوخي گفت : خسته نباشيد
سارا كه داغ و بي حال شده بود با خنده گفت : برو دوربين رو بيار
من خودم رو رو بدنش سر دادم و رفتم پايين تر ناف و شكمش رو بوسيدم و سپس شورت شو كشيدم پس از يه خورده مقاومت اون پايين كشيدم
دستشو رو گذاشت رو كسش و از رو خجالت مثلا خودش مي خواست كسش رو از من مخفي كنه . لبخندي زدم و دستش رو زدم كنار ، نگاهش رو از من برگردوند و چشماشو بست
لبام رو گذاشتم رو كسش ، سارا گوشامو گرفت تو دستاش و سرم رو بالا كشيد و گفت : نه اينكار رو نكن خوشم نمي ياد
من لبخندي زدم و دستاشو كنار زدم و گفتم : خودت رو لوس نكن ، من بايد طوري كه دوست دارم حال كنم و اگر نه بايد با يك نفر ديگه نقشه تو پياده كني
سپس با انگشت لب كس شو از هم باز كردم و زبونم رو فرستادم تو و در همون حال با انگشتم كس شو تحريك مي كردم . اول يك خورده مقاومت مي كرد ولي بزودي شهوتي شد و آه و ناله اش در آمد و من هم حركاتم رو تندتر كردم . كمي بعد دستاشو گذاشت رو سرم و سرم رو محكم به كسش
فشار داد . معلوم بود كه خوشش امده . فاطي دوربين به دست به ما نزديك شد و با خنده از سارا پرسيد : از اين حالت هم عكس بگيرم ؟
سارا لبخندي زد و گفت : هر چي مي خواي بگير فرقي نمي كنه و فاطي هم
مشغول عكس گرفتن شد . و گاهي هم سينه هاي سارا رو دست مي كشيد و مي ماليد . انگشتم رو كه تو كسش بود بيرون آوردم و بردم رو سوراخ كونش و آهسته فشار دادم تو . با دلخوري دستم رو پس زد و گفت : نكن تو دردم مي ياد
سپس منو كنار زد و بلند شد و منو برگردوند رو تخت و شورتم رو پايين كشيد و روي تخت كنارم نشست و كيرم رو گرفت تو دستش و آهسته كمي ماليد
فاطي با خنده گفت : سارا يك خورده براش ساك بزن
سارا اخمي كرد و گفت : نه ، نمي خوام
فاطي دوربين رو روي تخت گذاشت و كير منو گرفت تو مشتش و با خنده رو كرد به سارا و گفت : خيلي حال مي ده تا حالا ساك زدي ؟ منظورم براي مهدي آقا ست
سارا سرخ شد و گفت : نه من هيچ خوشم نمي ياد
فاطي خم شد رو كيرم و اون رو كرد تو دهانش و شروع كرد به ساك زدن
و با دست ديگرش تخم ها مو گرفت و آهسته مي ماليد
كمي بعد كير مو از دهانش بيرون كشيد با خنده به سارا كه دست شو گذاشته بود رو كسش و اون رو مي ماليد و ما رو تماشا مي كرد ، گفت : بيا كمي مزه شو بچش
سارا كه شهوت سر وپاشو فرا گرفته بود با اكرا كيرمو گرفت تو دستش و آهسته كمي برد تو دهانش و آرام شروع كرد به بالا و پايين كردن سرش بخوبي معلوم بود كه اين كاره نبود و گاهي هم از كشيده شدن دندون هاش روي كيرم دردم مي گرفت ، فاطي هم اين رو از حالت چهره من متوجه شده بود سارا رو عقب زد و گفت : نزار دندون هات بخوره به جلوش ، با لبات كار كن . ببين اينطوري
و سپس كير مو كرد تو دهانش و مشغول ساك زدن شد . بعد كير مو در آورد و رو كرد به سارا و با خنده گفت : بيا دوباره سعي كن
سارا دوباره كيرمو برد تو دهانش و با دقت و وسواس بيشتري شروع به ساك زدن كرد ، كمي بعد كير مو از دهانش بيرون كشيد و لبخندي زد و گفت : بسه ديگه
سپس روي شكمم نشست كير مو گرفت تو دستش و كمي به كسش ماليد و بعد آروم كرد تو كسش ، كسش حسابي داغ بود و آب كسش را افتاده بود ، شروع به بالا پايين دادن خودش شد و فاطي هم گه گاه عكس مي گرفت . چند دقيقه بعد حس كردم داره آبم مي ياد جديد بودن سكس خيلي منو تحريك كرده بود
كمرش رو گرفتم و برش گردوندم رو تخت و نشستم بغل سينه هاش و كيرمو لاي سينه هاش گذاشتم و كمي كه ماليدم آبم بيرون زد و در فشار اول كمي به صورتش پاشيد و بقيه رو روي سينه هاش ريختم . و با دست آبم رو روي سينه هاش پخش كردم و در همون حال هم كمي سينه هاشو ماليدم خيلي بي حال شده بود و چهره اش به خماري زد . دلم مي خواست باز هم بكنمش ولي خوب مطمئن نبودن كه اون هم مايل باشه . سپس لباشو بوسيدم و از روش بلند شدم و به طرف حمام رفتم . فاطي روي تخت نشست و با دلخوري گفت : آهاي آقاهه پس من چي ؟ من هم مي خوام
من لبخندي زدم و گفتم : هنوز اول شبه ، بزار يك دوش بگيرم بعد خدمت هردو تون مي رسم
سارا در حالي كه با شورتش سينه ها شو تميز مي كرد لبخندي زد و گفت : ديگه پرُ رو نشو من ديگه نمي زارم بهم دست بزني
من لبخندي زدم و گفتم : ديگه حالا به ميل تو نيست ، كه نزاري
فاطي با خنده گفت :‌ من سارا رو راضي مي كنم تو برو دوش بگير و زود بيا
نگاهي به بدن لخت فاطي كردم و گفتم : تو مي خواي همين طوري لخت باشي جلو سارا خجالت بكش حداقل شورت تو بپوش
فاطي خودش رو تخت انداخت و با خنده گفت : چرا ؟ چند دقيقه ديگه كه از حمام آمدي بيرون ، باز بايد درش بيارم
سپس رو كرد به سارا و گفت : تو هم با حميد برو و يك دوش بگير تا سر حال بشي
سارا لبخندي زد و گفت : اين ديگه خيلي پر رو بازي يه ، بزار حميد كه آمد بيرون ، مي رم دوش مي گيرم
من رفتم حمام و پس از شستن خودم بيرون آمدم و در حالي كه حوله رو دور بدنم گرفته بودم به سمت تخت رفتم . فاطي با شكم روي تخت دراز كشيده بود و سارا داشت پشتش رو ماساژ مي داد . سارا با ديدن من بلند شد و به سمت حمام رفت وقتي از كنارم مي گذشت با خنده گفت : حميد خودش آمد ، بقيه ماساژ رو حميد بهت مي ده
من لبخندي زدم و رفتم رو تخت و شروع به ماساژ دادن كمر و كون سفيد و خوشگل فاطي كردم و كمي بعد با دستام كمي كونش رو از هم باز كردم
و تفي به سوراخ كونش انداختم و انگشت مو با فشار كردم تو . به تندي دستم رو گرفت و با ناراحتي گفت : چكار مي كني ؟ يواش تر زخم ميشه
روي رون پاهاش نشستم و با دست چند ضربه به روي كونش كوبيدم
در اين موقع سارا سراسيمه از حمام بيرون آمد و رو كرد به ما و پرسيد : چي شد ؟
فاطي با خنده گفت : نترس ، اين كتك زدن از رو شهوته خوشگل
سارا اخمي كرد و رو كرد به من و پرسيد : شما مگه ساديسم داريد ؟
با خنده گفتم : خيلي حال مي ده ، تو نگران نباش برو به حمامت برس
فاطي رو كرد به سارا كه ما رو نگاه مي كرد و با خنده گفت : برو ديگه واستادي كه چي ؟
سارا لبخندي زد و در حالي كه به سمت حمام بر مي گشت ، گفت : شما هر دو تون ديوانه هستيد ، خوش به حالتون
من كير مو گذاشتم رو سوراخ كون فاطي ، فاطي به تندي گفت : آهاي جو نگيردت ، يك هو نكني تو ها وگرنه ديگه نمي زارم از عقب بكني . درد داره يك خورده يواش تر
لبخندي زدم و كير مو آهسته فشار دادم تو ، راست مي گفت ، من هيچ موقع با خشونت از كون نمي كردمش ولي امروز با وجود سارا شايد بقول فاطي جو منو گرفته بود و دلم مي خواست جيغش رو در بيارم ولي با تهديدي كه كرد از اين فكر منصرف شدم دلم نمي خواست اين كون رو از دست بدم . همانطور كه كير مو آهسته فشار مي دادم تو كونش ، روش دراز كشيدم و نگاهي به صورت خوشگلش انداختم ، آثار درد تو چهره اش پيدا بود و لباشو به دندون گرفته بود و مرتب متكي رو چنگ مي زد . كمي كه گذشت تمام كيرم تو كونش جا دادم و مشغول تلمبه زدن شدم . كم كم درد تمام شد و فاطي آه و ناله اش كه از روي لذت بود ، در آمد و با هماهنگ كردن حركاتي كه به كونش مي داد سعي مي كرد كيرم بيشتر بره تو كونش
با خنده گفتم : ديگه بيشتر نمي ره تو ، همش تويه . زور بيخودي نزن
خنديد و گفت : كاش يك خورده بزرگتر بود
با خنده پرسيدم : كلفت تر يا بزرگتر ؟
خنديد و گفت :‌ نه ، كلفت تر نه ، چون دردش خيلي زياد مي شد ، فكر كنم دراز تر بود بهتر باشه
با خنده گفتم : با همين هم كلي غور مي زني وقتي مي خوام بكنم تو آنوقت چطور بزرگتر و كلفت تر شو تحمل مي كردي ؟
لبخندي زد و گفت :‌ اولش درد داره بعد همش لذته
برگشتم رو تخت و دراز كشيدم . فاطي آمد رو شكمم نشست و گفت : تو خيلي بد
با خنده گفتم : ‌آخه از حمام كه آمدم بيرون ، تو طوري خوابيده بودي كه من فكر كردم با كون بيشتر موافقي
سري تكان داد و گفت : نه ، تو خيلي بدجنسي كردي مگه من جلو مو قفل زده بودم
با خنده گفتم : آره ، تو هميشه كس تو قفل مي كني و من با كليد زبونم بايد بازش كنم تا بتونم ازش استفاده كنم
فاطي حركت تندي به خودش داد و آهي كشيد و گفت : قربون اون كير كوچولوت بشم كه از اين كير گنده ات براي هوسي كردن من چيزي كم
نمي ياره
سپس رو صورتم خم شد و گفت :‌ بدش بيرون اون كير كوچولو ي خوشگلت رو ، هوس كردم باهاش ساك بزنم
زبونم رو تا آنجايي كه مي شد از دهانم بيرون دادم و اون رو لوله كردم زبونم رو كرد تو دهانش و مشغول ساك زدن با هاش شد . خيلي حال مي داد . چند دقيقه كه اين كار رو كرد آهسته كيرمو گرفت و به سمت سوراخ كونش هدايت كرد و آهسته كرد تو . در اين موقع صداي سارا كه از حمام بيرون آمده بود رو شنيديم كه با خنده مي پرسيد : شما هنوز كارتون تموم نشده ؟
هم من و هم فاطي كه تو حال خودمون بوديم از صداي اون جا خورديم و اين هول شدن باعث شد كه فاطي كه سعي داشت آهسته كير مو بكنه تو كونش و با گذاشتن دستاش روي سينه هام اجازه نمي داد كه من موفق بشم اونو بروي كيرم فشار بدم و در ضمن دقت مي كرد سنگيني بدنش رو روي كيرم نياندازه ، طبق عادتش يك دفعه ترسيد و جا خورد و طبق عادتش دستاشو از روي سينه هام برداشت و به طرف صورتش برد و در نتيجه يك باره نشست رو كيرم و كيرم تا آخر رفت تو كونش
آخ بلندي كشيد و در حالي كه دهنش از درد باز مونده بود چنگي به سينه هام زد و با ناراحتي نگاهي به من انداخت
من شانه هامو بالا انداختم و گفتم : ببخشيد تقصير من نبود
فاطي رو كرد به سارا و با عصبانيت گفت : هولم كردي ، ترسيدم
نگاهي به سارا انداختم پيراهنش رو پوشيده بود
سارا لبخندي زد و گفت : ببخشيد
و به طرف مبل رفت و روي مبل نشست و مشغول تماشاي ما شد
و با خنده ادامه داد : مشغول باشيد اگه من مزاحمم برم پايين ؟
فاطي نگاهي به من انداخت و با خنده گفت : ادامه بده ، خانم اجازه دادن
من كمي كونش رو بالا گرفتم و بتندي مشغول تلمبه زدن شدم
فاطي آهي كشيد و گفت : هول نشو ، يواش تر . بخدا دردم گرفته درش مي يارم ها ؟
من دستم رو روي كونش گذاشتم و در حالي كه بيشتر زور مي زدم با خنده گفتم : لوس نشو ديگه ، من كه يواش مي كنم
فاطي ناله اي كرد و با دست آهسته زد به صورتم بعد بلند شد و در حالي كه كيرم رو از كونش مي كشيد بيرون آهي كشيد
و رفت طرف مبل و آهسته نشست رو مبل . من هم روي تخت نشستم و اخمي كردم و پرسيدم : چرا قهر كردي ؟ من كه هنوز كارم تمام نشده
فاطي لبخندي زد و گفت : خيلي دردم آمد يك خورده صبر كن حالم جا بياد
سارا گفت : آخه چرا مثل آدم هاي ديگه از جلو حال نمي كنيد . مگه مجبوريد ؟
لبخندي زدم و پرسيدم : مگه شما حال كردن همه مردم رو ديديد ؟ از كجا مي دونيد هيچ كس مثل ما حال نمي كنه ؟
كمي سرخ شد و با ناراحتي گفت : نمي دونم ، من كه اين روش رو دوست ندارم
فاطي لبخندي زد و ازش پرسيد : مگه امتحان كردي كه دوست نداري ؟
اخمي كرد و گفت : هميشه مهدي از من چنين تقاضايي مي كنه ولي من قبول نكردم ، اين يك عمل زشت و وحشيانه است . ببين حال خود تو ، آخه مگه آدم ديوانه است
فاطي با خنده گفت : هميشه كه اينطوري نمي شه ، يك خورده اش تقصير تو شد كه هولم كردي . حالا هم مي رم دنبال كارم و ادامه مي ديم
سپس به طرفم آمد و با خنده گفت : بيا نشونش بده كه درد نداره
سپس زانو زد و دستاشو گذاشت رو تخت و كون شو كمي بالا داد . من هم از تخت پايين اومدم و پشتش نشستم و با آب دهنم كمي كير مو خيس كردم و كير مو آهسته فرو كردم تو كونش . دستامو رو سينه هاش گذاشتم و مشغول ماليدن و نوازش سينه هاش شدم
كمي بعد ديگه راحت شد و دردي حس نمي كرد ، به تلمبه زدنم شدت بيشتري دادم با هر ضربه اي كه به كونش وارد مي كردم كون خوشگلش به لرزه در مي آمد و اين حركت موجي كونش منو به شدت تحريك مي كرد
فاطي رو كرد به سارا و با خنده گفت : نمي دوني چه لذتي داره ، باور كن بعضي وقت ها از جلو بيشتر مزه مي ده
كمي ديگه كه تلمبه زدم . فاطي منو عقب زد و بلند شد و به طرف سارا رفت و دست شو گرفت و گفت : بيا امتحان كن
سارا خودش رو عقب كشيد و گفت : پر رو نشو فاطي من دوست ندارم
فاطي با خنده گفت : تو رو خدا سارا فقط يك خورده ، بخاطر من
سپس دست سارا رو كشيد و آوردش سمت تخت
سارا با دلخوري با كشيده شدن دستش توسط فاطي آمد طرفم و نشست رو تخت و رو كرد به من و پرسيد : چطوري دردش كمتره ؟
فاطي لبخندي زد و گفت : از من بايد بپرسي خوله ، روي تخت دراز بكش
به پهلو شو . اين طوري بهتره
سارا رو تخت به پهلو دراز كشيد و پشت شو كرد به من . من دامنش رو بالا كشيدم . سارا لبخندي زد و گفت : شورتم رو نپوشيدم ، كثيف شده بود
با خنده گفتم : بهتر ، كار من كمتر شد
سارا سري تكون داد و گفت : تو رو خدا هر چي مي توني يواش تر ، من تا
حالا اين كار رو نكردم
دستم رو روي كونش گذاشتم و شروع كردنم به ماليدنش
كمي بعد سارا گفت : بكن تو ديگه
گفتم : يك خورده صبر كن
فاطي روي تخت آمد و مشغول نوازش و ماليدن سينه هاي سارا شد
من انگشتم رو كردم تو كس سارا و اون رو تو كسش چرخ دادم و كمي با انگشت تو كسش بازي كردم و سپس انگشتم رو كشيدم بيرون و روي سوراخ كونش گذاشتم و كمي فشار دادم تو و آهسته و به نرمي انگشتم رو تا آخر كردم تو كون تنگش . سارا كمي آخ و اوخش بلند شد ولي من زياد اهميتي ندادم . كمي كه با سوراخ كونش ور رفتم حس كردم به اندازه كافي راهش باز شده و آماده است . تفي به دستم انداختم و به كيرم ماليدم و كير مو گرفتم و گذاشتم رو سوراخ كونش و شروع به فشار دادن كردم . كون تنگي داشت و كردن اون كون تنگ بايد با حوصله انجام مي گرفت كه زياد دردش نياد . هنوز نيمي از كيرم بيشتر تو كونش فرو نرفته بود كه با دست به رون پام فشار آورد و گفت : تو رو خدا حميد بسه ديگه ، داره پاره مي شه
فاطي لبخندي زد و گفت : نترس پاره نمي شه ، يك خورده طاقت بيار
من كيرمو آهسته بيرون كشيدم و به فاطي گفتم : اون كرم رو بيار تا كمي چرب كنم ، اينطوري دردش كمتر مي شه
فاطي رفت و كرم رو آورد و داد دستم و با خنده به سارا گفت : حميد خيلي هوا تو داره ، براي من كرم نمي زنه بدجنس
كمي كرم به كيرم ماليدم و با انگشت كمي هم كرم به سوراخ كون سارا فرو كردم ، دوباره كير مو كردم تو كونش ، اين بار خيلي راحت تر بود . و با آرامي شروع به فشار دادن كردم و دستامو بردم رو كسش و همون طور كه كيرمو تو كونش فرو مي كردم با دستام كسش رو مي ماليدم . تا بهش بيشتر حال بده
فاطي دوربين رو برداشت و مشغول عكس گرفتن از كون دادن سارا شد
كمي بعد كيرم رو تا ته كردم تو كون تنگش سارا رون پا ها مو دست مي كشيد و فشار مي داد و آه مي كشيد .و با دست ديگرش سينه هاشو مي ماليد . كمي كه تلمبه زدم كير مو آهسته در آوردم و به پشت خوابيدم رو تخت و به سارا گفتم : بيا بشين روش
سارا جلو آمد و پاهاشو از دو طرف شكمم گذاشت رو تخت و فاطي با لبخندي كه به لب داشت كير منو تو دست گرفت و با سوراخ كون سارا ميزونش كرد و فرو كرد تو كون سارا . سارا آهسته روي كيرم نشست و سپس شروع كرد به بالا پايين كردن خودش و من هم سينه هاشو تو دستام گرفتم و آهسته فشار شون مي دادم و مي ماليدمشون . سينه هاش به قشنگي فاطي نبود ولي برام تازگي داشت و من از ماليدن آنها لذت مي بردم . رفته رفته حركات سارا تند تر و تند تر مي شد و آه و ناله مي كرد
فاطي رو كرد به سارا و با خنده پرسيد : مزش چطوريه ؟
سارا آهي كشيد و گفت : اولش درد داره
فاطي دستي به كس سارا كشيد و پرسيد : بعدش چي ؟
سارا لبخندي زد و گفت : بعدش بد نيست
فاطي چند عكس هم تو اين حالت گرفت
كمي بعد سارا شل شد و روي كيرم نشست و در حالي كه سرشو خم كرده بود چند حركت تند به خودش داد و آروم گرفت . معلوم بود كه آبش آمده و رخوت بهش دست داده
فاطي سارا رو عقب زد و گفت : حالا نوبت منه
سارا آهسته از روي كيرم بلند شد و كنارم دراز كشيد و فاطي جا شو گرفت و كيرمو گرفت و فرو كرد تو كونش و با حركات تندي كه به خودش داد حسابي شهوتم بالا رفت . فاطي به شدت شهوتي شده بود كمي كه تلمبه زد حركاتش خشن تر و تند تر شد تماشاي سكس من و سارا اون رو به شدت تحريك كرده بود و مرتب به سينه هام چنگ مي زد و ناله مي كرد . مدتي بعد روي كيرم نشست و كمي كونش رو به كيرم چرخ داد و خودشو محكم به شكمم فشار داد و با چند حركت تندي كه به خودش داد گفت : داره مي ياد ..آه
چند لحظه همون طوري رو كيرم نشست و بعد آهسته از روم عقب رفت و به سارا اشاره كرد و گفت : نوبت تويه عزيزم ، من ديگه خالي شدم
سارا نشست رو شكمم و كيرمو گرفت و به تندي كرد تو كونش و به تندي شروع به حركت دادن خودش كرد من دستم رو بردم سمت كسش و انگشتم رو تو كسش فرو كردم و به تندي تو كسش تلمبه مي زدم . سارا به شدت بالا و پايين مي رفت و به كيرم ضربه مي زد و كم كم به سرعت خودش اضافه مي كرد . فاطي هم مشغول ماليدن سينه هاي سارا شد و با زبونش رو نوك سينه هاي سارا مي كشيد . سارا كمي بعد آهي كشيد و آروم شد و افتاد روي من و آهسته گفت : من ديگه بسمه
من سارا رو به شكم خوابوندم رو تخت و نشستم رو رون پاهاش و كير مو فرو كردم تو كونش و به تندي مشغول تلمبه زدن كردم . ، سارا خيلي بي حال شده بود و خودشو كاملا در اختيارم گذاشته بود در اين موقع آبم آمد . اجازه دادم آبم تو كونش خالي بشه و كير مو بيرون نكشيدم . بي حال افتادم رو سارا و ديگه حال تكون خوردن نداشتم . كمي بعد هر سه با هم رفتيم حمام و دوش گرفتيم . سارا زودتر رفت بيرون ، بعد از بيرون رفتن اون فاطي منو بغل كرد و دست شو گذاشت رو كيرم و با خنده گفت :‌ حال شو داري بازم منو بكني ؟
لبخندي زدم و گفتم : تو رو خدا پاهام درد گرفت بهم رحم كن
فاطي لبخندي زد و خودش رو عقب كشيد و گفت : باشه بهت رحم مي كنم
از حمام كه بيرون آمديم . سارا لباس پوشيده بود و روي تخت خوابش برده بود . فاطي لبخندي زد و گفت : تو هم بيا با هم روي تخت بخوابيم
لبخندي زدم و گفتم : نه من رو مبل مي خوابم تو برو رو تخت
فاطي اخمي كرد و رفت سمت تخت و در همون حال گفت : خنگ خدا ، آدم دو زن لخت رو ول مي كنه مي ره تنها رو مبل مي خوابه
من متكي رو روي مبل بزرگ گذاشتم و با خنده گفتم : آخه من فرشته ام
سپس چراغ ها رو خاموش كردم و روي مبل دراز كشيدم . پاهام حسابي درد گرفته بود و به شدت خوابم مي آمد
صبح كه فاطي من رو براي خوردن صبحانه بيدار كرد . خيلي كسل و خسته بودم رفتم حمام ، بعد از دوش گرفتن حالم جا آمد بعد از اينكه مو هامو سشوار زدم و لباس پوشيدم ، كنار سفره نشستم و مشغول صبحانه خوردن شدم . سارا كمي گرفته به نظر مي رسيد
با خنده ازش پرسيدم : چيه سارا ؟ گرفته اي ؟
لبخندي زد و گفت : نمي دونم . از يك طرف از كار خودم بدم مي ياد و فكر مي كنم به شوهرم خيانت كردم و از طرف ديگه فكر مي كنم حقش بوده و چيزي كه عوض داره گله نداره با خنده گفتم : حالا دیگه فکر کردن به این موضوع چیزی رو عوض نمی کنه ، بهتره که به کار انجام گرفته فکر نکنی . شاید فاطی هم اگه بهش خیانت می کردم همین کار رو انجام می داد . حالا دیگه اخماتو باز کن و صبحانه ات رو بخور و خودتو اذیت نکن
سارا نگاهی به فاطی که لبخند بر لب به حرفهای ما گوش می داد انداخت و بهش گفت : کی می تونم اون عکس ها رو ببینم ؟
فاطی خندید و گفت : باید بریزم شون تو کامپیوتر و بعد از هر کدومشون رو که خواستی پرینت بگیرم ، این دوربین دیجیتاله و فیلم نداره
سارا نگاهی به من کرد و گفت : این عکس ها رو دست خودت نگه نداری بعد از دیدن مهدی باید همشو پاک کنی ، یک موقع دست کسی نیافته ، با تو هستم فهمیدی چی گفتم ؟ اینقدر نخند
همون طور که به حرف هاش می خندیدم گفتم : باشه بابا فهمیدم ، خاطر جمع باش همه رو پاک می کنم . اون عکس ها همون قدر که برای تو بده برای من هم هست . حالا لطف کن این حرف های احمقانه رو تموم کن و صبحانه ات را بخور و سر صبحی گیر نده
سارا قندی از قندان برداشت و به سمت من پرت کرد و گفت : من دارم جدی می گم ، حرف احمقانه چیه بی تربیت
بعد از خوردن صبحانه به سمت در اتاق رفتم . جلو در رو مو بر گردوندم به سارا و گفتم : حالا باید مهدی موضوع دیشب رو بفهمه ؟ نمی شه تو خودمون موضوع بمونه . تو که کار خودت رو کردی دیگه شر به پا نکن
سارا اخمی کرد و گفت :‌ باید بفهمه ، اگه تو خودت نگی من بهش می گم
ولی تا یکی دو روز دیگه بهش نگو و نفهمه من اینجا هستم تا حسابی حالش گرفته بشه
سری تکان دادم و گفتم : دیوانه
سارا به تندی گفت : دیوانه خودتی
بعد رو کرد به فاطی و گفت : تو چرا می خندی ؟ نمی بینی به من توهین می کنه ؟ یک چیزی بهش بگو
فاطی لبخندی زد و گفت : حمید جان شیر هم بخری یادت نره
لبخندی زدم و رفتم پایین
تو مغازه مشغول کار بودم ولی مرتب تو فکر جریان دیشب بودم و نگران واکنش مهدی بودم . با آنکه خودم رو مقصر نمی دونستم و از کاری که کردم ناراحت نبودم چون بهرحال سارا همت کرده بود این کار رو انجام بده و اگه به تور افراد ناجوری می خورد ممکن بود هزار اتفاق ناجوری پیش بیاد ولی خوب عکس و العمل مهدی برام قابل پیش بینی نبود
یک ساعتی گذشت که سر و کله مهدی پیدا شد . آمد و روی صندلی کنارم نشست و سیگاری آتش زد
با دست به شوکولات اشاره کردم و گفتم : اینقدر سیگار نکش ، بردار شوکولات بخور
اخمی بهم کرد و گفت : می شه بگی این دوست مسخره ات کیه که تو کله ات انداخته به جای سیگار شوکولات بخوری ؟
اخمی کردم و گفتم : حرف زشت نزن ، این ها رو می خونه ناراحت می شه تو که بی ادب نبودی ؟ از طریق سایت آویزون باهاش آشنا شدم خیلی پسر مامانیه و با کلاسیه
مهدی با دلخوری گفت : اگه می خوای چیزی بهش نگم ، اینقدر بهم گیر نده
یه شوکولات گذاشتم دهنم و گفتم :‌ باشه ، خوب چی شد ؟
گفت : نیست آقا ، هیچ خبری از سارا نیست . به هر کجا که به فکرم می رسید سر زدم و به بهانه های مختلف با همه فامیل تماس گرفتم ولی پیداش نکردم
قیافه اش خیلی دمق بود . خیلی دلم براش سوخت . دیگه باید اون رو یک جوری از نگرانی در بیارم . لبخندی زدم و گفتم : نگران نشو سارا آمده خونه ما
چهره اش باز شد و لبخندی زد و گفت : جدی می گی ؟
جواب دادم : آره من دیروز ظهر که خونه رفتم دیدم خونه است البته از من نشنیده بگیر به من گفته بود که بتو نگم که اون اینجاست ، ولی دلم نیومد ببینم تو نگرانی
آهی کشید و گفت : خیالم راحت شد ، خیلی می ترسیدم
لبخندی زدم و گفتم : برای چی می ترسیدی ؟ مگه سارا بچه است که گم بشه ؟ هر کجا رفته بود بر می گشت خونه این که نگرانی نداره
لبخندی زد و گفت : نگرانی من برای این بود که سارا گفته بود می ره و یکی رو برای خودش گیر می یاره و تلافی می کنه
دلم نمی خواست چیزی رو از او مخفی کنم و از طرفی نگران واکنش او بودم بهتر دیدم قبل از آنکه مجبور بشم عکس ها رو نشونش بدم خودم موضوع رو بهش حالی کنم
گفتم : اون واقعا چنین تصمیمی داشت . من و فاطی مجبور شدیم کلی باهاش حرف بزنیم ولی فایده ای نداشت
اخمی کرد و پرسید : نکنه این کار رو کرده ؟ راستش رو بگو
آهسته گفتم :‌ آره این کار رو کرده
با دست به پیشونیش زد و با عصبانیت گفت :‌ با کی ؟
جواب دادم : چه فرقی می کنه مهم اینه که این کار رو کرده
با ناراحتی گفت : دلم می خواد بدونم با کی بوده
آهسته گفتم : با من
از روی صندلی بلند شد و با قیافه بر افروخته گفت : خیلی نامردی ، چطور تونستی این کار رو بکنی ؟
دو تا شوکولات برداشتم و یکی رو طرفش گرفتم و گفتم : بیا این رو بگیر و آروم باش تا توضیح بدم
با ضربه ای شوکولات رو پرت کنار اخمی کرد و با عصبانیت گفت :‌ هیچ فکر نمی کردم این قدر پست باشی . دیگه رفاقت ما تموم شد
به طرف در مغازه رفت . جلو دویدم و دستش رو گرفتم و گفتم : چرا ؟ تو ترجیح می دادی من و فاطی بزاریم بره بیرون و برای خودش یکی رو پیدا کنه ؟ تو هیچ فکر کردی اگه به تور یک عده آدم الوات می افتاد چی می شد؟ یا ممکن بود چه بلاهایی سرش در بیارن . راستش اگه منطقی باشی باید از من تشکر هم بکنی که اجازه ندادم بره بیرون . حالا بیا می خوام برات توضیح بدم بخدا اگه راه دیگه ای بود من تن به این کار نمی دادم
اون رو کشیدم و بردم رو صندلی نشوندم . اخماش تو هم بود و سعی می کرد به من نگاه نکنه
رو صندلی نشستم و گفتم : مهدی یک خورده واقعا فکر کن ، من آدم نامردی نیستم و اگه ضرورت ایجاب نمی کرد تن به این کار نمی دادم
مهدی با ناراحتی گفت : من سارا رو می کشم
گفتم : این راه حل مشکل نیست . خودت مقصر واقعی بودی
نگاهم کرد و گفت : تو جای من بودی چکار می کردی ؟
لبخندی زدم و گفتم : بیشتر به همسرم می رسیدم و دور بر محبوب و غیره هم نمی رفتم
اخمی کرد و گفت : حالا دیگه فرقی نمی کنه ، اون حقشه که بگیرم خفه اش کنم
لبخندی زدم و گفتم : لابد بعد هم نوبت منه ، نه ؟
با ناراحتی گفت : بقول خودت چاره ای نداشتی ، ولی دیگه رو دوستی تو حساب باز نمی کنم
اخمی کردم و گفتم :‌ باشه هر طور میل توست ، شاید حق با تو باشه و من اشتباه کردم جلو شو گرفتم . باید می گذاشتم بره و هر کاری که دوست داره انجام بده ، شاید هم به تور آدم های بهتر از من می خورد
مهدی اخمی کرد و گفت : باید سعی می کردی منصرفش کنی
اخمی کردم و گفتم : یعنی تو فکر می کنی من و فاطی سعی خودمو نو نکردیم ؟
مهدی با دلخوری گفت : بهر حال دیگه سارا بدرد من نمی خوره ، من همیشه از این موضوع عذاب می کشم . خودمو که نمی تونم گول بزنم اون با تو بوده و این همیشه فکر منو مشغول می کنه و فقط با جدا شدن از سارا آروم می شم
گفتم : اگه این موضوع خیلی عذابت می ده من از فاطی می خوام خود شو در اختیارت بزاره . اون طوری آروم می شی ؟
نگاهی به من انداخت و گفت : جدی می گی ؟
گفتم :‌ ببین مهدی کاری که نباید می شد ، اتفاق افتاده باید با این موضوع کنار آمد یادته تو سایت آویزون از سکس ضربدری مقاله می خوندیم و تو می گفتی بامزه است و برات جالبه . حالا بیا و با هم عهد کنیم که ما دو زوج خوب و مطمئن برای سکس ضربدری باشیم و با این وسیله هم شرم و نگرانی تو تموم می شه و هم سکس خوب و جدیدی داریم و هر موقع تو
مایل بودی می تونیم تو یک شب نشینی با هم سکس ضربدری داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم
مهدی لبخندی زد و گفت : برای من فرقی نمی کنه ولی فکر فاطی و سارا رو هم کردی ؟ اون ها رو چطور راضی کنیم ؟
خندیدم و دستم رو جلو بردم و گفتم : من راضی شون می کنم البته تو هم باید کمکم کنی . دست بده و باید به هم قول بدهیم که این یک راز بین ما بمونه و تحت هیچ شرایطی برای کسی فاش نکنیم . بقیه اش حل می شه رو حرف من حساب کن
دستم رو فشرد و گفت : ولی من هنوز از بابت زن هامون نگرانم . سارا چون این کار رو کرده شاید راضی بشه ولی فاطی رو شک دارم
لبخندی زدم و گفتم : ظهر نهار بیا خونه تا نگرانی تو رفع کنم . من با تو تا آخر خط هستم رفیق ، حالا دیگه ما یکی شدیم و از ناموس هم جدا نیستیم و ناموس همدیگر رو باید ناموس خودمون بدونیم
بسته سیگار شو از جیب در آورد و دو تا سیگار روشن کرد و یکی رو به من داد . سیگار رو گرفتم و در حالی که تو دلم دعا می کردم دوستم حمید این یک سیگار رو نادیده بگیره ، ادامه دادم : دلم نمی خواست چیزی رو از تو مخفی کنم . حالا دیگه وجدانم راحت شد
مهدی دود سیگارشو بیرون داد و گفت : ما همیشه با هم دوست هستیم و این موضوع باعث می شه دوستیمون محکم تر و جدی تر بشه
مشغول صحبت بودیم که در سمت خونه زده شد بلند شدم و در رو باز کردم . فاطی بود چایی آورده بود چشمکی بهش زدم و گفتم : یک چایی دیگه بیار مهدی آقا آمده
فاطی لبخندی زد و گفت : باشه الان می یارم
بعد از رفتن فاطی رو کردم به مهدی و گفتم : ظهر که رفتیم خونه با سارا بد رفتاری نکن . ازش در مورد محبوب معذرت خواهی کن و اگه موضوع منو پیش کشید وانمود کن از دستم عصبانی شدی و به من بگو باید با فاطی باشی و گرنه از من و سارا شکایت می کنی و آبرو ریزی درست می کنی . بقیه اش رو من درست می کنم و خیلی جدی و عصبی خودتو نشون بده ولی به سارا زیاد نتوب فهمیدی چی گفتم ؟
مهدی سری تکون داد و گفت : باشه سعی خودمو می کنم
فاطی دوباره چایی آورد . بعد از رفتن فاطی من و مهدی پیرامون این موضوع تا موقع نهار با هم صحبت کردیم . بعد تعطیل کردیم و رفتیم خونه فاطی با لبخند به استقبال مون آمد ولی سارا روی مبل لم داده بود و اعتنایی به مهدی نکرد . روی مبل نشستیم من رو کردم به سارا و با خنده گفتم : مهدی آمده و راجع به روز جمعه و اون دختره از شما معذرت خواهی بکنه ، تو هم بهتره اخماتو باز کنی و دیگه سخت نگیری
سارا با طعنه گفت :‌ تا حالا پیش کی بوده ، بره پیش همون دختره با من چکار داره ؟
مهدی نگاهی به سارا کرد و با ناراحتی گفت : شما هم گویا بهت زیاد سخت نگذشته
سارا بلند شد و آمد کنار من نشست و دستاشو انداخت گردنم و یک بوسه طولانی از لبم گرفت و با خنده گفت : معلومه ، فکر کردی من باید بشینم و حرص بخورم و تو بری دنبال خوش گذرانی خودت . گفته بودم که تلافی کار تو ، سرت در می یارم دیشب بغل حمید آقا خوابیدم . خیلی هم حال داد ، از تو هم خیلی بهتر حال می ده ، خوش به حال فاطی که مردی به این خوبی بالای سرشه . من بدبخت باید یکسره زجر بکشم و تو هم مرتب به من خیانت کنی و بری دنبال هوس رونی خودت
مهدی بلند شد و گفت : دیشب کجا خوابیدی ؟
سارا دست شو گذاشت روی پای من و گفت : بغل حمید ، چیه به غیرتت بر خورد ؟
مهدی وانمود کرد که از کوره در رفته به سمت تلفن رفت و گوشی رو برداشت و مشغول شماره گیری شد و در همون حال گفت : الان تکلیف تو و این حمید نامرد رو معلوم می کنم
من با عجله رفتم طرفش و گوشی رو گرفتم و گذاشتم رو تلفن و سپس با ناراحتی گفتم : چکار می خوای بکنی ؟
مهدی با عصبانیت گفت : به پلیس زنگ می زنم با این کار تو و سارا دیگه چاره ای برام نمونده
فاطی که در جریان نقشه ما نبود رنگ از روش پرید ، سارا هم همینطور
من رو کردم به سارا و گفتم : تو چرا ساکتی ؟ من و فاطی چه گناهی کردیم تو وادارمون کردی
سارا رو کرد به مهدی و با خشونت گفت : بیا بشین خود تو لوس نکن . دور بی خودی هم بر ندار تو اگه خوش غیرت بودی به من خیانت نمی کردی چیه ؟ نکنه فکر کردی خیانت برای زن ها بده و برای مرد ها خوبه
مهدی گفت : من این حرفها سرم نمی شه ، باید پلیس تکلیف ما رو روشن کنه و دوباره گوشی رو برداشت و مشغول شماره گیری شد
فاطی جلو آمد و گوشی رو از مهدی گرفت و گفت : زندگی من و شوهرم
رو بخاطر ندانم کاری خودتون خراب نکن . اگه حمید این کار رو نمی کرد کسی دیگه می کرد . این حق ما نیست که این وسط بسوزیم
مهدی به سمت در رفت و گفت : خیلی خوب من الان خودم می رم و پلیس رو می یارم اینجا
سارا جلو دوید و مقابلش ایستاد و با ناراحتی گفت : تمومش کن دیگه مهدی
مهدی گفت : حیثیت من رفته ، فقط یک راه داره من هم با زن حمید تلافی کنم بخدا در غیر این صورت قید همه چیز رو می زنم و آبروریزی راه می اندازم تا دیگه از این غلط ها نکنی
من با دلخوری گفتم : اگه اینطوری آروم می شی باشه من حرفی ندارم برو با فاطی باش ولی این رسم دوستی و مزد من نبود
فاطی با دلخوری گفت : ‌خودتون می برید و می دوزید ؟ من حاضر نیستم با مهدی باشم
مهدی در رو گرفت و خواست در رو باز کنه ، سارا آشکارا به لرزه افتاده بود با التماس به مهدی گفت : مهدی خواهش می کنم ، به قول تو من یک غلطی کردم تمومش کن
مهدی رو کرد به من و گفت : فایده ای نداره ، برم یا زنتو راضی می کنی ؟
من سری تکان دادم و رو کردم به فاطی و گفتم : خواهش می کنم ، نزار آبرو ریزی بشه ، مهدی پاک زده به سرش و هیچی حالیش نیست
فاطی اخمی کرد و روی مبل نشست و با عصبانیت گفت : نه من نمی تونم قبول کنم
مهدی با خشونت سارا رو که جلو در ایستاده بود رو پرت کرد کنار طوری که سارا بروی زمین افتاد . و در رو باز کرد
فاطی داد زد : خیلی خوب وحشی من قبول می کنم . دیگه تمومش کن
سارا از رو زمین بلند شد بیچاره حسابی می لرزید و آشفته شده بود . سارا به سمت فاطی رفت و با بغض دست فاطی رو گرفت و با گریه گفت : من ازت معذرت می خوام فاطی جون منو ببخش ، همش تقصیر من بود
و سپس سر شو گذاشت رو پای فاطی و مشغول گریه شد
من هم بغض کردم و حالم دگرگون شده بود دست خودم نبود ولی جو اتاق و برخوردها منو متاثر می کرد
فاطی دست شو گذاشت رو سر سارا و کمی موهاشو نوازش کرد و گفت : پا شو خودت رو جمع کن و گریه نکن ، مهم نیست
سپس با هم به آشپزخونه رفتن
مهدی آمد و رو مبل نشست و نگاهی به من انداخت . چشمکی بهش زدم
چند دقیقه به این منوال گذشت . تا این که مهدی به سخن در آمد و با ناراحتی گفت : خوب ، تکلیف من چی شد ؟ باید بمونم یا برم . از قرار معلوم نهار هم خبری نیست
فاطی رفت و دست و صورتش رو شست و بعد مشغول کشیدن غذا شد . و سارا هم بعد از شستن صورتش به فاطی کمک کرد
نهار در محیط سرد و آرامی زیر نگاه های غضب آلود همدیگه صرف شد و سارا و فاطی بعد از نهار ظرف ها جمع کردن و پس از مرتب کردن میز روی مبل نشستن
مهدی رفت سمت فاطی و کنارش روی دسته مبل نشست و دست شو گذاشت رو بازوی فاطی و آهسته گفت : شروع کنیم ؟
فاطی دست مهدی رو از رو بازوش کنار زد و با اخم گفت : باشه برای بعد الان سرم درد می کنه ، حال شو ندارم
مهدی دست شو روی رون پای فاطی گذاشت و شروع کرد به مالیدن پاهاش و با خنده گفت : من خودم حالت می یارم
فاطی دست مهدی رو از رو پاش کنار زد و گفت : الان نه ، گفتم که سرم درد می کنه
مهدی بلند شد و دست فاطی رو گرفت و اون رو به سمت تخت کشید و با عصبانیت گفت :‌ فکر نکن می تونی من رو خر کنید . باید بزاری کار مو بکنم و گرنه می رم و پلیس رو می یارم اینجا
فاطی کنار تخت ایستاد و نگاهی به مهدی انداخت
مهدی دست شو برد رو دگمه های پیراهن فاطی و شروع به باز کردن دگمه ها شد . فاطی کمی می لرزید و نگاهی به من کرد . من بهش لبخندی زدم
کمی آروم شد . مهدی پیراهن فاطی رو در آورد و سپس زیر پوش فاطی رو هم از بدنش پاره کرد . فاطی در حالی که فقط شورت و کرست به تن داشت جلو مهدی ایستاده بود . مهدی کرست فاطی رو گرفت و با یک حرکت تند اونو کشید و با پاره شدن بند کرستش ، سینه های فاطی بیرون افتاد . فاطی دستاشو گرفت رو سینه هاش . مهدی که دیگه هوس تمام وجودشو در بر گرفته بود فاطی رو روی تخت هول داد و خودش هم مشغول در آوردن لباس هاش کرد ، حتی شورتش رو هم در آورد . و بعد رفت کنار فاطی رو تخت خوابید دستای فاطی رو از رو سینه هاش بالا گرفت و لباشو چسبوند به سینه هاش و مشغول بوسیدن و خوردن سینه هاش شد . و بعد لباش رو گذاشت رو لبای فاطی و دست های فاطی رو رها کرد و مشغول مالیدن سینه هاش شد . و کمی بعد دستشو به شورت فاطی گرفت و اون رو هم پاره کرد و انداخت کنار و لباشو رو کس فاطی گذاشت و با ولع مشغول لیس زدن و خوردن کس فاطی شد . فاطی که حسابی شهوتی شده بود آهسته دست شو گذاشت رو سر مهدی و اون رو آروم به کسش فشار داد . چند دقیقه بعد مهدی بلند شد و رفت نزدیک سر فاطی و رو سینه هاش نشست و کیر شو گرفت دستش و اون رو به دهان فاطی نزدیک کرد . فاطی کمی سرشو به اطراف چرخوند ولی مهدی بزور کیر شو کرد تو دهان فاطی ، فاطی خیلی آرام مشغول ساک زدن شد
مهدی رو کرد به من و سارا که هردو از دیدن سکس اون و فاطی کمی شهوتی شده بودیم و با خنده گفت : شما دو تا چرا بیکار نشستید مشغول بشید خجالت نکشید
سارا با عصبانیت گفت : دیگه غیرت بازی ات تموم شد ؟
مهدی لبخندی زد و گفت : یک خورده دیگه مونده ولی شما می تونید مشغول بشید . از حالا به بعد دیگه باید ما دو زوج مکمل باشیم واسه هم
نمی دونی سارا چه حالی می ده . تو رو خدا شما دو تا هم مشغول شید بزار به دلم بشینه
من لبخندی زدم و بلند شدم و رفتم سراغ سارا و دستشو گرفتم و با لبخند گفتم :‌ پاشو ما هم شروع کنیم
سارا اخمی کرد و گفت : نه ، اون یک غلطی کرد . نمی فهمه چی داره می گه من دوست ندارم برو کنار و پر رو نشو
من برگشتم و خیط و خنک رو مبل نشستم
مهدی پاهای فاطی رو انداخته بود رو شونه هاش و کیرشو گرفت سمت کس فاطی و با فشار کرد تو . فاطی آهی کشید و با ناراحتی به مهدی رو کرد و گفت : آروم تر ، هول نزن بیچاره من که تسلیم شدم
مهدی لبخندی زد و با فشار بیشتری مشغول تلمبه زدن شد و گفت : من اینطوری خیلی بهم حال می ده دفعه بعد آهسته تر می کنمت . بقول خودت الان هولم
سپس رو کرد به من و با خنده گفت : سارا بهت راه نمی ده . ولش کن مهم نیست سارا اصولا عرضه درست حال دادن رو نداره
سارا مثل اینکه منتظر این حرف بود بلند شد و به طرف من آمد و جلوم نشست و زیر شلواریم رو پایین کشید و کیر منو که حسابی هم بزرگ شده بود گرفت و با عجله کرد تو دهانش و مشغول ساک زدن شد
مهدی با خنده رو کرد به من و گفت : سارا حسابی پیش رفت کرده عرضه ساک زدن نداشت . می بینم راه افتاده
من دستامو گذاشتم رو سر سارا و سرشو به کیرم فشار دادم و در همون حال که سرشو عقب جلو می کردم . گفتم :‌ تو قدر سارا رو نمی دونی بیچاره ، سارا خیلی هم با حال ، حال می ده
کمی بعد سارا رو بلند کردم و پیراهنش رو در آوردم و کمکش کردم تا لباسهای منو هم در بیاره و بعد زیر پوش سارا رو از تنش در آوردم و اون هم شورت منو کشید پایین . من لبخندی زدم و بند کرست شو باز کردم دستش رو گرفتم و به سمت تخت رفتیم . فاطی و مهدی کمی خودشون رو کنار کشیدن و برای ما جا باز کردن سارا روی تخت دراز کشید و لبای فاطی رو بوسید و مشغول مالیدن سینه های فاطی شد و فاطی هم به سینه های سارا ور می رفت . سارا رو برگردوندم و به شمکم خوابوندمش و یک متکی گذاشتم زیر کسش تا کون خوشگلش کمی بالاتر بیاد . دستامو گذاشتم رو کونش و شروع به مالوندش کردم . مهدی پاهای فاطی رو از رو شونه هاش پایین گذاشت و با خنده به فاطی گفت : بچرخ
فاطی اخمی کرد و گفت : از پشت نه ، فقط از جلو
مهدی رو کرد به من و گفت : به فاطی بگو اذیت نکنه
رو کردم به فاطی و گفتم : حالشو نگیر بزار کار شو بکنه
فاطی اخمی کرد و گفت : نه ، خیلی با خشونت رفتار می کنه . از عقب نه
مهدی لبخندی زد و گفت : قول می دهم آهسته بکنم
فاطی برگشت و دستاشو گذاشت روی تخت و کونشو بالا داد و در همون حال گفت : اگه ، دردم بیاد . می کشم کنار و دیگه بهت حال نمی دم
مهدی تفی به کیرش زد و کیر شو گذاشت لب سوراخ کونش و کمی فشار داد . من هم انگشتم رو کرده بودم تو کون سارا و داشتم تحریکش می کردم . سپس قوطی کرم رو برداشتم و کمی کرم به دست مهدی دادم و گفتم : بیا یک خورده کرم بزن
من هم کمی کرم مالیدم به کیرم و کیرمو آهسته کردم تو کون سارا و در حالی که با دستام سینه های سارا رو می مالیدم کیرمو بیشتر فرو می کردم
سارا کمی آخ و ناله کرد ولی خیلی زود آروم گرفت و من که تمام کیر مو کرده بودم تو کونش آهسته مشغول تلمبه زدن شدم و در همون حال به مهدی که اون هم همین کار رو می کرد گفتم : می بینی سارا چه با حال کون می ده
مهدی نگاهی به کیر من و کون سارا کرد و گفت : تا حالا فکر می کردم کردی تو کسش
سپس رو کرد به سارا که لبخند به لب داشت و گفت : همه بد جنسی ها و ندادن هات برای من بود . چرا به من اجازه نمی دادی از کون بکنمت مگه من و حمید فرق داریم
سارا لبخندی زد و گفت : حمید خیلی با حال می کنه ، من با حمید زیاد دردم نمی یاد ولی یک بار که اجازه دادم از عقب بکنی تا چند ساعت نمی تونستم راه برم
فاطی لبخندی زد و گفت : اگه چند باز از عقب حال بدی کم کم دردش هم کمتر می شه
مهدی که به تندی داشت تو کون فاطی تلمبه می زد رو کرد به سارا و با خنده گفت : از این به بعد هر بار از کون می کنمت تا عادت کنی
سپس رو کرد به من و گفت :‌ ممنون که سارا رو آدم کردی ، مگه از این به بعد بتونم یک حال خوشگل باهاش بکنم
سارا اخمی کرد و گفت : خودت آدم شو ، که منو ول می کنی می ری با اون آشغال ها خوش گذرونی
مهدی به تندی کیر شو از کون فاطی کشید بیرون
فاطی آخ بلندی کشید و گفت : آروم تر چکار می کنی ؟ دردم گرفت
مهدی منو کنار کشید و گفت : معذرت می خوام ، بزار یک خورده این سارا رو بکنم که خیلی حرف می زنه
من رفتم سراغ فاطی و کیرمو آهسته فشار دادم تو کونش و مشغول تلمبه زدن شدم . مهدی هم سر کیر شو گذاشت رو سوراخ کون سارا و با خشونت تا ته کرد تو
سارا ضربه ای به رون پای مهدی زد و گفت : یواش تر وحشی
مهدی لبخندی زد و با سرعت مشغول تلمبه زدن شد
چند دقیقه بعد دوباره من و مهدی جاهامو نو عوض کردیم
کمی که گذشت حس کردم داره آبم می یاد به سرعتم اضافه کردم و بعد آبم رو ریختم تو کون سارا و بی حال افتادم بالاش
فاطی هم کمی بعد چند فشار تند به کونش داد و آروم شد و افتاد رو تخت
مهدی کمی کون فاطی رو بالا داد و همچنان مشغول تلمبه زدن شد . سپس کیر شو کشید بیرون و با فشار کرد تو کس فاطی
فاطی اخمی کرد و گفت : دیگه این کار رو نکنی ها من خوشم نمی یاد بعد از پشت کیر کثیفت رو بکنی تو جلوم
مهدی لبخندی زد و گفت : باشه ، دفعه بعد رعایت می کنم
و محکم تر تلمبه زد صدای برخورد کیرش تو کس فاطی که چند بار هم احتمالا آبش آمده بود سر و صدای زیادی بلند کرده بود
من و سارا کنارشون روی تخت دراز کشیده بودیم و آنها رو تماشا می کردیم . چند دقیقه بعد مهدی که عرق کرده بود روی تخت دراز کشید و به فاطی گفت : ‌بیا رو من
فاطی بلند شد و روی کیر مهدی قرار گرفت و با دست کیر مهدی رو کرد تو کسش و نشست روش و شروع به بالا و پایین کردن خودش کرد مهدی هم سینه های فاطی رو تو مشتش گرفته بود و فشار می داد
کم کم آه و ناله های فاطی بلند شد و خودشو محکم تر به کیر مهدی فشار می داد . چند دقیقه بعد فاطی دست منو گرفت و با خنده گفت : تو هم بیا بکن
من که با دست مشغول مالیدن کیرم بودم با خنده گفتم : جلو یا عقب
فاطی لبخندی زد و گفت : عیبی نداره هر جا که دوست داری بکن
من رفتم پشتش و کمی کمر فاطی رو خم کردم و کیرمو که دوباره بزرگ شده بود با کمی تلاش کنار کیر مهدی کردم تو کسش و مشغول تلمبه زدن شدم . مهدی هم مشغول تلمبه زدن شد . فاطی آه و ناله می کرد و مرتب به رو تختی چنگ می زد حالا دو تا کیر تو کسش بود چند دقیقه بعد کیر مو از کسش بیرون کشیدم فاطی اخمی کرد و گفت : نه درش نیار تازه داشت مزه می داد
گفتم : می خوام بکنم تو کونت
فاطی چیزی نگفت . و من کیرمو تو کونش فرو کردم و دوباره مشغول تلمبه زدن شدم . کمی بعد مهدی با خنده به فاطی گفت : اجازه هست من هم بکنم تو کونت ؟
فاطی اخمی کرد و گفت : نه ، اونجا دیگه واسه دو تا جا نداره
مهدی با سماجت گفت : شاید داشته باشه ، فقط یک خورده
سپس صبر نکرد که فاطی حرفی بزنه و کیر شو از کس فاطی کشید بیرون و سعی کرد بکنه تو کونش . کمی بعد همونطور که کیرم تا ته تو کون فاطی بود کیر شو کمی کرد تو و با فشار سعی کرد همه شو بکنه تو
فاطی جیغی کشید و به تندی خودش رو عقب کشید و روی تخت دراز کشید و با عصبانیت گفت : من دیگه نیستم
مهدی به سمتش رفت و گفت : ببخشید ، من داره آبم می یاد فقط یک خورده برام ساک بزن
فاطی دستشو به روی دهانش گذاشت و گفت : نه ، کثیفه . امکان نداره بزارم این کار رو بکنی
مهدی از روی تخت پایین رفت و گفت : باشه خوشگل من الان می رم می شورمش
بعد از رفتن مهدی . من رفتم طرف فاطی و گفتم : من می تونم مشغول بشم
فاطی لبخندی زد و گفت : برو پیش سارا
سارا لبخندی زد و گفت : حمید به تو راغب تر اذیتش نکن
فاطی خندید و گفت :‌ نه داره می سوزه پدرم در اومد تحمل درد کشیدن دوباره رو ندارم . این شوهر تو چقدر دیر آبش می یاد ؟
سارا لبخندی زد و گفت : برای مصرف مواده که اینجوری می شه ، تو دوست نداری ؟ دیر آبش بیاد
فاطی لبخندی زد و گفت : چرا دوست دارم ولی وقتی سر حال باشم . اتفاقا خیلی خوبه که دیر آبش می یاد ، فقط بدی مهدی اینه که زود دوست داره بکنه تو و اهل لیس زدن و خوردن و مالیدن نیست
سارا خندید و گفت : یک چیزهایی حمید یادم داده یک چیزهایی هم تو به مهدی یاد بده . مهدی شاگرد زرنگ و با هوشیه تو و حمید هم که استاد های خوبی هستید
مهدی با خنده آمد و گفت : من حاضرم تمیز شستمش
و بعد روی سینه فاطی نشست و کیر شو به سمت دهان فاطی برد . فاطی لبخندی زد و کیر مهدی رو کرد تو دهانش ، مهدی کمی جلو تر خزید و سر فاطی رو گرفت تو دستاش و کیر شو محکم کرد تو دهان فاطی و شروع به تلمبه زدن کرد . فاطی سعی کرد با دستاش اون رو عقب بزنه ولی قادر به این کار نبود و مهدی همچنان محکم تلمبه می زد و چند لحظه بعد فاطی با تندی مهدی رو عقب زد و به طرف دستشویی دوید و دهانش رو تو دستشویی گرفت و مشغول بیرون دادن آب مهدی که تو دهانش ریخته بود شد و بعد دهانش رو شست و رفت رو مبل نشست و با ناراحتی گفت : دیگه اجازه نمی دم تو دهانم بکنی ، حالم به هم خورد آنقدر فشار دادی که نزدیک بود خفه بشم بعد هم که آب تو ریختی ته گلوم . ناچار شدم کمی شو قورت بدم اصلا بلد نیستی درست حال کنی
مهدی خندید و گفت : معذرت می خوام . خوب باید یادم بدی قول می دهم زود یاد بگیرم
سارا اخمی کرد و گفت : خوبه دیگه ، شلوغش نکن پر رو
مهدی نگاهی به من کرد و گفت : این سارا باید ادب بشه فایده ای نداره
بعد رفت طرف سارا و روی تخت دراز کشید و سارا رو کشید رو خودش و کیر شو که کمی شل و وارفته بود کرد تو کس سارا و مشغول تلمبه زدن شد
مهدی رو کرد به من و گفت : بیا دیگه
من پشت سارا نشستم و کیر مو گذاشتم کنار کیر مهدی و با فشار کردم تو کس سارا . سارا آهی کشید و گفت : بکش بیرون حمید دردم گرفت
مهدی کمر من رو گرفت و به پشت سارا فشارم داد و با خنده گفت :‌ به حرفش گوش نکن خودشو لوس می کنه
کمی که تلمبه زدم آه و ناله سارا هم بلند تر شد . فاطی بلند شد و گفت : من می رم دوش بگیرم
مهدی ما رو عقب زد و با خنده گفت :‌ شما مشغول باشید من و فاطی می ریم حمام
فاطی اخمی کرد و گفت : اگه می خوای بیای طرفم لازم نکرده با من بیای حمام
مهدی دست فاطی رو گرفت و به طرف حمام برد و با خنده گفت :‌ نترس کارت ندارم
سارا روی تخت به پشت خوابید و دستاشو باز کرد و گفت : بیا تو بغلم
من روش دراز کشیدم و لبام رو رو لباش گذاشتم و در حالی که سینه هاشو می مالیدم کسش و به کیرم می مالید و دستاشو به پشتم گرفت و من رو به خودش فشار می داد
سارا حسابی شهوتی شده بود و حرکات تندی می کرد و مرتب آه می کشید
کمی بعد گوشامو با دستاش گرفت و سرم رو از رو صورتش بلند کرد و با خنده گفت : حمید می شه یک خورده کس مو بخوری خیلی هوس کردم
لبخندی زدم و گفتم :‌ نه نمی شه خوشگل ، کست تمیز نیست اول کار من دوست دارم این کار رو بکنم نه حالا
اخمی کرد و گفت : پس بکن توش . من داره آبم می یاد . فشارم بده
کیر مو کردم تو کسش و مشغول تلمبه زدن شدم
چند دقیقه بعد حس کردم آبم داره می یاد . کیر مو بیرون کشیدم و رو سینه هاش نشستم و سر کیرمو گرفتم سمت دهانش و گفتم : بخورش
اخمی کرد و گفت : نریزی تو دهانم من خوشم نمی یاد حالم بد می شه
لبخندی زدم و گفتم :‌ باشه
دهانش رو باز کرد و من کیرمو فرستادم تو دهان خوشگلش و اون شروع کرد به ساک زدن . چند دقیقه بعد به فشارم اضافه کردم و خودم رو روی سرش انداختم و آبم آمد
با چند ضربه به پام سعی کرد منو بلند کنه ولی من بیشتر فشار دادم تا اینکه آبم کامل تو دهانش خالی شد . منو که شل شده بودم کنار زد و چند سرفه کرد و آبم رو روی شکمش تف کرد و با عصبانیت گفت : بی شعور مگه قرار نشد که آب تو نریزی تو دهنم ، بدجنس تلافی کار مهدی رو کردی ؟
لبخندی زدم و گفتم : مزه اش چطور بود ؟
اخمی کرد و گفت : خیلی بد ، مزه شیرین و مسخره ای داره
با خنده گفتم : نوش جونت
ضربه ای به پام زد و گفت : دیگه اجازه نمی دم این کار رو بکنی
در این موقع صدای جیغ فاطی از تو حمام امد . بلند شدم و دوربین رو برداشتم و رفتم تو حمام
مهدی فاطی رو از پشت بغل کرده بود و کیرشو کرده بود تو کون فاطی و فاطی هم آه و ناله می کرد وقتی چشمش به من که مشغول عکس گرفتن از اونها بودم افتاد داد زد : بیا این مهدی رو بکش عقب ، پاره ام کرد . حالا چه وقت عکس گرفتنه
من بی توجه به اعتراض فاطی همچنان از حال کردن حریصانه مهدی با فاطی عکس می گرفتم
کمی بعد مهدی فاطی رو برگردوند و بغلش کرد و در همون حال کیر شو کرد تو کس فاطی و فاطی هم پاهاشو دور کمر مهدی حلقه زد و مهدی رو محکم بغل گرفت که زمین نخوره . و مهدی شروع به بالا و پایین دادن فاطی رو کیرش شد . و من هم مشغول عکس گرفتن بودم
مهدی عرق کرده بود و تحمل وزن فاطی کم کم براش سخت شد . فاطی رو زمین گذاشت و ازش خواست دستاشو به زمین بزاره . فاطی دستاشو
گذاشت کف حمام و کونش رو بالا گرفت . مهدی بی انصاف هم که پشت فاطی کمی دولا شده بود کیر شو با فشار کرد تو کون فاطی ، فاطی آخی کشید ولی نمی تونست کاری بکنه . و از دستاش برای عقب زدن مهدی استفاده بکنه چون اگه دستاشو از زمین بر می داشت زمین می خورد و مهدی هم که دستاشو دور شکم فاطی حلقه کرده بود به تندی مشغول تلمبه زدن شد . فاطی آه و ناله می کرد و کم کم دست از اعتراض برداشت و از خشونت مهدی راضی به نظر می رسید
چند دقیقه بعد مهدی خودش رو عقب کشید و با خنده گفت : یک خورده برام ساک بزن
فاطی اخمی کرد و گفت : نه ، آب تو بریز رو سینه هام
مهدی اخمی کرد و گفت : خواهش می کنم فقط یک خورده
فاطی کیر مهدی رو گرفت تو دستش و زیر شیر اون رو شست و نشست جلو پای مهدی و کرد تو دهانش و مشغول ساک زدن شد
مهدی همون طور که ایستاده بود و تلمبه می زد دست شو دور سر فاطی گرفت و اون رو گه گاه محکم به خودش فشار می داد در یک لحظه فاطی سرشو عقب کشید و آب مهدی با فشار رو صورت فاطی خالی شد
مهدی اخمی کرد و گفت : خیلی بدجنسی فاطی چرا کشیدی بیرون
فاطی یک بوس به سر کیر مهدی زد و با خنده گفت : خودت بدجنسی که می خواستی بریزی تو دهانم
من لبخندی زدم و از حمام آمدم بیرون عکس های خوبی گرفته بودم و برای نقشه آینده به دردم می خورد
بیرون از حمام روی مبل نشستم و مشغول تست کردن عکس ها شدم
چند دقیقه بعد فاطی به تندی از حمام بیرون دوید و آمد کنارم نشست
و با خنده رو کرد به سارا و گفت : این مهدی چقدر سمجه ، ول کن نیست باز می خواست بچسبه به من ، دیگه باهاش نمی رم حمام
چند دقیقه بعد مهدی از حمام بیرون آمد و نگاهی به فاطی کرد و با خنده گفت : خیلی بدجنسی ، چرا در رفتی ؟
فاطی خندید و گفت : باشه ، بدجنسی بهتر از درد کشیدنه
مهدی لبخندی زد و گفت : دفعه دیگه تلافی شو سرت در می یارم ، می برمت تو ویلای خودم . اون جا دیگه نمی تونی از دستم فرار کنی
فاطی اخمی کرد و گفت : به همین خیال باش من نمی یام ، با سارا برو
مهدی لبخندی زد و گفت : همه با هم می ریم . ولی اونجا من و تو باید تو یک اتاق در بسته از شب تا خود صبح حال کنیم و تا حسابی سیر نشم ولت نمی کنم
سارا اخمی کرد و به من گفت :‌ نزار اینقدر مهدی رو پیدا کنه ، یک چیزی بهش بگو
خندیدم و گفتم : من تو هم تلافی می کنیم ، مگه ما دو تا نمی تونیم تا صبح حال کنیم
مهدی خندید و گفت : تازه اگه بخوای می تونم محبوب رو هم بیارم و کیف مون کامل بشه
سارا اخمی کرد و گفت : تو غلط می کنی ، بخدا اگه دور و بر محبوب بچرخی این بار می رم بیرون و کنار خیابون لخت می شم و هر کی بیاد طرفم با هاش می رم و تا یک ماه به خونه بر نمی گردم تا حسابی با مرد های مختلف حال کنم
خندیدم و رو کردم به مهدی و گفتم : کوتاه بیا مهدی . تهدید های سارا رو دست کم نگیر
مهدی خندید و مشغول لباس پوشیدن شد و گفت : شوخی کردم بابا
 

ابزار وبمستر