ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خواب سنگين دختر خاله

قرار بود که دختراون یکی خالم میخواست واسش خواستگار بیاد. اون چند سال از من بزرگتر بود. ولی با هم خیلی شوخی داشتیم. از اونجایی که خاله ها و دختر خالم مذهبی بودن ،زیاد نمیتونستم باهاشون علنی حال کنم. اون خالم که شوهرش مرد بچه دار نشده بود و هنوز هیکلش باحال بود. من هم تو نخ خاله زری بدوم و هم تو نخ دختر خالم. یکی از شبهای زمستون بود که رفتیم خونه خالم. اونا داشتن پرده میدوختن. پایین هم کرسی پهن کرده بودند. خال زری خیلی سعی داشت بدنش جلوی من بیرون نیفته. منم خیلی تابلو نگاه نمی کردم.ولی زیر لباس گشادی که بلوز دامن یکسره بود فقط شورت پوشیده بود ووقتی دولا میشد،کون قمبلش میزد بیرون. ساق پاهای باحالی هم داشت. چادر که میپوشید هر کاری میکرد نمیتونست یه کاری کنه تا کونش بیرون نزنه. کونش بزرگ نبود ولی خیلی خوش فرم وقلنبه بود.اهل دل میدونن من چی میگم. خلاصه خاله ها و دختر خاله تا نیمه های شب مشغول دوخت و دوز بودن.من رفتم و تو یه اتاق دیگه خودمو زدم به خواب. بعد خاله زری تو همون اتاق بالا خوابید و دختر خاله و مادرش اومدن پاییم و لمیدن زیر کرسی. من باخودم فکر میکردم که دختر خاله هه داره میپره و ما کاری نکردیم.واسه همین خیلی آروم رفتم تو اتاقش.چون میدونستم خیلی خوابش سنگینه و از طرفی هم تا نیمه شب بیدار بوده. آروم دستمو کردم زیر لحاف کرسی و گذاشتم روی یکی از رونهاش. اون دمرو خوابیده بود. دستم که بهش خورد ، یه تکونی خورد. چون دستم سرد بو د و زیر کرسی گرم. به هر حال دستم رفت روی کونش وبعد ساق پاهاش که خیلی نرم بود. کونش یک کمی موی ریز درآورده بود.دامنشو زدم بالا.حالا دیگه جرات بیشتری پیداکردم.چون انگشتامو گذاشته بودم لای کونش وبالا پایین میکردم.چند با هم آروم یکی از اونها رو کردم تو سوراخ کونش.ولی بازم بیدار نمیشد.فقط میترسیدم خاله بیدار بشه.آروم آروم لحاف کرسی رو زدم کنار. کیرم داشت میترکید وقلبم داشت مثل کون مرغ میزد. چون میخواستم بخوابم روش. دیگه چیزی نمی فهمیدم.شورتشو کشیدم پایین و کیرمو گذاشتم لای کونش و بعد لحاف رو کشیدم روم.دستم رو دو طرف روی زمین گذاشتم تا وزنم زیاد نیاد روش.وقتی فهمیدم حالیش نیست کامل خوابیدم روش. کیرم خیس خیس بود و روی کون نرمش لیز میخورد.دستم رو روی کونش گذاشتم واین بار با سرغت بیشتری خودمو مالوندم رو کونش.اگه بیدار میشد خیلی ضایع میشد. چون اصلا اهل این حرفا نبود و... آبروم میرفت. آبم دیگه داشت میومد که کیرمو گرفتم دستم و آبم ریخت روی کونش. قلبم داشت میریخت چون یهو تکون خورد. ولی بخیر گذشت و من هم یه دستمل ورداشتم و کونشو پاک کردم و رفتم خوابیدم.بعد از این فهمیدن قضیه سنگین بودن خوابش چندبار دیگه باهاش سکس کردم

1 نظرات:

ایرانی گفت...

بدنبود .اگه ادامه پیدا می کرد می تونست جالب تر بشه .زمانی که ماجرا داشت به اوج خود می رسید به ناگهان سیر صعودی التهاب برعکس شده و سقوط کرد ..ایرانی

 

ابزار وبمستر