ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 117

کارینا خیلی عجله داشت . طوری که انگاری خودشو می خواست همون جا لخت کنه .. حاج آقا یعنی عاقد کارشو انجام داد و من و کارینا رفتیم به حجله گاه -ببینم کارینا دختر مختری دیگه .. -این چه حرفیه می زنی کوروش .ازت این انتظارو نداشتم . تو فکر کردی من چه جور آدمی هستم . -به دل نگیر کارینا خوشگل من .آخه در یه همچین محیطی با این همه حزب الشیطانی گرگ صفت مال مردم خوار که رحم به چیزی نمی کنند و راستش منم احساس می کنم که خلق و خوی اونا یه جورایی در تو هم اثر کرده باشه --کوروش حرفای نیشدار زیادی می زنی و من چیزی نمیگم . اصلا از تو انتظار ندارم که در مورد من این فکرا رو بکنی . تو آیا بیشتر از یه ساعت میشه که با من آشنا شدی ؟/؟ چرا این فکرا رو در مورد من می کنی ؟/؟ راست می گفت . مگه آسیه در دربار فرعون نبود ؟/؟ حالا اون زن فرعون بود این کارینا دختر کاظم فرعون . در هر حال وارد یه سرسرایا تالاری شدیم که هزار تا  تا مهمونو می تونست توخودش جا بده . با دکور های قشنگی تزیین شده بود . در یه قسمت از اون باغهای مصنوعی با گل و گیاه درست کرده بودند یه قسمتش جنگل و کوه و دریا و از این بند و بساطها بود .. -ببینم این جا دیگه کجاست . پس کی میریم اتاق خواب .. -ببینم کوروش تو اون تخت رو اون گوشه نمی بینی ؟/؟ همین جا بهمون حال میده . حالتش طوریه که می تونیم رو سر خودمون یه دیواره نازکی بکشیم . تااین قسمتی رو که درش هستیم تاریک و شاعرانه کنیم و اون قسمت جلو مثل روز روشن باشه . چند قسمت از تالار رو هم به شکل چهار تا فصل تزیین داده بودند . -کارینا همه اینا از دکور همیشگی اینجاست یا اونا رو برای سکس امشب تزیین دادی . -من اینجا رو تازه درست کردم . دو ست دارم هر چند سالی که با هم هستیم همین جوری باقی بمونه مگر این که تو ازش خوشت نیاد یا بخواهی تغییراتی درش به وجود بیاری . میذارمش در اختیار تو -ممنونم کارینا جون از این همه لطف و توجهی که به من داری . ببینم اینجا در و پیکرش قفله ؟/؟  کنترل دستش بود و گفت همه با کنترل باز و بسته میشه ..نزدیک بود بگم لباسامو کجا در بیارم که دیدم این از کوس خلی من میشه اگه همچین حرفی بزنم -عزیزم  چه لزومی داشت که این عروسی رو بر گزار کنیم . اصلا تو داداش و خواهر برادر و مادر نداری ؟/؟ -من تک فرزند بابام هستم و مامانم ازش جدا شده باهاش نمی ساخت . مامان اهل ساز و آواز و ترانه بود و بابا هم حزب الهی و اهل مسجد و دعا و عبادت .. تو که خودت می دونی مردای متعصب با این جور زنا نمی سازند ..-آره خیلی خوب می دونم بابات چه مرد با ایمانیه . از ساز وآواز خوشش نمیاد . از ریش و پشمش معلومه -مسخره می کنی کوروش ؟/؟ -نه مسخره کردنم کجا بود . یه ایمان اون داره یکی هم شیطان قبل از رانده شدن از بهشت داشت . -حریف تو یکی نمیشم کوروش . داشت غصه ام می شد که این جا کجاست که من گیر کردم و چه جوری باید ازش در برم که یه مدلایی خودمو قانع کردم که پسر مگه نمی گفتی زندگی یعنی سکس و حال کردن و رنگ و وارنگ گاییدن . حالا هم که به خواسته ات رسیدی و اگه کوس مفت بخوای روزی صدهزار تا هم جلوت ریخته . تازه یه چیزی بهت دستی هم میدن و اینجا از کاخ سفید اوباما هم شیک تر و بهتره و زنای بهتری داره . حداقل می دونی داری هموطنای خودتو می کنی هر چند فک و فامیلای این حزب الشیطانی های دیوث هستند . لباس عروس که از تنش در آورده شد و با یه لباس خواب خوشگل جلوم قرار گرفت دیگه نتونستم حرفی بزنم . همچین خودمو لخت کردم تا به حال سابقه نداشت به این سرعت از این کارا بکنم . کراواتم گره خورده بود و اعصابمو خراب کرده بود . نمی دونم چرا اونویعنی کراواتو  هم مزاحم خودم می دونستم -کارینا یه قیچی چیزی بیار می خوام پاره کنم این برگ کاهو رو . عاجز بازکردن وبستن این کراوات بودم . -عزیزم چرا این قدر جوش میاری . من دوست ندارم یاد گاری بهترین شب زندگی من پاره شه . اومد نزدیک من و لباشو به لبم نزدیک کرد و طوری منو حشری کرده بود که می خواستم همونجا بخوابونمش . .اون لباس خواب لیمویی کوتاه و فانتزی که به خوبی زوایای کون خوشگلشو نشون می داد و سینه هاشو انداخته بود بیرون آتیش به کیرم زده بود . با این که دلم می خواست همه جای تنشو زودتر بلیسم ولی کیرم با من مخالفت می کرد و می گفت من داغ داغ و پر آبم . یادم رفته بود که اسیر اونجام . گره کراوات منو با حوصله شل کرد و در این حال من گونه ها و زیر گلو و لباشو می بوسیدم . بعد از باز کردن کراواتم دگمه های پیر هنمو در آورد و اونو انداخت یه گوشه ای .. از رو شورتم یه دستی به کیرم زد و گفت عجب تیزی شده -همش به خاطر توست عزیزم . همش واسه تو . هوس کارینای خوشگل خودشو داره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

اگه میشه یه داستان بلند در مورد زنهای حشریه چادری بنویس.مرسی سکس دوست

ایرانی گفت...

حتما دوست خوب و عزیزم ..البته این داستانو به صورت یک قسمتی می نویسم و بعد از پنج شش داستان دیگه شایدم کمتر این داستان رو می نویسم چون نمی دونم شما بودید یا یک دوست دیگه که یه در خواستی در همین مورد داشت به علاوه یک داستان دیگه در مورد دید زدنهای فانتزی و سکسی یک نوجوون که بعد ها به عمل می پیونده ...که می شد برای دو سه هفته دیگه ..فعلا از این حزب الشیطان بازیها اثرات خفیفی رو میشه در داستانهای به دادم برس شیطان و ماجراهای مامان زبل دید که راه برای شدید تر کردن و پر ملات تر کردنش بازه یعنی دست نویسنده بازه در دو سه تا دیگه از داستانهای طول هفته درجریان و فعلی هم میشه در قسمتهای جلوتر لایی جاش داد ولی حالا این یه قسمتی رو برای چند وقت دیگه بنویسم تا بعد . شاد و خرم باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر