ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

معراج عشق 12 (قسمت آخر)

چقدر پرواز بر فراز کوههای ورسک لذت بخش بود . با قطار از این مسیر رفتن خیلی هیجان انگیز بود . آدم از دل کوهها به جنگل می رسید رود خونه های پای کوهها و جنگلهای زیبا و انبوه و اون طرف کوههای جنگلی دشتها و شالیزار ها .. خدایا چی درست کردی اینجا .. یه ماکتی از بهشتو آوردی اینجا . همینشم قبول دارم .من همین جا می مونم و منو از صحرای محشر معاف کن من همین دیپلمو قبول دارم و اصلا نمی خوام واسه دانشگاه کنکور بدم . . ترسیدم خدای خودمو عصبانی کنم .دیگه ادامه ندادم .  رضا شاه به اون آلمانی  که این پلو ساخته بود گفته بود شما با بر و بچه هات برو اون زیر قطار که می خواد از رو پل رد شه شما افتتاحشو این جوری انجام بده . اگه بد درست کردی پل رو سرت خراب بشه .. ایران این جوری بود که ایران شد وگرنه مثل اون سلطان حسین احمق صفوی عمل نکرد که وقتی افغانها اومدند نزدیک اصفهان استخاره کرد و مصلحت دید که تسلیم شه .. ای خاک بر سر بی شعورت .. حالا من زیاد بقیه شو نمی دونم شاید هم حکمتی داشته .. این بالا سردم شده بود . هرچند مثل جنوب سیبری نبود ولی از تماشای این ابهت و زیبایی سیر نمی شدم . .. خدایا کمکم کن یه خورده بالاتر برم . سه چهار کیلومتر رو که محل دارم . همین واسه من کافیه . اون آسمون سوم و چهارم و هفتم رو نمی خوام که برم . من هنوز سوار طیاره نشدم ولی این جوری خیلی بیشتر از هوا پیما سواری کیف می ده با این گرونی سوخت بنزین هم نمی خواد . از روی خط آهن ها و جنگل ها رد می شدم .. همه جا سایه خدا را می دیدم . اون پشت سرم بود و بالای سرم .. قیافه اش معلوم نبود فقط حسش می کردم . انگار بهم می گفت که برم . انگاری خود خودم بودم . نعوذ بالله نه این که خدا باشم ولی یه چیزی در آمیخته با من بود که هلم می داد . هر جا می خواستم برم باهام میومد . حس می کردم که می خواد من بدونم که اون با منه اون با من بود ولی پس من چرا با اون نبودم . خدایا خداوندا .. بار الها .. کریما .. رحیما , بنده نوازا نذار که من گمت کنم . پروردگارا مرا به خود وا مگذار . می دونم که اگه من تو رو گم کنم تو منو گم نمی کنی ولی من اگه بخوام گمت کنم تو اون وقت بر من خشم می گیری و میگی برو گمشو .. خدایا اگه ولم کنی برم گم شم چه غلطی بکنم .. این جنگلها و دشت و کوهها فقط مال همین دور و بر خودمونه  . بالا سر ما معلوم نیس چه خبره . فعلا تا همین چند کیلومتر بالا سرمو بیشتر محل ندارم . اگه بنده خوبی بودم شاید دفعه بعد ویزای بالاترو هم دریافت کنم . در شروع حرکت از این سمت نیومده بودم . تقریبا داشتم به نقطه اول حرکت می رسیدم . هوا نمناک تر شده بود و حالا رسیده بودم به زیر آب . و از همون جاده آلاشت و از کنارمعادن زغال سنگ پروازمو شروع کردم و هر چه رو به جلو می رفتم بیشتر اوج می گرفتم . عشق به آفریننده عشق , لحظه به لحظه بیشتر در گوشت و پوست و خون و استخون من نفوذ پیدا می کرد . داغ داغ شده بودم .. وای خدا پناه می برم به تو نکنه این لاشخورای کوهستان بیان و درسته منو بخورن . آخه خیلی بالا رفته بودم ووضعیت خطر ناک شده بود . درهمین لحظه حس کردم یک ندای درونی بهم میگه بنده ناسپاس وقتی خودتو به خدا این نجات دهنده حقیقی سپردی دیگه نباید از چیزی هراسان باشی . این معراج به اذن خدا بوده و اونم تو رو بر می گردونه به همون جایی که ازش اومدی . چه کیفی داشت .. به ! چه زود رسیدیم . نزدیک بود تو آسمون خوابم ببره . خیلی اوج گرفته بودیم . دوباره ساختمونای قدیمی  و اصیل آلاشت به چشم می خوردند . مسجد  امام حسین رو که چهل سال پیش به فرمان و هزینه شهبانو فرح ساخته شده بود می دیدم جزو ده درصد بنای غیر گلی و خشتی آلاشته .. باید وقت می کردم یه سری هم به خونه پدری رضا شاه که یه سری می گفتند خونه عموشه یا پدر بزرگش و اونو کرده بودند موزه یا میراث هنری و فرهنگی وهمچین چیزی می زدم . عجب سفر پر برکت و آموزنده ای بود . فقط خدا رو بیشتر حس می کردم . هر جا که خدا رو می دیدم همون حسو در همونجا داشتم وحالا که بر گشتم با تمام وجودم اونو در همه جا حس کردم  . ولی کاش یه سری هم به ژاپن می زدم .. کاشکی یه نفر دیگه می رفت نونوایی . خودمونیم این خانه خدا در مکه اشکمو در آورد . بیچاره حاجی ها چیکار می کنند . اونا دیگه حتما باید وقتی که بر می گردند جانمازشونو آب بکشند . یه جایی شنیده بودم که اگه حاجی حجش قبول شه و خالص و آب کشیده شه یک سال دوام نمیاره و میره پیش خدا .. من که فکر نکنم همچین چیزی درست باشه اگه این جوری بود پیامبر و خیلی از امامان ما که هر سال می رفتن حج .. باید می رفتم نونوایی .. آخرای صف وایسادم . معلوم نبود چه مدلشه .. صف چندتایی .. صف دوتایی و صف یکی . ما سه تا خانواده بودیم و ده تا نون کممون بود این خباز هم همش پارتی بازی می کرد یکی از صف جلو که بچه همون محل بود و نونوا رو می شناخت گفت آقا بسه دیگه چه خبره -به کسی مربوط نیست . من حق دارم چند تا آشنا رو نون بدم -ما هم آدمیم . تو مثلا حاجی هستی .. اینو که گفت یاد معراج افتادم . راست میگه آدم که میره حج باید نکات ریز و درشت رو هم رعایت کنه . از قرار معلوم این نونوا سر یه سال نمی میره . سر نان چه بزن بزن حسابی راه افتاده بود . خیرشو خورده گفتم بهتره برم نون آماده بخرم .. من خودم خدا را در همه جا دیدم . اصلا همین یه دونه شن هم اثری از خدا داره .. چرا آدما واسه مال دنیا میفتن به جون هم ؟/؟ میرن  کربلا و مکه و .. که تظاهر به دینداری کنن ؟/؟  خدا همه جا هست . خدا همه جا هست .. توی صف نونوایی .. پیش ما کنار ما وقتی که داریم با هم حرف می زنیم وقتی که به هم قول میدیم از عشق و وفا و مهر و محبت میگیم حتی وقتی که به هم خیانت می کنیم خدا هست .. رو بال اون پرنده ای که داره تو آسمون عشق و آزادی می پره و اوج می گیره و دنیا رو زیباتر از اون چه که ما می بینیم می بینه خدا هست .. نیازی نیست که سیر و سلوک کنی اونو ببینی .. نیازی نیست که بری آسمون .. آسمون همین جاست .. خدا با ماست . وقتی که رولبای یکی لبخند میاری دل یتیمی رو شاد می کنی وقتی که دست بینوایی رو می گیری خدا بهت لبخند می زنه .. درسته زمینت کوچیکه ولی خدات بزرگه ودلت خیلی بزرگ تر از دنیاست همون دل کوچیکت که گاهی از خیانت دیگران درد می گیره ولی به یاد خدا اشک می ریزه .. وقتی که از حقت به نفع هم نوعت می گذری وقتی که دلت نمیاد بیت المالو بالا بکشی بازم خدا بهت لبخند می زنه .. خدا فقط با اونایی نیست که مهری می گیرند و پیشونی خودشونو داغ می کنند که ما داریم عبادت می کنیم و هر چی هستیم و نیستیم ما هستیم . خدا فقط رو عمامه ها نمی شینه . گاهی وقتا با همین موسیقی که میگن حرامه پیامشو میده . خدا  رودلای دردمندی که اونو صدا می کنند هم هست . حالا شاید ما اونو نبینیم . عبادت به جز خدمت خلق نیست .. به لباده و جامه و دلق نیست .. آهای آدما که افتادین به جون هم و رحم به مال و ناموس هم نمی کنین . آخه واسه چی ؟/؟ واسه کی ؟/؟ تا به کی ؟/؟ چشم باطن را باز کرده و چشم باطل رو ببندین . خدا خیلی مهربون تر از اونیه که ما فکر کنیم می خواد ریز ریزمون کنه . خدا بزرگه .. اون همه جا هست . وقتی که غریبه ای رو می بینین و بهش  لبخند می زنین  اون چه که واسه خودتون می خواین واسه اونم می خواین  خدا رو می تونین ببینین . معراج عشق ,  پریدن به آسمون و گردیدن دور زمین نیست . معراج عشق رو در دهان مورچه ای ببینین که واسه زمستونش آذوقه جمع می کنه .. پس ما کی می خوایم  از مورچه ها پند بگیریم ؟/؟ آفرین بچه های خوب در دنیای بزرگ ما واژه ای به نام غریبه معنا نداره همه از اوییم و به سوی او می رویم . آره عزیزان عشق همه جا هست خدا همه جا هست .. همه جا و بیشتر در دلهای ما .. حتما مجبور نیستین برین مکه اونو زیارت کنین .. دارین میرین حج و راهتونو گم می کنین که به درد نمی خوره . ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر