ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 27

قبل از این که بریم داخل آب دستامونو دور کمر هم حلقه زدیم . تن هردومون داغ بود و می دونم با گرمای هوس داغ تر از اینم می شد . گرما به صورت ما هم رسیده بود . اینو از تماس صورتمون به هم خوب می فهمیدیم . حتی نسیم خنک هم از این گرمای ما کم نمی کرد . -چقدر داغی معین .. -مامان تنتم گرمه .. -بریم توی آب ؟/؟ -بریم مهسا جون .. وقتی منو به اسم صدا می کرد لحنش خیلی مظلومانه می شد طوری که نشون می داد یه چیزی ازم می خواد و منم از این که می تونستم خواسته شو بر آورده کنم خیلی خوشحال بودم . -معین لب لبتو بیار .. لبامونو به هم چسبونده و در همون حالت پاهامونو گذاشتیم داخل آب و تا کمر فرو رفتیم . قد آب بیشتر از نصف بدن ما نبود . سرمونو به دیواره حوضچه تکیه داده و معین لباشو رو لبای من قرار داده بود . حرارت تن من به طرف  آب کشیده می شد و خنکی آب به طرف من .. این جابه جایی خیلی لذت بخش بود و آرومم می کرد . معین دستشو به طرف شورتم دراز کرد و از لای شورت اونو گذاشت رو کوسم . منم در یک حرکت متقابل دستمو از لای شورت اون به کیرش رسوندم . با دو حرکت کیرشو شق کردم .. همراه با بوسه ای طولانی با کیر و کوس هم بازی می کردیم . یه خورده خودشو بهم نزدیک تر کرد تا دستاش راحت تر کار کنه . و سینه شو راحت تر به سینه هام بچسبونه .. چشامو باز و بسته می کردم . بالای سرم آسمون آبی و خورشید طلایی رو می دیدم و پشت سرم هم فضای خونه و جنگل و سزسبزی طبیعتو .. چقدر این مناظر زیبا آرومم می کرد و هوسمو زیاد .. این آرامش بهم لذت می داد و خوشی . معین لباشو از رو لبام بر داشت و شروع کرد به بوسیدن صورت و گونه هام و به نوازش موهای سرم که هنوز داخل آب نرفته خیس نشده بود . با یه دستش موهامو نوازش می کرد و با دست دیگه اش کوسمو تو چنگش داشت -مامان مامان دوستت دارم -منم دوستت دارم پسرم . ببینم مامانتو فقط واسه این کارا دوست داری ؟/؟ یا به خاطر خودشم دوست داری ؟/؟ -مهسا جون من اون وقتا دوستت نداشتم ؟/؟ -منم دوستت دارم معین . دستتو فرو کن تو کوسم ببین آب چقدر خنکه و کوسم چقدر داغ و خیس و تماس دست پر هوس تو رو می خواد . -مامان چقدر اون داخل گرمه . -آره عزیزم تو باید خنکم کنی اول گرمم می کنی و بعد خنکم . شورتشو از پاش در آورده و اونم لختم کرد دوتایی مون در این آب کم عمق تنی به آب زده و یه خورده شنا کردیم . می خواستم اونو به هیجان بیارم تا دیگه وقتی که کون زنا ی غریبه رو تو استخر می بینه از طریق فیلم این قدر به هوس نیفته و مامانش اونو سیر کنه .. هم چشمشو هم دلشو هم کیرشو .. اون هرچی که می خواد باید از من بخواد .. خودمو رو آب نگه داشته طوری که کونم رو آب و به طرف معین قرار بگیره -عزیزم چطوره ؟/؟ تماشای کونم بهت حال میده ؟/؟ سرمو که بر گردوندم دستای معینو دیدم که رو کیرش بود -عزیز دلم این قدر تحریک میشی که حالا پس از این همه بار که منو گاییدی بازم که منو داخل آب می بینی و بر جستگیهای کونمو دستتو می ذاری رو کیرت ؟/؟ -مامان اگه بدونی چه حالی داره ! -حالش بیشتر از اینه که به کونم بچسبی و بذاری توی کوسم ؟/؟ -مامان مامان سکس با تو یه چیز دیگه ایه . اون یه لذت دیگه ای میده . دوستت دارم . دوستت دارم مامان . تو رو به خاطر این که منو دوست داری و بهم عشق میدی و هوس . -عزیزم یادت باشه که من خودمم می خوام . به خاطر خودمم هست .-آره مامان ولی همه مامانا این کارو نمی کنن .-ولی تازگیها از اینا تو قصه ها زیاد داریم . . اومد نزدیک من . دستاشو گذاشت رو کون من .. چه حریصانه به بر جستگیهای کونم زل زده بود -عزیزم همش مال تو اون فرار نمی کنه . همین جاست . اومد و خودشو بهم چسبوند . چه آب زلالی بود . -چیه عزیزم . نگات میگه داری حرص می زنی .. کاسه چکنم دستت گرفتی پسرم . -مامان نمی دونم بخورمش گازش بگیرم ببوسمش یا .. -یاچی یا این که ..-خب بقیه شو بگو مامان می دونم فکرمو خوندی .. دو تا قاچ کونمو به دو طرف بازش کرده و گفتم یا این که از پشت کیرتو بفرستی توی کوس ؟/؟ -اوووووهههههه مامان چقدر خوب فکرمو می خونی .. مثل این که مامانت هستما . تازه چند روزه که تو بغل همیم و به زوایای سکس و علائق سکسی هم آشنا شدیم . یه چیزی رو بهت بگم ؟/؟ در این چند روزه به اندازه چند سالی که بابابات بودم نسبت به تو احساس نزدیکی می کنم . این یه حس قشنگیه که نمی دونم اسمشو چی بذارم . دستامو همچنان رو کونم نگه داشته و می دونم که معین از تماشای کوس و کون قلمبه ام تو آب لذت زیادی می برد . یه لحظه حس کردم که آب اطراف کونم شکافته شد و یه موشک زیر دریایی رفت سمت کوس . -آخخخخخخ معین چه خوب به هدف زدی ؟/؟ رفت رفت . رفت یه ضرب رفت تو کوسسسسسم .. کیییییرررررررت رفت تا ته کوسسسسسسم .. اوخخخخخخ عزیزم عزیزم . نمی دونی چقدر دارم حال می کنم .. چقدر همه جا قشنگه .. این اطراف چه زیباست . اون دور دورا ماشینایی که دارن میرن . چقدر زندگی قشنگه .. چقدر دلم می خواد لحظه های باتو بودن هرگز تمومی نداشته باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

رضا بمب گفت...

محشر بود ايراني عزيز

ایرانی گفت...

تشکر می کنم آقا رضای عزیز ! برقرار و استوار باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر