ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادرفداکار42

دیگه تموم شده بود . المیرا به آرزوش رسیده بود . اون بهشتی رو که مدتها بود خوابشو می دید حالا در بیداری نصیبش شده بود . داغی کیر امیر رو توی کوسش احساس می کرد . دستشو رو سینه هاش قرار داده بود و با اون ور می رفت . داشت با خودش فکر می کرد که نکنه همه اینا یه خواب بوده باشه . نکنه یه رویایی باشه که تا ابد ادامه داره . اووووووفففففف اگه خوابه پس باید تلاش کنم ببینم بیدار میشم یا نه . اگه قراره بیدارشم باید زودتر بیدار شم . المیرا از خوشحالی نمی دونست  چیکار کنه .  از اون طرف امیر حس کرد که این بهترین و خالصانه ترین و عاشقانه ترین سکسیه که تا حالا داشته . کاش زمان متوقف می شد کاش این لذت براش جاودانه می شد و می تونست کیرشو به همین صورت تا ابد فرو کنه تو کوس مادرش و بکشه بیرون و با حرکتای رفت و بر گشتی کیرش آرامش و لذت و هوس رو در بدنش پخش کنه .. شیرینی سکس با المیرا رو با هیچ چیز دیگه در این دنیا عوض نمی کرد .هر بار که بایکی سکس می کرد یه احساس خاصی داشت .. اولین سکس .. سکس با بستگان .. سکس با خواهر و حالا بالاترین و شاعرانه ترین سکس .. دستاشو دور کمر المیرا حلقه زده اونو بیشتر به خودش می فشرد . مادر از این کار پسرش فوق العاده لذت می برد .. دوتایی شون سکوت کرده بودند . نمی دونستند با چه کلامی این سکوتو بشکنند ولی با خاموشی خودشون هم دنیایی از کلامو به سوی هم می فرستادند . دنیایی از عشق همراه با خواسته ها و کلام قلبی .. المیرا هنوزهم یه جوری بود . هنوزم یه شرم خاصی رو احساس می کرد از این که امیر فکر نکنه مادر هوسبازی داشته که راحت خودشو در اختیار پسرش قرار داشته . واسه همین در حالی که کیر امیر همچنان بهش لذت می داد ترجیح داد با این کلام سکوتو بشکنه . -فکر می کنی بابات حالا راضی باشه ؟/؟ -خب بسته به اینه که ما تا کجا ادامه اش بدیم و چقدر از این کار لذت ببریم . راستی مامان اگه پدر و روح بزرگش این تقاضارو نمی کرد بازم راضی بودی خودتو در اختیار من بذاری .. واسه یه لحظه المیرا به خودش لرزید . امیر متوجه این تغییر خاص شد ولی ضربات کیرشو طوری سریعتر کرد که مادرش همون گر ما رو حس کنه .. -المیرا مامان خوشگلم بگو هر چی رو حس می کنی .. دوستت دارم . تو رو که معنای عشقی . تو رو که حالا با یه هوس عاشقانه و با عشقی سرشار از هوس تو بغلم و زیر کیرم دارم .. -امیر دوستت دارم . امیر راستش من خیلی وقته که می خوام و منتظر این لحظه هستم .. نمی دونم آیا می تونی حس یه زنو درک کنی ؟/؟ نیازشو ؟/؟ وقتی به جایی می رسه که حس می کنه از همه جا مونده ؟/؟  وقتی که می بینه بقیه نیاز های خودشونو با راههای گوناگون رفع می کنن . امکانات زیادی دارن که بتونن خودشونو ارضا کنن . مثلا خاله الهام تو .. شوهرم داشت ولی با تو هم سکس می کرد ..-وتو مامان فداکار من بااین که نیاز داشتی یه جورایی  با خودت کنار میومدی تا بتونی خودتو حفظ کنی تا من و الناز به وجودت افتخار کنیم . امیر وقتی این حرفارو می زد کف دستاشو با هیجان بیشتری رو کمر مادرش می کشید . .کونشو به دو طرف باز می کرد و یه انگشتشو به لبه کوس مادرش رسونده و از بغل اونو فرو می کرد توی کوس مامانش . وقتی انگشتش با کیری که توی کوس در حرکت بود تماس می گرفت این کارداغی کیرشو به حدی زیاد می کرد که اگه امیر در اون لحظه انگشتشو از تو کوس بیرون نمی کشید آب کیرش توی کوس المیرا فوران می کرد . المیرا حس می کرد که تا حدود زیادی سبک شده . حرف دلشو زده بود . آروم گرفته بود . ولی بازم دوست داشت بگه . بازم دلش می خواست حرف بزنه . دیگه ترس و خجالتش ریخته بود . این جوری احساس صمیمیت بیشتری با پسرش می کرد . -پس مامان  این سکسهایی که با فامیلا داشتم باید خیلی روت اثر گذاشته باشه .. بمیرم برات این قدر سختی کشیدی . ..-امیر ازم لذت ببر . به من لذت بده .. بمیرم و اشک چشاتو حس نکنم . خودت چی امیر دلت نمی خواست باهام سکس داشته باشی ؟/؟ دلت نمی خواست مثل حالا مامانتو لخت تو بغلت داشته باشی و هر کاری که دوست داری باهاش انجام بدی ؟/؟ امیر سکوت کرده بود . نمی دونست چی بگه . دلش می خواست با یه احساس صمیمیت خاصی حرفاشو بزنه . -مامان تو چی دوست داری بشنوی ؟/؟ نمیگی پسرم چه افکار منفی داشته که تو فانتزی های سکسی خودش با مادرش عشقبازی می کرده ؟/؟ -عزیزم .. پسر ساده و دوست داشتنی من . تو که خیلی زبل بودی . حالا که داری اصلشو رو من پیاده می کنی . -مامان چی دوست داری بشنوی -هرچند جوابمو گرفتم ولی دوست دارم دقیق تر و کامل تر و بیشتر بشنوم . همین جوری که همون کیرت تو کوسم داره یه دنیا عشق و حال بهم میده دوست دارم با کلام عاشقانه و هوس انگیزت اوج بگیرم . بال و پری که بهم دادی همچنان منو تو آسمون هوس داشته باشه و بره بالا و بالاتر اون بالاها همراه تو .. جایی که دست هیشکی به من و تو نرسه .. .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

jemco گفت...

مرسی
عالی بود
دمت مثل همیشه گرم داداش
پاینده باشی...

ایرانی گفت...

متشکرم جمکو جان ! پیروز و پایدار باشی از لطف و محبتت سپاسگزارم ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گرامی خسته نباشی . روز و روزگارت خوش .. این قسمت از داستان مادر فداکار رو فکر کنم جا گذاشتی چون بقیه داستانهای روز همه منتشر شده اند . با درود بیکران بر تو و آرزوی سلامتی برای تو و عزیزانت خدا نگه دار ...ایرانی

 

ابزار وبمستر