ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

منم می تونم

فکر نمی کردم یه روز کارم به اینجا بکشه . من و دوست پسر ؟/؟ منی که یه روزی همه زنای این کاره رو مسخره می کردم و با متلک به حرفاشون گوش می دادم . البته زیر آب زن دوستام نبودم . وقتی با دوستام می نشستم و اونا از دوست پسراشون می گفتند و من از دوست دخترای شوهرم بهم می خندیدند . آخه من اصلا از این کارا خوشم نمیومد . تاره زن جذابی هم نبودم . اسمم میتراست و این جریان مربط به 38  سالگی ام میشه . قدم متوسط پوستم سبزه متمایل به روشن . با حدود هشتاد کیلو وزن و 1:65 قد و لبایی کلفت و چشایی درشت که یه خورده هم چهره ام به زنای شرق آسیا می خورد خیلی حشری بوده و هستم ولی شوهرمو دوست داشتم . هنوزم دارم ولی اون از اونجایی که  خیلی خوش تر کیب بود و تنوع طلب پس از بیست سال زندگی مشترک هنوز دنبال تفریح خودش بود . پسرم تازگیها رفته بود سربازی و دخترم هم ازدواج کرده بود . مثل خودم زود شوهر کرده بود و یه چهل کیلومتری باهام فاصله داشت . یه روز با یکی از دوستام که در مورد کارای شوهرم درددل می کردم بهم می گفت تو چرا دوست پسر نمی گیری . اون عقده درونت تخلیه میشه . دیگه احساس کمبود نمی کنی . زجر نمی کشی . حس می کنی آروم شدی . سرت کلاه نرفته و در مقابل کارای اون یه کاری هم تو انجام دادی . حالا بر داشت جامعه ما یه جور خاصیه تو مراقب خودت باش که کسی از این جریان چیزی نفهمه  . گفت و گفت و گفت تا این که وسوسه شدم فقط در حد صحبت با یکی دوست شم . خیلی از ریخت و قیافه خودم خجالت می کشیدم . از این که با یه جوون مثلا 15 سال کوچیکتر از خودم دوست شم . اگه نگم جای مادرش حداقل جای خواهر خیلی بزرگش بود م . ولی در یه عروسی دوستای شیطونم که همه شون با وجود شوهر داری دوست پسر هم داشتند منو با یه پسر شوخ و شنگ آشنا کردند . اولش سختم بود . صورتم سرخ شده بود ولی یواش یواش یه بهونه هایی واسه حرف زدن پیدا کردیم . اون مدام از این می گفت که چقدر جوونم و بهم نمیاد که بالای سی باشم و از این حرفایی که اگه تعارف هم باشه یه زن از شنیدن اون خیلی خوشش میاد . راستش من نمی خواستم این رابطه رو زیاد کشش بدم ولی نمی تونستم . هرچی می خواستم فاصله بگیرم بازم یه چیزی بود که منو ازش دور نمی کرد و بیشتر به دامش مینداخت . زوبین تازه کارمند یه اداره ای شده بود و هنوز زن هم نداشت و پیش خونواده اش زندگی می کرد . 24 سالش بود . 14 سال ازم کوچیک تر بود . تلفنی با هم خیلی حرف می زدیم . فکر و ذهنم شده بود اون و فقط به اون اهمیت می دادم . به تنها چیزی که فکر نمی کردم این بود که یه روزی باهاش رابطه داشته باشم . عروسی دختر یکی ازدوستام بود . اون روز اونم اونجا بود . دیگه خیلی خودمونی باهام حرف می زد . بهم گفت که کارم داره . رفتیم یه گوشه ای که کسی نبود -خیلی خوشگل شدی میترا . فکر نمی کنی این جور فانتزی جلوی بقیه ظاهر شدن باعث حسادت من شه ؟/؟ از این طرز حرف زدنش لذت می بردم . -تو که برات دختر کم نیست -ولی همه که میترا نمیشن . یه لحظه بدون این که فرصت عکس العملی داشته باشم منو تو بغلش گرفت و بوسید .. انتظار این کارو نداشتم . خشمگین شده بودم . حس کردم از این که فکر می کنه هر کاری که دوست داره می تونه باهام انجام بده لجم گرفته بود ولی با حرکت لباش روی لبام منم داغ شده و هماهنگ با اون می بوسیدمش . زود از هم جدا شدیم که کسی نیاد . فکرم به هم ریخت . لحظاتی بعد وقتی که رفتم دستشویی و دستمو گذاشتم رو کوسم متوجه خیسی بیش از اندازه اون شدم . من حشری شده بودم . بدون این که اراده شو داشته باشم هوس خودش اومده بود سراغم من ازش فرار می کردم نمی خواستم اسیر اون باشم ولی اون خودشو اسیر من نشون می داد . حتی از این که اونو در کنار دخترای دیگه ببینم حسادت می کردم . من از این که در مورد شوهرم بی خیال شم خودمو سپرده بودم دست زوبین . به حرفاش به این که صحبت کردن با یه پسرو خلاف می دونستم و می خواستم یه جوری خودمو ار ضا کنم که منم می تونم و قدرت دارم . ولی حالا به این حسادت می کردم که نکنه دوست پسرمو ازم بگیرن . این که بخوام خودمو یه روزی در اختیار زوبین بذارم که اون باهام سکس داشته باشه منو دیوونه کرده بود . تابو شکنی برام سخت بود ولی نمی خواستم که با دخترای دیگه خودشو ارضا کنه . محمود شوهرم متوجه این تغییر روحیه ام شده بود . -می دونم کار زیاد باعثه که این روزا بهت نرسم .. خواست یه جوری از دلم در بیاره و باهام سکس کنه هرچی که باهام ور می رفت مثل یه مجسمه بودم . حس می کردم که یه غریبه داره بهم دست می زنه . وقتی تصور می کردم اگه زوبین جای شوهرم باشه و باهام ور بره چه احساسی بهم دست میده مو بر تنم سیخ می شد . وقتی محمود یه کاری واسش پیش اومد که برای دو سه روز باید می رفت به یه شهر دیگه .. ساعتها با خودم کلنجار رفتم که آیا از زوبین دعوت کنم که بیاد خونه مون یا نه . بالاخره آوردمش .. داشتم خودمو گول می زدم که اصلا به فکر سکس با اون نیستم . طرفش نمیرم . ولی اگه اون بخواد من چیکار کنم . من که نمی تونم بهش نه بگم . یه پیرهن چرم کوتاه یه سره به رنگ صورتی تنم کردم که فقط تا انتهای باسنمو پوشش می داد . خیلی هم کیپ بود . می دونستم چشمشو خیره می کنه . بین صورتی و سفید دودل بودم که کدوم رنگو انتخاب کنم . خودمو خیلی مامانی کرده بودم . یه شام مفصل هم تر تیب داده بودم . با یه جعبه شیرینی و دسته گل اومده بود پیشم . -واااایییییی دوشیزه میترا رو -ببینم اگه مجرد بودم و چند سال جوونتر باهام ازدواج می کردی ؟/؟ -تو همین الان هم جوون و خوشگلی .. با همین سنی که الان داری باهات ازدواج می کردم . شیرینی و شربتی رو که آورده بودم لب بهش نزد -چیه خوشت نیومد -آدم که یه چیز شیرین ترو می بینه هوس اونو می کنه . دیگه اینا راضیش نمی کنه . ضربان قلبم شدید شده و حس کردم منظورشو فهمیدم . اون از این که منو این جوری می دید به وجد اومده بود. روی کوسم یه حرکتایی رو احساس می کردم .. ولی اضطراب عجیبی هم داشتم . من با پسر و دخترم هم صحبت کرده بودم و مطمئن شده بودم که هیشکدوم از اونا تا آخر هفته نمیان . پریز تلفن ها هم همه رو کشیده بودم . سوکت آیفون رو هم قطع کرده بودم .. داشتم خودمو گول می زدم . می گفتم می خوام از سکس فرار کنم ولی دوست داشتم شکارم کنه . از اونجایی که اولین بارم بود نمی دونستم چی میشه . اولین باری که می خواستم  با کسی غیر از محمود رابطه داشته باشم . اونم بعد از بیست سال ازدواج . خیلی سخت بود ولی از اون روزی که با زوبین آشنا شده بودم حس می کردم که مشکلات روحی من به حداقل رسیده ولی نیاز ها و خواستهای من در رابطه با خود زوبین جهت دیگه ای پیدا کرده بود . باید خودمو هماهنگ با این نیاز ها می کردم . اون منو جادو کرده بود . من فقط نزدیک شدن اون به طرف خودمو احساس کرده بودم . ولی بازم نفهمیدم کی شروع کرد به بوسیدن من . اون داغ تر و ملتهب تر از من بود . همسری نداشت تا به وقت نیاز بتونه ارضاش کنه تسکینش بده واسه همین از برق هوسی که تو چشاش بود خوشم میومد . پسر خوبی بود . درددل هایی که این همه مدت با هم داشتیم ذهنمو برای یه سکس داغ با اون آماده کرده بود . حرکت هوس رو در سینه هام حس می کردم . اون رو کاناپه و در کنار من قرار گرفته بود . یه دستش دور گردن من بود و در حال بوسیدنم و دست دیگه اش رو هم از زیر دامنم در مسیر کوس و لاپام به حرکت انداخته بود . -نهههههه نهههههه زوبین  .. از اینجا به بعدشو نه . نههههه .. من ... -حتی صدای نفسهاش هم منو به هوس آورده بود و داشتم یه جوری خودمو شیرین تر می کردم . چقدر سریع دستشو رسوند به شورت نازک و فانتزی من -اگه میگی نه پس این دیگه چیه . خودم از خیسی بیش از حد کوسم خجالت می کشیدم . نمی دونستم چی جوابشو بدم . -زوبین من تا حالا .. -می دونم تا حالا جز با شوهرت با هیشکی دیگه نبودی و امروز از این که می خوای با اونی که دوستش داری باشی خجالت می کشی و سختته که خودتو در اختیار من بذاری . بالاخره باید از یه جایی شروع کنی و اگه این کارو نکنی من برای همیشه از پیشت میرم -منو تهدید می کنی ؟/؟ منو واسه همین چیزا می خوای ؟/؟ تو احساسات منو به بازی می گیری ؟/؟ -تو داری احساسات خودتو به بازی می گیری . دیگه نذاشت حرفی بزنم . این همون چیزی بود که من می خواستم .  لبهای کلفتمو شکارش کرد . چقدر هوس داشتم و این هوسها از کوس به لبهام در حال گردش بودند .  -میگی از این همه خوشگلی و هوس استفاده نکنم ؟/؟ خوشگل که بودی فانتزی و سکسی و هوس انگیز هم که شدی .. -نههههه -آرررررره -نکن .. -می کنم . واسش ناز می کردم و دوست داشتم که آروم آروم ولی داغ و پر حرارت بهم حال بده . شورتمو آروم از پام کشید بیرون . این بار دستش رفت رو کوسم .. با کف دستش و انگشتاش لبه های کوسمو باز می کرد و یه قسمت از انگشتاشو می فرستاد تو کوسم و می کشید بیرون -. دیگه ناز کردنوگذاشتم کنار .. بریم روتخت بریم رو تخت .. هنوز رو تخت نرفته اون تمام لباساشو غیر شورت همون کف اتاق انداخت و شورتش شده بود عین خیمه چادر . من از زوبین چاق تر بودم . زیپ پیرهنمو باز کرد و وقتی کون بر جسته مو دید هوش از سرش پرید و خودشو انداخت پشتم . شده بود عین وحشی ها . سوتینمو همچین بازش کرد و انداخت یه گوشه ای که انگار باهاش پدر کشتگی داره و اون نمیذاره که باهام سکس کنه . پیراهنمو  که رو تخت پهن شده من روش قرار داشتم از زیرم کشید و اونم به گوشه ای پرت کرد . نفس توی سینه ام حبس شده بود . چشامو به سقف دوخته سکوت کرده خودمو به دستش سپرده بودم . هر کاری که می خواست انجام بده جز لذت و سوختن چیز دیگه ای نمی تونست باشه . من تصمیممو گرفته بودم . یه تابو شکنی . تصمیمی که هیچ راه برگشتی نداشت . شیرینی و عذاب حاصل از یک گناه رو به جان خریده بودم . دستاشو رو سینه هام حس می کردم . و دهنشو رو کوس خیسم . هنوز باورم نمی شد که تصمیم گرفته باشم با حرف زدن با یه پسر خودمو تسکین بدم چه برسه به این که باورم شه که زیرکیر اون قرار دارم و جسممو شایدم روحمو تقدیمش کردم . حتی دیگه پسر و دخترم و کار هاشون مثل سابق واسم جلوه ای نداشت . به شوهرم که اصلا فکر نمی کردم . از نو جوون شده بودم . حالت کیر داخل شورتش نشون می داد که باید خیلی کلفت و دراز باشه از اونایی که رویام بود که مال محمود هم به اون اندازه باشه ولی فقط یک رویا .. چشامو بسته بودم . می خواستم هوسمو با فریاد هوسم نشون بدم و تسکین پیدا کنم ولی هنوز یه خورده از زوبین خجالت می کشیدم . اومد بالاتر . دهنشو از رو کوسم بر داشت . قبلا  منو بوسیده بود ولی بوسه هنگام سکس هم هیجان خاص خودشو داشت .. جووووون شورتشو هم در آورده بود . کیرشو زیر نافم حس می کردم . چقدر کلفت بود . کوس من که دیگه مث جوونی ها تنگ نبود و با این کیری که داشت این گشادی زیاد ضد حالی واسش نبود . چشامو بسته بودم . هنوزم اون ضربه نهایی رو که ورود کیر به کوسم بود نخورده بودم . دوباره کف دستشو گذاشته بود رو کوسم .. پس کی می خواست این طلسمو بشکنه کیرشو تو کوسم فرو کنه و به من نشون بده که هنوز جوونم و می تونم . می تونم اون کاری رو که محمود می تونه انجام بده وبهم خیانت کنه منم انجام بدم . دستاشو گذاشته بود پشتم و کمرمو نوازش می کرد و با مالشهای رو شونه هام هوسو به همه جای بدنم پخش می کرد . کیرش حالا مماس با کوسم بود . کوس خیس و لغزنده من کلفتی کیر رو روی خودش حس می کرد . اون فقط از بیرون کیرشو رو کوسم می مالید . داشت آتیشم می زد . شایدم داشت کاری می کرد که بهش التماس کنم . جوووووون بالاخره کیرش رفت به همونجایی که من منتظرش بودم . دیگه کارو تموم کرد . راهی واسه بازگشت نذاشته بود . . چقدر خوشحال بودم . همون کیری که انتظارشو داشتم . کوسم دریای هوس بود . حالا دیگه آروم شده بودم . آرام ولی خیلی ناآرام . -زوبین .. چه کیری داری ؟/؟ اونو واسه کوس من ساختن . شمشیر کیر تو , غلافش از کوس منه . -چه عجب !شازده خانوم ما حرف زد . اگه می دونستم کیر زبونتو باز می کنه زود تر اونو می کردم تو کوست -تو چه می دونی . تو از هوس یه زن چه می دونی . هم زبون کوسمو باز کردی و هم زبون دهنمو . -قربون دهنت . بیار ببوسمش . بازم لباشو گذاشت رو لبای کلفتم و دستاشو هم روی پاهام قرار داده و اونا رو به دو طرف بازشون کرده و با اشتهای زیاد منو می کرد . برق هوس چشاشو قشنگ تر کرده بود . خوشم میومد از این که داره با هوس کارشو انجام میده . -بکن کوسسسسمو مال خودت مال کییییرررررت .. تازه حس دوستامو که اونا هم دوست پسر داشته لذت این کارو برده بودند حس می کردم . طعم شیرین و لذت بخش اون  هیچوقت پشیمونی نمیاره .. -جوووووون زوبین عزیزم تند تر .. تند تر کاش زودتر تو رو می آوردم وردل خودم . خیلی خوب و با حال هوسمو صدای جیغ و فریادمو بالا برده بود . لب پایینمو که کلفت تر از لب بالا نشون می داد و همه می گفتند که نشون دهنده هوس زن و یه زن هوسبازه هر چند منطقی نیست رو میون دو تا لباش گرفت و طوری اونو می مکید که  دیگه بیحس و ناتوان فقط منتظر حرکت بعدیش شدم . -زوبین همیشه همین باش . حشری و داغ و هوسباز .. می خوام هوسباز باشی .. --فقط مال خودمی میترا .. یه کوس باز یه هیکل ناز .. فقط مال من .. دوستت دارم .. مال خودمی .. -چقدر از حرفای پر احساس و عاشقونه زوبین که زندگی منو دنیای منو عوض کرده بود خوشم میومد . منو از دنیایی که درش بودم جدا کرده بود . حس می کردم که مجرد شدم . یک دنیای مجردی و زنی که هنوز شوهر نکرده و معشوقه داره ولی کوسش بازه .. هر چند که شوهرهم داشتم . بازم خوب بود که بچه هام سرشون به جایی گرم بود . منو به شکم خوابوند و افتاد رو کونم -هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. اگه می خوای بکن تو کونم .. هرکاری می خوای بکن .-میترا عزیزم عشق من تا یه حالی به کوست ندادم که کیرمو توی کونت نمی کنم . کونم طاقت کیرشو داشت . چون محمود عاشق کون کردن بود . هر چند تازگیها نه عرضه کون کردن داشت نه کوس کردن . منو رو هوا نگه داشت و پاها مو صاف از کناره های پهلوش رد کرد و کیرشو محکم به ته کوسم می زد و می کشید بیرون .. -جااااان زوبین چه حالی میده -فکر کردی من با تن تو با کوس و کون تو حال نمی کنم ؟/؟ چقدر راحت دست عوض می کرد و در هر مر حله هم خیلی کیف می کردم . وقتی یه پامو گذاشت رو شونه اش و یه پام رو تخت قرار داشت و کوسمو حسابی باز کرده بود کیرشو طوری تو کوسم فرو می کرد که حس ناله کردن نداشتم . فقط با همون چشای بسته داشتم آه می کشیدم . -زوبین عزیزم همین حالتو داشته باش . نذار بیشتر بسوزم . می خوام همین جا ار گاسمم کنی . دستشو گذاشت رو کوسم و دو تا انگشتشو از بغل کیرش فرستاد توی کوس .. -اووووففففف اوووووففففف چه حالی داره .. چه کیفی  .. ولم نکن .. خوشم میاد ..نه .. نه  .. کوسسسسسم کوسسسسم اون داخل جهنمه .. -می بینم میترا جون یه جهنم همراه با سیلاب و آتیشی که خاموش نمیشه -این آتیشو تو باید خاموشش کنی .. دوست پسر من عشق من ..عزیز من همه چیز من .. هر چی از زبونم در میومد بهش گفتم . عشق و هوس و محبت خودمو به هر شکلی که بود می خواستم بهش نشون بدم . -جاااااااان فدای کییییرررررت زوبین .. اومد .. اومد .. داغ شدم و جوش آوردم .. آخخخخخخخ .. پرواز پرواز -روباند من فرود بیا میترا .-دارم میام دارم میام . سرمو بالا آوردم و دستمو گذاشتم جایی که وقتی کیرشو  تو کوسم حرکت می داد دستم در تماس با کیر قرار داشته باشه . اون دیگه فهمیده بود که من می خوام که آبشو تو کوسم خالی کنه . -اووووخخخخخخخخ میترا چه خوب کیرمو می مالی .. اون بدون این که ضربات کیرشو محکم تر کنه با همون نرمش و مالش دستام آبشو ریخت توی کوسم -میترا نمی دونی چه حالی داره  وقتی آدم تو کوس اونی که دوستش داره خالی می کنه -تو هم نمی دونی وقتی یه زن پس از ماهها و سالها ارضا میشه اونم با یه کیری که از نو جوونش کنه چه مزه ای داره . کیرشو تا از کوسم کشید بیرون اونو گذاشتم تو دهنم تا واسش ساک بزنم . لبای کلفت و هوسی من نیاز داشت که کیرشو ساک بزنه . حس می کردم که لبای منم از هوس داغ شده و با کیر اونه که آتیش هوسش می خوابه . یه چند دقیقه ای واسش ساک استاندارد زدم و بعد ازش خواستم که دهنمو مثل یه کوس بکنه و اونم همین کارو انجام داد . در یه حالت کیرشو آورد بیرون و از همون بیرون اونو رو لبام می کشید . اون کیرو می خواست فرو کنه توی کونم . با کرم سوراخ کونمو چرب کرد و منم نفسمو تو سینه ام حبس کردم و اون خیلی آروم کیرشو فرستاد تو سوراخ آرزوش .. به سوراخ کونم می گفت سوراخ آرزو . . همون نصفه ای روکه کرده بود توی کونم خیلی راحت می کشید بیرون و می کردش تو . غرق در نوازش و دست مالیهای اون شده بودم . زیاد نتونست کونمو بکنه چون اونقدر داغ کرده بود که  کونم از تماس کیر کلفت و داغش در حال سوختن بود . -زوبین چقدر آب داری . بعد از کوس دیگه حالا نوبت کونمه که بسوزونیش . -هووووووففففف .. کونمت مث کوست حال میده .. حال میده .. -بیفت روم . کیرتو بیرون نکش بذار تو کونم بمونه . از بس کلفت و درازه هر چی هم شل شه بازم تو کونم می مونه . .. منو بغلم زد و تو بغل هم خوابیدیم . لحظه به لحظه در تماس با شوهرم بودم تا این چند روزی رو که محمود در سفر بود زوبین در کنار من و در آغوش من باشه و روی کوس من . دوست پسرم این چند روزه رو مرخصی گرفت که شب و روز در کنارم باشه . این که یادم بره  شوهر دارم مسئله ای نیست ولی همش از این می ترسم که فکر کنم زوبین شوهرمه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ایرانی گفت...


آیدین عزیز و گرامی ! با عرض سلام خدمت شما ازمدیران محترم سایت شهوتناک و تالار انجمن مذکور که امیدوارم در فعالیت هایتان موفق و موفق تر شوید . همان گونه هم که قبلا به عرض رسانیده ام در خصوص انتشار آثار بنده صاحب اختیارید که با رعایت اصول اقدام نمایید همان گونه که سایت لوتی خود راسا چنین می نماید که البته ماههاست قسمت مربوط به وبلاگ امیر در تالار شما خالی مانده و بنا به دلایلی صلاح می دانم که همکاران عزیز دیگرسایتهاخود مبادرت به رونوشت برداری و انتشار داستانها نمایند . در هر حال بسته به نظر و اختیار شماست و امیدوارم با تبلیغات و فعالیتی بیشتر بازدید کنندگان بیشتری هم بیابید . موفق و موید باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

Remarkable! Its actually remarkable post, I have
got much clear idea concerning from this piece of writing.
my web site - how to make an app

ایرانی گفت...



تولد لوتی ولوتی صفتان مبارک باد !

آره داداش عزیز شایسته است که من هم به سهم خود به آنان که سه سال است لوتیانه برای سرگرمی و اعتلای فرهنگ و اندیشه فارسی زبانان از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند پیام تبریکی داشته باشم . دردنیای دوستیها و مودت و دنیای لوتی گری باید واقعیتها را گفت . این که اگر چنین بگوییم برای آن گروه تبلیغ می شود و چنین بگوییم خودمان عقب می مانیم به نظر من تفکر پسندیده ای نیست . باید واقعیتها را گفت تا خواننده شایسته و فهیم ما با درایت و آزادی بر گرفته از اصول الهی و دموکراسی آنچه را که شایسته می داند بر گزیند . اگر من نخواهم به این بهانه که مسئول سایت یا وبلاگ دیگری هستم شایستگیها و زحمات دیگران را نادیده بگیرم اصول انسانی را زیر پا نهاده هرگز در کار خود موفق نخواهم بود و اما با یک بر رسی اجمالی می توان دریافت که این عزیزان با زحمات همه جانبه تا مین کننده هر نظر و عقیده ای هستند . داستانهای سکسی ,عشقی ,اخلاقی , ادبی , بحث های متفرقه , انواع و اقسام فیلمها توجه به مفاخر ملی و بزرگان تاریخ و نکونامان همیشه زنده وصدها اقدام دیگر نشان دهنده آن است که هر که وارد سر زمین لوتی گردد ناراضی بر نمی گردد . این اختیار برای خواننده فراهم است که به سلیقه و انتخاب خود به علاقه مندیهای خود روی آورد و به بیان ساده تر لوتی را می توان در ابعاد گوناگون مورد بر رسی قرار داد که در این مقوله و فرصت و بیان کوتاه نمی گنجد . هرچند چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . و با یک نظر اجمالی به سر فصلها و عناوین مطالب و..می توان دریافت که عزیزان و لوتیها چه زحماتی برای اعتلای آن کشیده اند . لوتی از لوتیها تشکیل شده .. لوتی من و تو و همه کار بران هستیم . باید جوانمرد بود و این صفت نکو و پسندیده را همیشه حفظ نمود . این که در عمل نشان دهیم لوتی هستیم خیلی موثر تر از داستانها و گفتار های ماست . هرگز خود را بر تر از دیگران ندانیم .یکدیگر را دوست بداریم واز موفقیتهای هم شاد گردیم . نقطه ضعفهای دیگری را نقطه قدرت خود به حساب نیاوریم . آن انتظاری را که از دیگران داریم خود بر آورنده آن باشیم . گام اول را خود بر داریم , روح خود را تهی از حسادتها و کینه ها سازیم . دست دوستی یکدیگر را بفشاریم . انتقاد ها را با جان و دل بپذیریم و در برابر دشنام ها صبور باشیم . زندگی فقط سکس نیست ولوتی آن نیست که فقط از سکس بنویسد . سخن بسیار است و حوصله عزیزان کم . امیدوارم روزی برسد که دیوار فاصله ها از بین برود تا آنچه را که بر خود نمی پسندیم بر دیگری هم نپسندیم . آن روز که با تمام وجود با لبخند دیگران شاد گردیم و با اشک آنان گریان . چون همه از اوییم و به سوی او می رویم .. بار دیگر فرارسیدن سومین سالگرد این مجموعه پر بار و گرانبها را به مدیران محترم پرنس و پرنسس عزیز و معاونت محترم سکسی بوی و کاربران نمونه و شایسته آره داداش گل و کینگ صفر پنج محبوب و سایر زحمتکشان و دست اندرکاران سایت لوتی تبریک و تهنیت عرض نموده با تشکر از همراهی و همکاری شما در خصوص انتشار آثار بنده با رعایت اصول لوتی گری , موفقیت روز افزون شما را از ایزد منان مسئلت دارم . پاینده ایران و ایرانی , برافراشته باد پرچم سه رنگ سبز و سفید و سرخ شیر و خورشید نشان بر قله همیشه استوار دماوند آریایی ... شاد وسربلند باشید .... ایرانی

ایرانی گفت...


درسطر هفتم متن بالا به جای کلمه نخواهم باید ار واژه بخواهم استفاده می نمودم . ..ایرانی

 

ابزار وبمستر