ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت چهل و هشتم

وایییییی عباس ..عباس یه گرمای خاصی داره از من می ریزه . یه چیزی که داره تمام تنمو می لرزونه . ووووووویییییی ولم نکن .. ولم نکن .. کوسمو دور کیر عباس می گردوندم تا این لذت و عشق و گرمی و هوسو پخشش کنم . وقتی که حس کردم آخرین لرزش پوست و قلقلک هوس و لذت هم در من به وجود اومده و آرومم کرده خودمو به کمر خوابوندم و عباس کیرشو از روبرو فرو کرد توی کوسم .. -عزیزم دیگه وقتشه.. وقتشه که بهم آب برسونی تو چقدر خوبی .. خیلی باحالی خیلی بهم حال دادی . آلتو می خوام . ولم نکن عزیزم . بازم با چشای پر هوسش بهم نگاه می کرد . اون لحظه جز به اون و آب کیرش به هیچی دیگه فکر نمی کردم . چشاش مثل چشای گرگای گرسنه ای شده بود که گاهی تو فیلمها می دیدم . خوشم میومد که این جور وحشیانه و با هوس کیرشو توی کوسم به حرکت در میاره . لذت می بردم . کوسمو به طرف بالا حرکت می دادم تا با حرکتای عباس داغ ترش کنم . دوست داشتم زودتر سیرابم کنه .. -آیییییییی روشنک کیییییرررررم کیییییرررررم .. چسبیده تو ی کوسسسست.. اووووخخخ دیگه تکون نمی خوره .. داره میاد .. کمرشو با دستام محکم قفل کرده و اونومحکم به خودم چسبوندم . دیگه نذاشتم از رو کوسم تکون بخوره فقط یه خورده خودمو از طرف پایین به بالا حرکت می دادم . چشاش باز و بسته می شد -آههههههه روشنک -جااااااان عباس حال کن .. حال کن .. ببین کوسم واست یه تیکه آتیش شده .. آب آتیشی عباس رفته بود تو کوسم و من اون بغلش کرده و اونم با این که سنگینی تنشو انداخته بود رو من ولی یه جورایی نفسمو می کشیدم تا از این لحظات حال بیشتری ببرم . با ماچ و بوسه های پی در پی و دو جانبه لذت سکسو توی بدن هم پخش می کردیم . وقتی لبای ما یه بار دیگه رو لبای هم قرار گرفت بازم شور و هیجان هوس دیگه ای رو در خودمون حس می کردیم . این بار من خودمو در اختیارش گذاشتم تا هر کاری که دلش می خواد باهام انجام بده . دقایقی رو کنار هم خوابمون برد و بعد که چشامو باز کردم هوس رفتن به سرم زد . نمی دونم چرا هوس بهروزرو کرده بودم . البته نه بودن با اون بلکه منو ببینه و متوجه شه که منم بعله .. منم بدون اون می تونم پیش ببرم و محتاج اون نیستم که بیاد و با نازیدن به کیر خودش بگه که ما زنا همه محتاج اونیم . شایدم راست بگه مگه مردا محتاج کوس ما نیستند ولی اینو باید بدونه که من نگام فقط به کیر اون نیست که هر وقت شق شد بیاد و منو بکنه -روشنک تو خودت گفتی که امشب تا صبح در کنار من می مونی و به من حال میدی  و حال می کنی -عزیزم عباس جون ما بازم از این لحظه های خوب و شیرین کنار هم خواهیم داشت . راستشو بگو تو هم غیر من دوست دختر داری ؟/؟ یعنی تو تهرون بودند اونایی که باهاشون حال کرده باشی ؟/؟ -چی بهت بگم تا ناراحتت نکنه -حقیقتو چون من که باهات نبودم یا دوست دخترت نبودم که بخوام کشیک تو رو بکشم یا از این که بهم خیانت کرده باشی ناراحت شم . خندید و گفت کم .. اون جوری که خیلی از پسرا دنبال این بر نامه ها هستند نه . -باهاشون حالم کردی ؟/؟ سکس هم داشتی ؟/؟ -واسه چی این سوالا رو می کنی ؟/؟ -نمی خوای جواب بدی . جوابمو گرفتم . شرم و حیا و صداقت خاصی که در عباس وجود داشت نشون می داد که اون با صداقت داره میگه سکس داشته .. کاش بهروز صداقت و پاکی اونو می داشت -عزیزم من باید برم یکی این تاسیسات برقی رو کنترل کنم . حواسم نبود . اگه به مشکلی بخوریم حریف مدیر هتل نمیشم . آدم سختگیریه ولی اگه منو تا دم در هتل برسونی خیلی ممنونم میشم .. ساعت شاید یه چیزی حدود سه نیمه شب می شد . دیگه چیزی به صبح نمونده بود و این عباس هم دروغای منو باور می کرد . دیگه نیازی هم به سکس در خودم حس نمی کردم . یک سبکی و آرامش خاصی در من به وجود اومده بود . بدنم به آرامش رسیده بود . حتی درد و غمهای ناشی از کل کل کردن با بهروز هم تا حدود زیادی تسکین پیدا کرده بود ولی می دونستم به دیدن اون تمام این غصه هام تازه میشه . وقتی رسیدیم به هتل چراغای دفتر روشن بود . هر چند این وقت شب هیچوقت لامپارو خاموش  نمی کردند ولی روشنایی در حدی بود که می دونستم یکی در دفتر هست . خودش بود .. خود خودش .. تنم لرزید . نمی دونستم چیکار کنم و چه عکس العملی نشون بدم . یه لحظه صدامو بردم بالا . -عباس جان خیلی خوش گذشت . خیلی حال داد . حس می کنم خیلی سبک شدم . واسه هر دو مون لازم بود . -ولی کاش تا صبح پیشم می موندی . دلم می خواد بازم از این شبا داشته باشیم . -اگه بخوای علاوه بر شب از این روزا هم با هم داریم . دستامو به طرفش باز کرده و اونم که حواسش به داخل دفتر نبود و اومد یه گوشه ای و با یه مکث چند ثانیه ای لبامو بوسید .. ظاهرا تازه چشش به چراغای روشن دفتر خورده بود و حواسش جفت اون دو تا چشایی شد که ما رو می پایید -روشنک ما رو دیده ؟/؟ منم به صدای بلند جوابشو می دادم به درک که دیده . زیارتش قبول . خودش مگه کیه . یه آدم خلافکار که با کلی دختر رابطه داره . عباس که صحنه رو این جوری دیده بود زود خداحافظی کرد تا رفت بهروز اومد بیرون .. -چه خبرته نصفه شبی همه رو از خواب بیدار کردی . میری عشق و تفریح بقیه باید جورشو بکشن . چیه مثل این که خیلی حرصت دادم که تو هم میخوای تلافی کنی ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر