ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 121

ببینم این دنیایی که الان با هم داریم راضیت نمی کنه ؟/؟ به همین زودی خسته شدی ؟/؟ دوستم نداری ؟/؟ دلت نمی خواد واسه همیشه با من باشی ؟/؟ تو تازه وارد این بهشت شدی . هنوز بهشت های دیگری هم در راهه . زندگی و این منطقه رو واست بهشت می کنم . در هر حال از اونجایی که دقت نکرده بودم ساعت چنده پس از چند ساعت خواب  بیدارشدن رفتیم به جمع مهمونا . به نظرم یه ده ساعتی می شد که از اونا جدا شده بودیم ولی هنوز مهمونی ادامه داشت . خیلی از مهمونا مربوط به همین بهشت بودند و وارد دنیای دیگه ای نشده بودند . من و کارینا دست در دست هم در حال قدم زدن بودیم . زنا و دخترا پاچه خواری اونو می کردن . کارینا سگر مه هاش تو هم بود . از قرار معلوم اون موقع که هنوز به من نرسیده بودبه خیلی ها وعده داده بود که منو واسشون جور کنه یعنی از کیسه خلیفه می بخشید . حالا با یه پز و افتخار خاصی دستشو تو دست من حلقه زده بود .. -کوروش تو اگه همین جا بمونی و خودتو توی دل بابا جا کنی یکی از قدرتمندان و تصمیم گیران کار های سیاسی مملکت میشی -چی داری میگی مملکت قانون داره . وکیل داره وزیر داره . من و تو چیکاره ایم -ای بابا ما همینجا خودمون وکیل و وزیر تعیین می کنیم . ما توی دهن این دولت می زنیم . کجای کاری . پیشت بمونه همین حالا جلسه سران اقتصادی تو زیر زمین  همین جا یعنی زیر بهشت در حال برگزار شدنه .. ولی اونایی که در این جلسه هستن همه شون جهنمی هستن .. اینا الان دارن تعیین می کنند که کی نماینده مجلس شه . کی رو تایید کنن و کی رو نکنن . تمام تصمیم گیریها همین جا انجام میشه .. بعضی وقتا هم در همین زیر زمین اخباری که باید از رسانه ها اعلام شه بر نامه ریزی می کنند . اصلا من چرا این چیزا رو واسه تو تعریف می کنم . اینا همش محرمانه هست . از بس دوستت دارم و می خوام با بر نامه و سیاست اینجا آشنا شی واست میگم . یه موقع پیش بابا کاظم از این حرفا نزنی ها اون ازمن دلخور میشه . -کوروش -جووووون -دوستم داری ؟/؟ -خیلی زیاد -دلم نمی خواد مال یکی دیگه باشی و به اون توجه کنی . -من که مال تو هستم و همچین کاری نکردم . -من قول دادم . ولی دلم میخواد اون وقتی که میخوام به قول خودم عمل کنم و راضی شم که تو با یکی دیگه باشی منم حاضر باشم و تو زیاد نباید به اونا حال بدی -این دیگه چه جورشه اونا قبول نمی کنن . -من نمی دونم . دیگه تماشای زنان و دختران جوون و زیبا روی بهم حال نمی داد . سرمو انداخته بودم پایین و به کسی نگاه نمی کردم . خسته شده بودم . کاظم خان از این که می دید من و کارینا دست در دست هم داریم قدم می زنیم خیلی بیشتر از خر کیف می کرد . دست منو گرفت و گفت داماد عزیزم بیا تو رو ببرم مجلس .. یواش یواش اگه خودتو نشون بدی  خودتو تو دل بقیه جا کنی بهت قول میدم رئیس مجلس هم بشی . -ببخشید کاظم خان من که در انتخابات شرکت نکردم  که نماینده مجلس بشم . -مگه اینایی که به عنوان نماینده مجلس اینجان و تشکیل جلسه میدن در انتخابات شرکت کردن ؟/؟ این فرق می کنه . مثلا ممکنه یه وزیر بیاد بشه اینجا نماینده ما .. ایران در زیر بهشت اداره میشه و تو هم میشی یکی از اعضای بهشت . از همه چی بی نیاز میشی . این آرزوی خیلی هاست . معلوم نبود چی داره بلغور می کنه . این بهشتی که اون می گفت در واقع جهنمی بود که توسط اون خون ملتو در شیشه کرده بودند و هر کاری که از دستشون بر میومد انجام می دادند . قیمت دلار رو بالا می بردند و قیمت طلا رو . حسابی که می فروختند قیمتو می آوردند پایین . بازم جنس می خریدند و با یه سری تصمیم گیریهای دیگه دوباره می بردند بالا و این چنین شد که بهشت دنیا را جهنمی  برای ملت ساخته بودند . منو بردند به اون جلسه . سالن بزرگی بود که بیشتر از پونصد نفر جمعیت رو در خودش جا داده بود . اینجا دیگه مجلس خفتگان و پیر و پاتالهای با تقوای رو به مرگ نبود . اینجا همه گردن کلفت بودند . یکی از یکی خرس تر .. خرس از این نظر که هرچی بارشون بار می شد بازم سیر نمی شدند . حرص داشتند .  اونا کارشون به جایی رسیده بود که واسه این که در سرمایه دار بودن از هم پیشی بگیرند رقابت می کردند . . بیشتر نمایندگان این مجلس مافیایی رومردان تشکیل می دادند . ولی زنان زیادی هم در این جلسه بودند . چند تا آخوند و زن حجاب دار  هم داشتیم یعنی داخل مجلس بودند ولی تعدادشون زیاد نبود . درعوض زنای بی حجاب  زیادی در این جلسه بودند . چقدر دیدن اونا شادم می کرد . هرچند اونا هم جزو گرگهای اقتصادی بودند و این مجلس بهتر و بیشتر از هر وقت دیگه ای به من نشون داد که گردانندگان واقعی این حکومت بیمار چه کسانی هستند . اونایی که خون مردمو تو شیشه می کنند اما روزی این خونها به بدنهای خسته این دل شکسته ها باز خواهد گشت تا دیگر بیش از این خون دل نخورند .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر