ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 28

چقدر این سکوتو دوست داشتم . سکوتی رو که بین من و اون بود یه لذت و آرامش . بازم یه عشق دیگه ؟/؟ آیا می شد اسم اون قبلیه رو عشق گذاشت ؟/؟ و یا حتی اسم این یکی رو ؟/؟ هرچی می خواستم فکر کنم اول اون بود که دستو ول کرد یا من عقلم به جایی قد نمی داد . اگه اول من بودم که باید حسرت می خوردم و به خودم لعنت می فرستادم که چرا این کارو کردم . ولی در عوض این دلخوشی رو داشتم که اون دلش نیومده دستشو بکشه .. اگه اون دستشو ول کرده باید گفت که شاید حس کرده اگه دوستی ما اوج بگیره خوب نیست .. نمی دونستم بر خورد بعدی من با این دختر باید چه جوری باشه . دختری که یه خورده سخت می گیره و معمولا بر خوردش جدیه .. دلم نمی خواست از دستش بدم یا این که این احتمالو که ممکنه روزی به دستش بیارم رو از دست بدم . -بهشته نمی دونم چرا دارم به بیرون اومدن و گشتن با تو  معتاد میشم . -اتفاقا باید ترک اعتیاد کنی . بابام منو می کشه  اگه نتونم در تحصیل موفق باشم . -یعنی یه ساعت گشتن با من این قدر واست سخته ؟/؟ -یه ساعت که فقط وقت اومدن رفتن ماست . -ببینم تو به من عادت نکردی ؟/؟ -نمی دونم . شاید آره شایدم نه -می تونم بپرسم شایدم نه  دیگه چه صیغه ایه و علتش چی می تونه باشه .. -نمی دونم شاید دختر خاله ات سها که  به تو و با تو گشتن واسش عادت شده باشه خوشش نیاد که من عادت کنم -بهشته ! چند بار باید بهت بگم که بین من و اون چیزی نیست . اگه من پسر خاله اتو ببینم که اومده و داره باهات حرف می زنه باید تصور بد داشته باشم ؟/؟ -حالا چرا این قدر حساسیت نشون میدی ؟/؟ -تویی که داری حساسیت نشون میدی دختر -چه ربطی به من داره . مگه من دوست دخترتم .؟/؟ نامزدتم ؟/؟ از جاش پاشد که بره .. پیاده تا خوابگاهش ده دقیقه هم راه نبود . -وایسا ..من که بهت چیزی نگفتم .. سها وایسا .. -ببین سهراب . من دوست ندارم میونه تو و عشقتو بهم بزنم . تو بازم از اون یاد کردی . -بهشته من و دختر خاله از بچگی هم بازی بودیم . من اهل دوست دختر گرفتن نبودم .. از بس صداش کردم نوک زبونمه .. دروغ پشت سر دروغ .. داغون شده بودم .. رنج می کشیدم .. به دختری که تا به حال بهم بدی نکرده بود و جون منو نجات داده بود دروغ می گفتم . دختری که هیچ انتظاری ازم نداشت . دختری که سختش بود اونو سوار بنز چند صد میلیونی بکنم .. -وایسا مغرور .. بد جنس .. خود خواه من تنهام .. تنهام .. منو تنها نذار .. -مغرور خودتی .. تو غرور و ثروتتو داری . تنها نیستی . تو دروغاتو داری . برو با اونا زندگی کن .. اون داشت حقیقتو می گفت . فقط یه چشمه کوچیک از یه تلفنو دیده بود و این قدر عذاب می کشید وای به این که می فهمید که من با سها ارتباط جنسی هم دارم . -صبر کن نرو . من که حرف بدی بهت نزدم . همراهش رفتم . ولش نکردم . بالاخره آرومش کردم .. -خیلی عصبی هستی دختر . اصلا نمیشه باهات طرف شد .. اگه هم بهش اعتماد می کردم و عاشقش می شدم که حس می کردم هستم ویه ابراز علاقه خودم یه شرم خاصی داشتم . چون نسبت به اون یه ظلم خاصی روانجام داده بودم درسته که عاشق هیچکدوم از اونایی که تازگیها باهاشون سکس کرده بودم نبودم ولی بازم نمی شد به علاقه من گفت یه عشق خالص .. طرز نگاش .. صحبتش و حرکاتش همه نشون می داد که یه دختر متین و نجیبه و حداقل می تونه جواب محبت رو با محبت بده . -بهشته یه سوالی ازت بکنم ؟/؟ -بکن -تو واسه این باهام میای که دلت می سوزه ؟/؟ به خاطر اتفاقی که واسم افتاده ؟/؟یه نگاهی بهم انداخت و گفت شاید اینم یکی از دلایلش باشه -یه دلیل دیگه اش رو هم می تونی بگی ؟/؟ -اون دیگه شخصیه . شایدم منم یه دوستی می خوام که چهار تا کلمه ازش یاد بگیرم . هر چند که تا حالا جز حرص خوردن چیز دیگه ای ازت نصیبم نشده . راستش خسته شدم از بس با دختر جماعت پلکیدم -یعنی هر پسری که گیر می آوردی می رفتی دنبالش ؟/؟ حالا ما یه حرفی زدیم تو چرا این قدر گیر میدی ؟/؟ یه پسر کوچولوی خوشگل داشت از اونجا رد می شد . دو سه سال بیشتر نداشت . همراه مامانش بود . نگام افتاد بهش و از بهشته پرسیدم ببینم دوست داشتی حالا یه بچه بودی ؟/؟ قد اون کوچولو و دوباره بزرگ می شدی ؟/؟ -نه -چرا ؟/؟ مگه خیلی از این روزای خودت خوشت میاد ؟/؟ -ببین سهراب من اون کوچولو رو نمی دونم . مثل بزرگا نمی تونه فکر کنه ولی اینو می دونم  اگه یه وقتی بچه بشیم دوباره همون آرزوهای بچگی رو می کنیم . که بزرگ شیم و به اون چه که بزرگترا دارن برسیم . به دنیایی که حالا درش قرار داریم با همه زشتیها و زیباییهاش صد بار هم اگه بچه شیم بازم می رسیم به همین جایی که الان هستیم اگه زنده بمونیم . این جبر زندگیه ما اراده و اختیار داریم اما نمی تونیم از زندگی و قانون زندگی فرار کنیم . اگرم فرار کنیم بازم توی دامشیم .. -بهشته -چیه ... می خواستم بهش بگم دوستت دارم ولی زبونم قفل شده بود هم از خودم می ترسیدم هم از اون .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر