ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 39

شریف هنوز در شوک سرکشی کبری به اونجا بود . واسه همین یه خورده تن و بدنش می لرزید . ولی منیره با دلبریهای خودش اونو یه خورده سر حالش کرد تا بهتر بتونه به سکسش ادامه بده . واسش ساک زد و سر تاپای بدنشو با بوسه های خودش داغ کرد تا آخوند بخت بر گشته که نزدیک بود تمام رشته های خودشو پنبه ببینه دوباره سر حال شه . شریف هم خیلی زود سر حال شد و تونست خودشو بگیره . -حاج آقا حالا که ترست ریخت می خوام که شجاعت خودتو نشون بدی . نشون بده که قدرت و سیاست به دست آخونداست . من تعجب می کنم شما کشور عزیزمون ایران رو زیر عبای رحمت و امنیت و فراوونی و ارزونی و شکوفایی اقتصادی خودتون گرفتین . چطور از پس خانوم خونه تون بر نمیاین . بیچاره شریف خفقون گرفته بود و جرات حرف زدن نداشت .. منیره ادامه داد -در عوض یه نکته خیلی مهم این که زمان شاه یک دلار بود هفت یا یه تومنی ولی الان با دلاوریها و ارزشهای اسلامی و انسانی و برکت وجود شما متولیان دین و استقلال همچین مستقل شدیم که یک دلار شده که گاهی ازچهار هزار تومن  بگذره و بالا و پایین هم میره .. به اینا میگن ارزش ولی خب دیگه نشون بده که شجاعی و حداقل این یکی زنتو می تونی خوب ردیفش کنی .. شریف جون اگه به من بگی می خوای بری یه زن دیگه بگیری من حرفی ندارم چون حکم اسلام میگه مرد تا 4 تا زن می تونه بگیره و صیغه ای هم تا دلت بخواد . خیلی خوبه .. -کاش کبری هم مثل تو بود . -کاش ولی حالا که نیست . البته ما زنا اخلاقمون همینه که در مورد شوهرامون نمی تونیم به خودمون بقبولونیم که برن با یکی دیگه باشن حتی به طور شرعی -ولی شما که این جوری نیستین -منم یه روزی همین جوری بودم . بگذریم شریف جون بیا به خودمون برسیم . این بار این منیره بود که دلش می خواست از وجود حاجی حداکثر لذت رو ببره . کوسش بازم به خارش عجیبی افتاده بود . کونشو به طرف سر شریف گرفت و کوس خودشو روبه ریش و سبیل آخونده می گردوند و با فشار هم این کارو انجام می داد تا کوس باریش و صورت شوهر قلابیش تماس بیشتری داشته باشه .. -آخخخخخ شریف من فدای خال خال اون ریشات .. تو هر کدومش یه دنیا پند و اندرز و ارشاده .. . اگه این ریشاتو بلند ترش کنی راحت تر تو دستم جا میشه و می تونم اونو دسته اش کنم و به کوسم بمالم . همین کارو هم داشت انجام می داد . ولی ریش شریف زیاد بلند نبود و این کار به سختی انجام می شد . چشای آخونده داشت از حدقه در میومد . یهو انگاری یه نیروی جادویی پیدا کرده بود . قدرتمندانه کمر منیره قوی هیکل رو گرفت و از زمین بلندش کرد و اونو انداخت روی تخت . پاهاشو با خشونت از وسط باز کرد و کیرشو  یه ضرب کرد تو کوسش .. -خوبه خوبه خانوم -آره آره آقای من اینه .. ملا شریف با سیاست اینه ..واسه مجتهد شدن و فتوا دادن و کتاب دار شدن باید این جور سیاست داشت وگرنه هر پیپ کش  تارزن و سیگار برگ به لبی می تونه یه شبه بشه مجتهد و دوشبه بشه کتابدار و سه شبه بشه یه چیز دیگه .. ملا شریف من ! مجتهد من تویی مرجع من تویی رهبر من سرور من تویی .. اوخ بده اون کیرتو بزن اونو تا ته کوسم بره بره تا من نتونم دیگه نفس بکشم . .آخخخخخخخ .. آخخخخخخخ ...... شریف شیر شده بود و در رویاهای خودش می دید که شده مرجع عظیم الشان عالی مقام و داره از کتابفروشی ها رد میشه و کتابهایی ردیف شده که به تالیف اونه .. .. وارد یه کتابفروشی میشه و یکی از کتابهای خودشو در دست می گیره و با افتخار میگه منم .. این منم نویسنده این کتاب منم .. مرجع تقلید منم .. البته بعضی جاها هم باید واسه بعضی هایی که از نظر سواد از اون کمتر بودند دولا راست هم می کرد ولی در حوزه علمیه به اونا یاد داده بودند که جز برای خدانباید واسه کسی سجده کرد . اما این روزا  بیشتر آخوندا تا خایه مالی نمی کردند و در مقابل باطل سکوت نمی کردند نمی تونستند به جایی برسن .. برای حفظ مصالح نظام نیاز بود که یه آخوند همچین کارایی هم بکنه .. -حاج آقا چت شده .. وایسادی .. شریف یه لحظه به خودش اومد و فهمید که اینجا میدان نبرد شیرین و لذت بخش کیر و کوسه .. دوباره حرکت کیرشو شروع کرد و بی اختیار فریاد می زد مرگ بر امریکا .. مرگ بر اسرائیل .. -حاجی جون این چه حکمتیه که باید این شعار همیشه باشه .. ما که  تا حالا ندیدیم با این امریکا اسرائیل جنگی داشته باشیم .. -منیره جان اگه ما هر مسلمونی نفری یه فریاد سر امریکا و اسرائیل بکشیم اینا دیگه از رو زمین محو میشن .. -حالا حاج آقا شما هر چه فریاد دارید بر سر کوس من بکشید .. منیره چشاشو بست و دیگه کاری نکرد که شریف حرف بزنه . اون در سکوت می خواست که زود تر به ار گاسم برسه . ارضا شه . تنش بلرزه و یه افتخار به افتخارات دوران مجردی خودش اضافه کنه . اون این روزا به اندازه کافی تونسته بود خودشو سر حال کنه و از فردا هم باید می رفت سر کار . ... حس کرد که سینه های او نیاز به مالیده شدن دارن . دست شریف رو گرفت و اونا رو رو سینه هاش قرار داد . . خیسی کوسش از حد گذشته بود . . کیرملا رو تصور می کرد که چه جوری با هوس داره فرو میره تو کوسش و میاد بیرون و شریف چه لذتی داره از این کارش می بره .. با این افکار و تصورات حس می کرد که داره به لحظه نهایی نزدیک میشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر