ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

معراج عشق 4

زیادی حرف زدم و همین جا گیر کردم . فکر کنم به جای سفر عرضی باید به سفر طولی خودم ادامه بدم . دلم نمی خواد طرف تهران و قم برم . دوست دارم برم طرف شمال و جنگل و کوه و دریا و معراجمو از همون طرف ادامه بدم . این خدا هم دیگه اجازه پیشروی به منو حتی در خیال هم نمی ده . آخه کله ام دیگه به اونجا ها نمی کشه . فقط این نیرو رو به من داده که هر نیم ساعت بتونم با سرعت یکی از این معراج ها رو بنویسم . پارتی بازی می کنه . میگه این در مورد منه انرژی جسمی و فکری تو رو بیشتر می کنم . خدای دوست داشتنی من دوستت دارم . می دونم خیلی بدم . خیلی گناهکارم . من باید حتما گریه کنم دلت به حال من بسوزه ؟/؟ راستی راستی بگم تنهام تا تو باور کنی تنهام . البته زن و بچه ام و بابا مامانم هستند . ولی خب اونا تا لب گور با منند . وقتی که می خوام از این دنیا برم اون وقت چی . اون طرف کی با منه ؟/؟ یکی که هر دو طرف یه یک شکل بوده باشه . همونی که منو بهتر از خودم می شناسه و درک می کنه . معلومه خدا جون اون خودتی دیگه .. لعنت بر من چرا این جوری با خدای خودم حرف می زنم . خدای من تو که خودت از دل من با خبری این از صمیمیت منه و نمی خوام ادا و اطوار در بیارم . آخه ما که گناه نکردیم می خوایم باهات رفیق باشیم . دوستی با تو از همه چی بالاتره . خدا شیطونو لعنت کنه که ما رو به این روز رسوند و کشوند . بگذریم بریم به طرف مازندران .. هرچند اینجا هم خودش مازندرانه . خدایا یه خورده منو بالاتر ببر فردا پس فردا اگه واسه یکی تعریف کنم میگن اگه با طیاره هم می رفتی می تونستی همه این چیزا رو ببینی .. دارم پرواز می کنم . از منطقه خشک مازندران توی دل آسمونا پرواز کرده میرم به منطقه جنگلی .. خیلی دوست دارم پرواز کنم به اونجایی که نیاکان من از اونجا بلند شدند . از کدوم طرف برم نزدیک تره ؟/؟ چه جنگلهای زیبایی باید با سرعت رد شم . وقت زیاد ندارم . یهو می بینی فک و فامیلام بیدارشدن .. ظاهرا باید نونم بخرم . آهای الان باید در عالم بالا سیر کنی نون بخرم دیگه چیه فکر مسائل دنیوی نباش . چقدر اتومبیلها رو ریز می دیدم . خدای من !همه این جنگلها رو تو آفریدی ؟/؟ .. نمی دونم خدا چه جوری بهم حالی کرد که جواب داد نه اینها را باران آفریده -پس باران را چه کسی آفریده -ابر ها -ابرها چگونه .. -از همین آبها و بخار آب ها و گرما و حرارت خورشید و.... داشتم قاطی می کردم . این که شد درس علوم و تعلیمات  دینی ابتدایی ما ولی می دونستم خدا هم از اون زرنگ هایی بود که می خواست آخرشو به خودش برسونه هرچند اولشم مال اون بود.... وقت هم زیاد نداریم . ولی عجب جاده های قشنگی بود . هر چند تا فیروز کوه خیلی خوشگل بود ولی ترجیح دادم برم سمت چپ و روبرو طرف جنگل و دریا . پرواز کن پرواز در دل آسمان خدا .. چقدر قشنگه ..مزارعه برنج .. خدای من راستی راستی کار خودته ؟/؟ تو چقدر قوی هستی .. . دلم نمی خواست از راه گرگان و  بندر شاه یا همون ترکمن برم طرف شوروی سابق .. . از آسمون شاهی یا قائم شهر رد شده و رسیدم به بابل . یه شهریه که 20 کیلومتر با دریا فاصله داره . از آسمون این شهر جلگه ای هم رد شده و به شهر زیبای بابلسر رسیدم . چقدر زیبا بود همه جا . همه جا سر سبز .. مزارع یک دست برنج .. از طبیعت یک سفره سبز ساخته بود . هر وقت از این شهر رد میشم یاد داستان ندای عشق میفتم  که ماجراهاش در این شهر اتفاق افتاده بود . از بالای پل فلزی این شهر هم رد شدم .دلتا ..عجب دلتایی . جایی که رود به دریا می رسه .. خدای من اینا هم کار خودته ؟/؟ نمی دونم پس چرا من هر چی که می خوام از تو نمی خوام ؟/؟ مواظب بودم که از اون بالا بالا ها پرت نشم .. وای اون ور پل فلزی نیمکت هایی رو دیدم که باز منو به یاد نوید و ندا در ندای عشق انداخت .. دیگه وقت نکردم سری به اون هتلی بزنم که خانم مهندس روشنک رفته تاسیسات برقیشو راه اندازی کنه .. مستقیم راه دریای مازندران را در پیش گرفته و رفتم طرف شوروی سابق .. می دونستم  اگه مستقیم برم از ارمنستان و آذربایجان رد نمیشم و شایدم ترکمنستان . فقط می رفتم . یه روزی همه اینا مال ایران عزیز من بود . زمان داریوش و کوروش و همین تا دویست و شاید صد و هفتاد سال پیش . ولی  چند تیکه شده . دلم خنک شد این شوروی ریز ریز شد . خدای من آسمون پیشکش خودم من که همین زمینو که می گردم انگشت به دهن موندم . تو چه جوری همه اینا رو درست کردی . با یه چشمک زدن ؟/؟ خیلی سریع دریا رو رد کردم . چون وقت زیاد نداشتم و نونوایی تعطیل می کرد . اگه مستقیم می رفتم می رسیدم به جنوب سیبری اطراف قزاقستان فعلی . همونجایی که قوم آریا چهار هزار سال پیش از اونجا به طرف فلات ایران و جنوب آسیا مهاجرت کردند . سرما بود و یخبندان و چراگاه نبود . یه سری اومدند طرف جنوب که ما از رگ و ریشه هموناییم و یه سری رفتند طرف غرب که میگن ژرمن ها از اونان و با این حساب بود که می گفتن هیتلر خیلی هوای ایران رو داره خیلی دلم می خواست قبل از این که برم طرف زاد گاه پدرانمون یه سری به سمت راست خودم تاجیکستان می زدم چون  دوست داشتم بعدش از مسیر غرب برم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر