ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادرفداکار43

راز و نیاز عاشقونه مادرو پسر ادامه داشت . التهاب و هیجانی که در المیرا وجود داشت خیلی بیشتر از امیر بود . پس از سالها اون یه بار دیگه بدنشو زیر کیری می دید که می تونست اونو به اوج لذت  جنسی برسونه . اونم کیر کسی که در واقع از وجود خودش بود و شوهری که اونو با تمام وجودش دوست داشت . در واقع همون جسم حاصل از نطفه شوهر و تخمک خودش داشت بهش لذت می داد . به هیجان اومده بود . داغ و ملتهب تر از همیشه . شاید حکمتی بود که پس از سالها در چنین لحظاتی متوجه بشه که چقدر به این لحظات و به این لذت بردنها نیاز داره . کف دستشو بالای کوسش قرار داده باهاش ور می رفت . قدر این لحظاتو به خوبی می دونست . در اون لحظه به همه چیز فکر می کرد . با خودش می گفت امیر تو دیگه مال منی . من نمی ذارم به هیچ وجه نمی ذارم که دیگه با هیشکی دیگه باشی . همان طور که من مال توام تو هم باید مال من باشی . چشاشو بست تا با احساس لمسی قوی از کیر امیر بره به یه حالت خلسه ای که  سالها ازش دور بود . دستشو رسوند به بیضه های پسرش و باهاشون بازی می کرد . هر چند کتفش درد گرفته بود ولی از این کارش لذت می برد .. -آخخخخ امیر امیر .. دلم می خواد اصلا خودت درسته بری تو کوسم . فکر نمی کنم سیر شم . دلم می خواد خودتو بیشتر رو من بخوابونی بهم فشار بیاری تا اون خایه هات بیضه هاتم بره تو کوسسسسم تو تنم .. آههههههه بترکون .. با کییییییررررررت کوسسسسمو بترکون . منو بکن .. بکن .. بکن ... خیلی خوشم میاد خیلی .. خیلی .. آخخخخخخ نهههههه نههههههه ..... اوخ جووووون .. جووووووون .. چقدر کیرت با حاله .. چرا این قدر به خودم عذاب دادم .. چرا .. چرا باید این قدر سختی می کشیدم .. -قربون اون شکل ماهت برم مامان .. فدات شم .. دیگه نمی ذارم عذاب بکشی .. تو دیگه فقط مال منی .. مال خودمی بیمه منی .. دوستت دارم . عشق منی هوس منی هستی منی .. -آخخخخخ امیر امیر این حرفات کوسسسسمو داغ ترش می کنه .. دلم می خواد جیغ بکشم و برم وسط خیابون .. به عالم و آدم همه بگم که زیر کیر پسرم دارم حال می کنم -مامان این کارو نکنی ها .. اون وقت باید با بقیه شریک شم -دیوونه باورت شد ؟/؟ -می دونم شوخی کردی . المیرا از پشت خودشو به کیر امیر می زد و امیر هم در حرکت رو به  جلو وسط بدنشو به کون مادرش می زد  . دیگه هیچ فاصله ای بین اونا نبود .. در همین لحظه زنگ موبایل المیرا به صدا در اومد ..-لعنتی این دیگه کیه .. حواس آدمو پرت می کنه . خروس بی محل موقع خوشی هم امونمون نیست .. می خواست موبایلشو که نزدیکیش قرار داشت پرتش کنه یه طرفی و بی خیالش شه که یه لحظه چشش خورد به شماره تماس گیرنده .. -الهام چیکارم داره .. رنگش مثل گچ سفید شده بود .. مثل این که یادش اومده بود که الان باید زیر کیر شوهر خواهرش جمشید باشه و به تعهدش عمل نکرده . می خواست جواب نده نمی تونست . چون می دونست اگه جواب نده الهام پا میشه میاد اینجا و شاید یه حرفایی ردل و بدل شه که خوشایند ش نباشه که امیر اونا رو بشنوه . صدای خاله الهام طوری بلند بود و گوشی هم تیز که امیر تا حدودی متوجه حرفاش می شد .. -ببینم کی می خوای بیای .. جمشیدو اینجا کاشتیش .. تو که فکر خودت نبودی و عادت نداشتی که باشی . حداقل فکر این پسره امیر باش .. المیرا مونده بود که چی بگه . نمی خواست که امیر از طرز بر خورد و صحبتش متوجه شه که اون قصد داشته خودشو در اختیار شوهر خاله اش بذاره .. المیرا هم واسه این که صدای الهام نپیچه بلند صحبت می کرد وسعی می کرد که کمتر بهش فرصت حرف زدن بده . -الهام جون اتفاقا  من هم به فکر امیر هستم و هم به فکر خودم . الان هم زیر کیر امیر دارم دست و پا می زنم . الهام جون الان دنیا زیر پر و بال منه .. نمی دونی چه حسی دارم . بالاخره تونستم خودمو در اختیار امیر بذارم . -المیرا بد قول نباش جمشید منتظره -خواهر جان من دیگه منصرف شدم و اون دعوتی رو که قرار بود برم نمیرم . کجا بهتر از زیر کیر امیر .. -آخخخخخخ بززززززن امیررررررر کوسسسسسمو بکن .. منو بکن .. نمی دونی چه حالی داره .. ببین چقدر حال میده .. چقدر مزه داره که من بی خیال پیش تو از این که دارم با پسرم حال می کنم حرفشو می زنم .. فقط الهام جون یه وقتی به خونواده و شوهرت چیزی از این بابت نگوکه خیال بد می کنه -چی از این بد تر که یه مادر بره زیر کیر پسرش .. -ویه خاله بره زیر کیر خواهر زاده اش .. الهام مگه زوره . مگه هدفت این نبود که در مانم کنی .. شفام بدی . من حالا دارم درمان میشم .. اصلا درمان شدم . به جای این که خوشحال شم داری مریضم می کنی ؟/؟ -گوشی رو بده امیر بینم .. -نه واسه چی .. اگه .. اگه .. دیگه اون وقت نه من نه تو .. الهام متوجه شد که المیرا ازش انتظار نداره که موضوع به تحقق نپیوسته اون و جمشید رو به امیر بگه هرچند همچین قصدی نداشت ولی لجش گرفته بود از این که تمام بر نامه های امشبش خراب شده . المیرا گوشی رو داد به امیر -امیر همینه ؟/؟ حالا خاله اتو قال میذاری ؟/؟ آدم با مامانش ؟/؟ -چیکار کنم مامان داره پسردرمانی می کنه . منم دارم مامان درمانی می کنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر