ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت چهل وهفتم

 عباس دیدی که چه سریع کیرتو بر گردوندم به همون ایستادگی اولش ؟/؟ -منم تو رو می رسونم به همونجایی که خودت می خوای . همونجایی و همون چیزی که دوست داری . با یه لبخند و عشوه ای که واسش اومدم تونستم کیرشو در آمادگی کامل داشته باشم . -بیا جلو عباس .. ببین الان روشنک تو آماده آماده در اختیارته .. پاهامو باز و بسته می کردم و با این کارم اونو بیشتر به هیجان می آوردم . -اوووووووخخخخخخ بخورم روشنک اون تن و بدن تپلتو .. از روی کوس به طرف بالای تنمو غرق بوسه هاش کرده بود و رسید به سینه هام و از اونجا هم رفت بالاتر منم یه خورده خودمو جمع و جور کرده دستمو گذاشتم زیر بیضه هاش و با کیرش ور می رفتم تا اونو همچنان شق نگه داشته باشم .. -عباس بفرستش بره اونجایی که الان باید باشه . این قدر معطلش نکن . یه وقت دیدی اون و صاحبش دو تایی خوابیدن . -من تا تو بیدار باشی و بخوای کنارت بیدار می مونم . ..عباس چقدر مودب بود و می خواست هوامو داشته باشه ولی با همه متانت و جنتلمن بودنش نمی دونم چرا دلم پیش بهروز بود . همونی که می خواستم فکرشو از سرم بیرون کنم ولی نمی تونستم . راستی چرا ما دخترای خوب بعضی وقتا دوست داریم عاشق پسرای بد باشیم ؟/؟ با این که پسرای خوبی هم هستند که هوای ما رو داشته باشن . داشتم به  بهروز فکر می کردم که حالا چیکار می کنه . حتما شیلا رو برده پیش خودش . یا شایدم با یه دختر دیگه در حال عشقبازی کردنه ولی من دلم نمی خواست اونو با یکی دیگه ببینم . یه خورده که فکر بهروزو از سر خودم دور کردم تازه فهمیدم که کیر عباس دوباره رفته تو کوسم و داره بهم حال میده .. . چشامو بستم تا فقط به سکس با اون فکر کنم . عباس یه بار آبشو ریخته بود تو کوسم و می تونست بیشتر منو بکنه .. دوست داشتم بیشتر از سکس لذت ببرم . بدنم بیشتر بلرزه .. می خواستم فقط به لحظه های لذت بردن با اون فکر کنم . نه به چیز دیگه ای .. -عباس بیشتر بهم حال بده . بیشتر .. بهم بگو دوستم داری .. -دوستت دارم روشنک . دوستت دارم .. می خوامت .. نمی دونم چرا با این که هنوز یه روز از آشنایی من و اون نمی گذشت و همینم با تو جه به نیاز هر دومون تبدیل به سکس شده بود ولی دوستت دارم گفتن های او را خالصانه و از ته دل حس می کردم . بااین حال اون دوستت دارم گفتن های بهروز رو که یه نوع دروغ و ریا بود و حداقل در ظاهراین طور نشون نمی داد بیشتر دوست داشتم . دلم می خواست اون نامرد بازم بهم بگه دوستت دارم و دیگه دنبال شیلا و شیلاهای دیگه نباشه . فقط مال من باشه . ولی می دونستم دنیای من و اون با هم فرق می کنه ... منم قبل از اون با چند نفر دیگه بودم ولی این جوری ریا کارانه خودمو در اختیار یکی دیگه نمی ذاشتم -روشنک ببینم اینجایی؟/؟ اصلا حواست نیست . کیرم الان کوستو پاره کرده ولی حس می کنم که زیاد احساس درد نمی کنی .. راست می گفت یه جوری کوسم داشت می سوخت و یه درد خفیفی در انتهای کوسم حس می کردم ولی خیلی خوشم میومد -عباس بکن .. بزن .. ولم نکن .. بزن دردم بیار .. داری حال میدی .. پسر مردمو کشته بودم تازه داشتم بهش می گفتم که دارم حس می کنم که یه جوری میشم . بیچاره هر کاری از دستش بر میومد انجام می داد . فقط باید حواسمو متم کز می کردم . به اون کیری که تو کوسمه . به اون صحنه های تاریکی که اون داخل وجود داره . لحظاتی که کیر در حال حرکت توی کوسه .. زن و مرد یه تفاوتهایی در نوع سکس و لذت بردنشون وجود داره . همان طور که شباهتهایی هم با مردا دارند . درسته که اوج هوس در یک زن چند برابر هوس یک مرده ولی اگه یک زن برای یه لحظه حواسش بره جای دیگه چند دقیقه و یا مدتی لازمه که دوباره بتونه به نقطه ای برسه که به اوج نزدیکش کنه و اونو در همون حال و هوای قبلی قرار بده و من نمی خواستم عباس رو بیش از این اذیت کنم . حس کردم که باید خودم دست به کار شم .  خودمو از عباس جدا کرده افتادم رو کیرش -دستای اون دور کمرم قرار گرفت و من کوسمو روکیر اون گذاشته و با حرکات باسن ورود و خروج کیرشو تنظیم می کردم . حالا دیگه هر جوری که می تونستم می تونستم کوسمو به کیر عباس بمالونم و سکسمو داغ داغ کنم . ولی من داغ تر از اینهاشو دوست داشتم . با این حال با سرعتی زیاد در حال فعالیت بودم . نمی دونم چرا دوست داشتم زود تر ار گاسم شم و خودمو بندازم تو بغل عباس و بخوابم یا این که برم تو هتل خودم و ببینم بهروز چیکار می کنه . در هر حال دوست نداشتم فکر کنم یا فکرای بی نتیجه کنم . -عباس همین جوری خوبه .. کونمو فشارش بگیر ..بگیر بگیر داره میاد ..هرچند چنگ انداری پنجه های عباس به کون من جلو سرعت منو گرفته بود ولی از بس خوشم میومد حس می کردم که داره آبم میاد . پاهام سست شده بود با این حال سعی می کردم که حرکت داشته باشم تا ارضا شدنم به عقب نیفته -عباس چنگش بگیر چنگش بگیر خیلی حال می کنم ..فقط چند حرکت و چند لحظه مونده بود که به آخرش برسم ..واون لحظه بالاخره رسید ...  ادامه دارد ...نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر