ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فضولی بسه خواهر !

خواهرم شعله هشت سالی رو بزرگتر از من بود . پدر و مادرم تا هفت سالگی این دختر دیگه بچه دار نمی شدند . با نذر و نیاز فراوون مامان منو بار دار شد و دست بر قضا بچه هم پسر شد یعنی همین شهروز خان بیچاره  اسیر حسادتهای خواهرش .. بعد از هشت سال اونم یه کاکل زری خب معلوم بود هر چقدر هم می خواستند این عزیز دردونه هشت ساله رو تحریکش نکنند نمی شد که نمی شد . لجبازی و حسادت پشت سر هم . یادم میاد شعله دوازده سالش بود و من چهار سال . اون منو می برد جاهای خلوت و از صورتم نشگون می گرفت .. وقتی هم که گریه می کردم و مامانم می گفت چی شده با یه بهونه ای منو از اونجا دور می کرد . بعد ها وقتی از سن کتک خوردن ردشدم حسادت که سر جای خودش بود این کتک زدنهاش تبدیل شد به فضولی .. فضولی در هر کاری ..درنوع درس خوندن در غذا خوردن و معاشرت با دخترا .. یادم میاد وقتی اولین دوست دختری رو که در سیزده سالگی گرفتم و خیلی هم باهاش خوب بودم و عشقی افلاطونی هم نسبت به اون داشتم کاری کرد که میونه ما رو به هم زد . دلم می خواست برم رشته فنی حرفه ای .. کاری کرد که برم رشته تجربی و با هزار دردسر یکی از همون رشته های کارشناسی معمولی قبول شم که علاقه ای هم به ادامه تحصیل در اون نداشتم . از طرز لباس پوشیدنش چه عرض کنم که ملاحظه بابامو می کرد ولی در تمام طول روز تابستونابا تاپ و شورت تو خونه می گشت اونم شورتی که نصف بیشتر کونشو توی دید مینداخت . وبعدا این شورتها تبدیل به شورتهای توری شد که تمام کونشو یه سره مینداخت توی دید . اوایل به خاطر ترسی که از اون داشتم تحریکم نمی کرد . ولی وقتی که یه بار خونه دوستم نشستیم و از کامپیوترش داستانهای سکس خانوادگی رو خوندیم منم یه جورایی تحریک شدم . توخونه  که هر وقت می رفتم رو کامپیوتر این نسناس میومد بالا سرم . وقتی هم که میرفت اتاقش بازم سایه اونو رو سرم می دیدم . حتی وقتی که خواب بود ازش حساب می بردم .می تونستم برم سایت های سکسی و بعد هیستوری رو پاکش کنم و لی همش از این هراس داشتم که نکنه این کامپیوتر و نرم افزاری هاش یه سوراخ سنبه دیگه ای داشته باشه که من ازش بی خبر باشم . وقتی که ازدواج کرد و رفت نفسی به راحتی کشیدم که از شرش خلاص شدم من دانشجوی سال اول بودم و اونم که معلم دبیرستان شده بود مثل من  تابستونا رو بیکار بود . دیگه ترم تابستونی هم نگرفتم که راحت باشم . اولین تابستونی بود که از شر خواهرم خلاص بودم .وقتی آخرین امتحانمو دادم و اومدم خونه داشتم با خودم فکر می کردم که تابستونو چیکار کنم .عقده ای شده بودم گیج شده بودم چه تصمیمی بگیرم که مامان خیالمو راحت کرد -شهروز جان خواهرت شعله گفته که تابستونو بیشتر وقتا بری پیشش و روزا که شوهرش سر کاره رفیقش بشی .. خیلی هم خرشانس بود این  شعله .. یه پزشک متخصص زنان و زایمان که خیلی هم خوش تیپ و جوون بود شده بود شوهرش . اصلا  خواهرم نیازی نداشت که بره سر کار .. - تو که خودت می دونی خواهرت چقدر دوستت داره از بچگی هواتو داشته اگه تربیت های اون نبود امروز به اینجا نمی رسیدی واخلاقت این جوری نبود .. می خواستم بگم مامان جان اون باعث شده که من امروز گوشه گیر شم از دخترا خجالت بکشم و ترسو بار بیام و با کلی نقطه ضعف دیگه . حتما اونم واسم زن می گیره ... گفتم ولش تو ذوقش نزنم . مجبور شدم برم خونه خواهرم که یه سالی از ازدواجش می گذشت و تازه باردار شده بود و طبق گفته خودش نزدیکای عید  زایمان می کرد و می تونست 6 ماه یه سره خونه باشه . اون موقع سه ماه مرخصی زایمان می دادند . حوصله ام اونجا سر میومد . باید دنبال کم و کسری های خونه اش می بودم . فیلم های پوسیده ماهواره باب طبع اونو  باید می دیدم . پا به پاش باید می نشستم .خواهرم همچنان به اذیت کردنا و گیر دادنای خودش ادامه می داد تا این که شوهره واسه یه سمینار سه روزه پزشکان میره شیراز و منم دیگه شبانه روزی باید در خدمت این خواهر جونم می بودم . تازگیهابا همه خجالتی بودنم  با یه دختر دانشجوی همکلاس خودم گرم گرفته بودم و از بد شانسی وقتی که رفته بودم دست شویی موبایلم زنگ خورد و خواهر فضولم گوشی رو گرفته و گفت که من دوست دخترشم .. تا شلوارمو بکشم و از دستشویی بپرم بیرون اون حرفاشو زده بود و تازه یه چیزی هم طلبکار بود که چرا با هر کی که از راه رسیده دوست میشم و حرف می زنم . -خواهر این اون مدلی دوست دختر که فکر می کردی نیست -پس چرا وقتی من بهش گفتم دوست دخترشم و دوستش دارم قهرکرد رفت . خیلی عصبی شده بودم . من باید دق دلی خودمو سرش خالی می کردم ولی نمی دونستم چیکار کنم .فکر عجیبی به سرم افتاده بود . از اون فکرایی که خیلی شوم و خطر ناک بود . خیلی ترس داشت . ولی من باید تر تیبشو می دادم کار خیلی زشت و خطر ناکی بود و یه خورده خرج داشت ولی از یه راههایی دو تا شر خر جور کردم و واسه یه شب در خونه رو باز گذاشتم .. خیلی راحت رفتند سر وقت خواهرم لختش کردند . از حاشیه در بدون این که شعله بفهمه شاهد صحنه بودم . اصلا نای تکون خوردن و حرف زدن نداشت .اونو کاملا لخت کرده بودند و اونی که هم افتاده بود روش لخت بود ولی اونی که داشت فیلم می گرفت لباسشو در نیاورده بود . ازبس این خواهره سرم بلا آورده بود هیچ حس غیرتی نسبت به اون نداشتم .. . . یارو کیرشو طوری به کوس خواهرم چسبونده بود که به نظر میومد اونو فرو کرده باشه اون داخل .. کلی عکس و فیلم گرفتند . حتی یه صحنه ظاهرا اون بیهوش شده بود و راحت کارشونو می کردند . فقط همون جوری که سفارش کرده بودم خواهرمو نگاییدند و دست نخورده ولش کردند و منم نگاتیو عکسا و حلقه فیلمو ازش گرفتم . . بعدا هم طوری  اونا رو گلچینش کردم که اونایی رو که طبیعی نشون میده به موقعش نشون خواهرم بدم . ولی وقتی کیر اون شر خر رو رو کوس خواهرم دیدم خیلی هوس کردم که جای اون بودم و خواهره رو می گاییدم .. ومنتظر فرصتی بودم که این کارو انجام بدم . داشتم فکر می کردم که کجا به این آبجی فانتزی خودمون حمله کنیم . اون با این که من بزرگ شدم هنوز هر وقت که شوهرش نبود و می رفت حموم بهم می گفت پشتشو لیف بزنم یا این که آمپول هاشو می داد تا من بهش تزریق کنم و شورتشو هم از دو طرف می کشید پایین .. تا حالا به هیجانش فکر نکرده بودم ولی حالا که اعتماد به نفسم زیاد شده بود بیشتر می تونستم حال کنم . لیف زدن و آمپول زدن دیگه خیلی تواین داستانها اومده و حال نمی داد .. منتظر بودم که یه بگو مگویی با هم داشته باشیم و خدمتش برسم .برای اولین بار بود که دلم می خواست لحظات بیشتری رو با خواهرم بگذرونم تا بتونم اون نقشه ای رو که دارم پیاده کنم . دامادم زنگ زد که یه دو سه روزی رو بیشتر می خواد در شیراز بمونه که یه گشت و گذاری داشته باشه . خواهرم خیلی ازش عصبانی شده بود . فکر کنم کوسش به خارش افتاده بود . یکی از این شبها که اون رفته بود تو اتاقش بخوابه منم رفتم به هال و پذیرایی که یکسره نصف زیر بنای خونه رو تشکیل می داد نشستم . رسیور رو روشن کردم و یه کارت سکسی هم گذاشتم داخلش و رفتم رو یکی از این کانالهای سکسی .. دیگه خیالم نبود که شعله چیکار می کنه . من باید با سوزوندن شعله , شعله هوس خودمو که خیلی روشن شده بود خاموشش می کردم . با لذت نشستم صحنه های سکسی رو دیدم . ظاهرا بد جوری خوابش برده بود و خیالش نبود . یه خورده صدای تلویزیون رو بالا برده و آخ و واخ های زن و مرد رو تا یه حدی به گوش آبجی کوس تپلم رسوندم . صدای پا رو که شنیدم فهمیدم که داره میاد . من که تا اون لحظه شجاع بودم و پیش خودم کری می خوندم دلم هری ریخت پایین . تنم به لرزه افتاد . صورتم عین گچ سفید شده بود . هرچه بود سالها بود که ازش می ترسیدم و حالا باید تابو شکنی می کردم انقلاب می کردم . اومد از پشت دو تا گوشامو کشید و بعد منو همین جوری تا کنار تلویزیون کشوند و گفت ریموت کنترلو کجا گذاشتی ؟/؟ با دست که می تونی خاموشش کنی ؟/؟ در جا خاموشش کردم . -من داداش تربیت نکردم که این جوری باشه -ببخشید خواهر تو منو تر بیت نکردی من خودم بابا ننه داشتم .. -همین چیزا رو می بینی که زبون درازی می کنی .. یه لباس خواب توری هم تنش کرده بود که در نور مهتابی شورت و سوتین مشکی اونو به خوبی نشون می داد . یه شورتی که کون گنده شو از پشت به خوبی معلوم می کرد و ورم کوسشو از جلو . سوتین اونم که نصف سینه هاشو انداخته بود بیرون -منو باش که فکر می کردم تو چش پاکی از این به بعد باید پیش تو خیلی مراعات کنم -حالا دیگه خیلی دیر شده آبجی .. افتادم روش -خفه شو چیکار می کنی دیوونه من خواهرتم .. -کیر دیگه اینو نمی شناسه .. -من شوهر دارم شوهر دارم .. -ببینم دو شب قبل که  زیر کیر اون غریبه حال می کردی به اونم گفتی که شوهر داری . ؟/؟ رفت بذاره زیر گوشم که دستشو رو هوا گرفتم و اون لباس خواب نازکشو طوری جر دادم که  تن لختش یهو زد بیرون . منم با یه دستم گلو شو داشتم و با یه دست دیگه ام خودمو لخت کرده بودم . بد جوری زرد کرده بود . -شهروز واست گرون تموم میشه .. -من کوس می خوام -دیگه داداشم نیستی .. می خواستم واست زن درست کنم .-من اون زنی رو که تو بخوای واسم درست کنی و مثل خودت جنده باشه نمی خوام . موهای سرمو می کشید و به صورتم چنگ مینداخت اما حریف من نمی شد و رو تنش نشستم . دستشو گذاشته بود جلوی شورتش و نمی ذاشت به کوسش دست بزنم . بیچاره حق داشت تا به حال خلاف نکرده بود . فقط کارش فضولی و دخالت های بی مورد در مورد من و کارام بود که باید یه جایی به این کاراش خاتمه می دادم و حالا دیگه بهترین موقعیت بود . اونو رو زمین کشیدمش و بردم به جایی که عکسها رو قایمش کرده بودم . البته فیلم عکسو یه جای دیگه پنهون کرده بودم . -آبجی چند لحظه ای خلاصی تا این عکسا رو خوب دید بزنی .. مخصوصا لات منشانه صحبت می کردم تا اون لجش بگیره ولی حالا فقط ترس گاییده شدن توسط منو داشت و با دیدن این عکسها ترس بزرگتری جانشین اون ترس اولش شده -نههههه نهههههه اینا واقعیت نداره .. نهههههه .. -ببینم داماد گلم اگه اینا رو ببینه خوب متوجه میشه که حقیقت داره یا نه .. -اینا دست تو چیکار می کنه -من همون شبی که تو داشتی حال می کردی آخراش بیدار شدم .. خواستم بیام کمک دیدم اصلا مقاومت نمی کنی گفتم چه کاریه . یکی داشت عکس و فیلم می گرفت من آخراش رسیدم .. -داداش به من تجاوز نشده .. من اینو حس کردم . تازه آخراش بیهوش بودم از حال رفته بودم هیچی رو حس نمی کردم -بگذریم آبجی من که حس کردم تو رفتی تو خماری پس از سکس . خودمم تعجب کردم یه سر و صدایی کردم و ظاهرا دوربین رو جا گذاشتند حالا از ترس بود یا چیز دیگه ای نمی دونم ولی چیزای خیلی با حالی داخلش بود . چرا غریبه بخوره خودم می خورم آبجی -باور کن من پاکم .. -اینو حاج آقا دکتر که تشریف آوردند و این عکسا رو دیدند تشخیص میدن که شما پاک هستین یا نه . من کاملا لخت شده بودم ولی هنوز شورت و سوتین با دو سه تا تیکه از پاره های لباس خواب تن آبجی گلمون بود . -شعله خودت ساک می زنی یا کیرمو فرو کنم تو دهنت . در ضمن این عکسا رو می خوای یاد گار داشته باشی داشته باش . هر چقدر از اینا بخوام دوباره می تونم چاپ کنم . بازم خواست یکی بذاره زیر گوشم که دستشو رو هوا گرفتم و اونو به کیرم مالیدم . هرچی هم به طرفم لگد پرت می کردجز این که خودشو خسته کنه فایده ای نداشت . یه دستمو گذاشتم رو گردنش و کیرمو هم رو لباش گذاشتم . بازش کن شعله . دیگه تو اون شعله ای نیستی که ازش بترسم .. ترسیده بود . چشاش داشت از کاسه در میومد و برام حکم زن غریبه ای رو داشت که باید می کردمش . دهنشو باز کرد . چندشش میومد ولی من اونو به زور تو دهن خواهر فضولم کردم خوب میک بزنش خیلی خوشمزه و خوش طعمه .. . کیرم تو دهنش ثابت مونده بود و مجبور شدم خودم حرکتش بدم . خدمت خواهر گلم عرض کنم که دور از چشم شما یه بار به اتفاق دوستای بد کون یه دختر بد رو گاییدم و امروز می خوام گایش کوس رو افتتاح کنم . عکسهای شر خر و خواهرم رو زمین پخش شده بود .یکی از اونا روگذاشتم روبروم و به شعله گفتم می خوام نگاه کنم و با هوس زیاد تری تو رو بکنم . ببین خواهر جونم من تجربه کوس کردنو ندارم فقط از تلویزیون زیاد این صحنه ها رو دیدم . تو منو راهنمایی کن . مثل مامور راهنمایی وسط چهار راه فرمون بده  رفتم سر وقت شورتش اونو بکشم پایین نذاشت . سوتینشو کشیدم پایین بدون این که درش بیارم . -من که یادم نمیاد جوجو مامانو چه جوری می خوردم حالا می خوام جوجو خواهر خوشگل خودمو بخورم . خواهر گلم یه آخ و واخی بکن دیگه چقدر تو بیحالی . نمیشه که همش من حرف بزنم و تو ساکت بمونی . درسته که من دکتر نیستم ولی دم و دستگاه دکتر رو که دارم . فعلا هم که دارم با همین کیر شفات میدم . دکتر چند روز رفت سمینار تحمل نداشتی ؟/؟ آبرومونو بردی .. شعله فقط لال شده بود . نوک سینه هاشو قبل از این که بذارم تو دهنم گفتم مادر به یاد تو .. عجب حالی می داد . مخصوصا وقتی که به این فکر می کردم تا لحظاتی دیگه می افتم به جون کوسش . یه نیم نگاهی هم به چهره و چشای شعله داشتم که ببینم عکس العملش چیه و آیا لذت می بره یا نه . نمی شد چیزی فهمید فقط به یه گوشه ای خیره شده بود . مثل مظلومای موش مرده . راستش شایدم حقش این نبود ولی من دیگه دیوونه شده بودم . -شعله اگه شلوغش کنی طناب پیچت می کنم .این بار شورتشو کشیدم پایین .. -شهروز خیلی کثیفی اگه مامانو نمی شناختم می گفتم تو حرامزاده ای -اونی که تو رو گاییده شاید قبلا هم تو رو گاییده باشه بچه حرامزاده تو شکمت کاشته باشه . دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش با آخرین زورم فشارش می دادم و دهنمو انداختم رو کوسش و با این که توی فیلمها دیده بودم خیلی نرم و ملایم کوس رو می مکن و لیس می زنند من با گاز گرفتن افتادم به جون خواهرم . . جیغ می کشید چه جور . -شعله آبروی خودت میره ساکت .. -شهروز بسه بسه . من باردارم .. آروم آروم . -شعله اینا چیه چقدر خیس و لغزنده هست . اون دختر بده رو که داشتم می کردم دستم رو کوسش که رفت یه خورده خیس بود بهم گفت چون تو پسر خوبی هستی و مودب و خیلی هم مهندسی کونمو می کنی و من ازت راضیم یه خورده حشری شدم کوسم خیس کرده خواهر جونی من تو این چیزا رو بهم آموزش بده دیگه اینا رو کوفتت می گرفت بهم بگی ؟/؟ تو رابطه منو با دخترا بهم زدی . این چیزا رو بهم یاد می دادی که حواسم باشه . -داداش نه ..نه ...اونتو نکن تو این من ..-وای چه خواهر نجیبی دارم -همین الان کیرمو می کنم تو کوس تو . تو که وقف همه هستی مال داداشتم باش . -کشتی منو .. کوسم می سوزه -حالا شدی آبجی خوب .. اشکشو در آوردم . -باشه دیگه کاری به کارت ندارم . .-شعله دلت میاد دل داداشتو بشکنی ؟/؟ تا اینجاش اومدم بذار بقیه رو هم برم دیگه .. پاهاشو انداختم رو شونه هام و اونو به دیوار کنار تخت چسبوندم که دیگه نه از عقب کاره ای باشه نه از جلو .. خیلی هیجان زده شده بودم . نمی دونستم چه حسی داره وقتی کیر میره توی کوس . اصلا باید به کجا فشار بدم . درکوس چه جوری باز میشه . درسته من زیاد تو فیلمها دیده بودم ولی آدم تا یه کاری رو خودش انجام نداده باشه نمی تونه با چم و خمش آشنا شه حتی به ظاهر ساده بیاد حس می کردم تمام وجودم می خواد آبشو خالی کنه .. یه جوری داغ شده بودم و حس لذت شهوانی می کردم که غیر قابل تصور بود . قلبم به شدت می تپید . کیرمو کردمش تو کوس شعله .. عین یه شعله آتیش داغ و سوزان بود . هنوز کیرم خوب توی کوس شعله جا نگرفته یا جا نیفتاده بود که آبش  همین جور روون شد توی کوس .. ده ثانیه هم نکشید .. -آشغال کثافت حتی عرضه یه سکس درست و حسابی رو هم نداری . اسم خودتو میذاری مرد؟/؟ تجاوز گر کثیف .. داداشم مرد . به غیرتم بر خورد . یعنی به پزم بر خورد . اون به من گفت بی خاصیت . تقصیر من چی بود تا حالا کوس نکرده بودم . تو کون  اون جنده دخترهم تا کیر فرو کرده بودم آبم اومدولی باهام مداراکرد .. اینو به روی خواهرم آورده و ازش ارث پدر طلبکار بودم . خیلی کیف کرده خنک شده بودم . حس می کردم دیگه اون هیجان و هوس اولیه رو ندارم ولی همون کیر شل شده  رو می تونستم توی کوس خواهرم نگه داشته باشم . کوس تپل شعله که  دور و بر و روش تپل نشون می داد از کناره ها پر شده بود از آب سفید کیرم . یه لحظه می خواست از دستم در ره .. کیرم در اومد و منم افتادم روش . این بار از پشت شکارش کردم . دو تا قاچ کونشو به هم سفت کرده بود و من با فشار اونو به دو طرف بازش می کردم . -شعله من که تو رو گاییدم و تو کوست آب ریختم حالا دیگه چی میگی . کف دستمو گذاشتم رو ی کوس و چند تا انگشتمو فرو کردم توی کوسش . حالا هر فشاری که به خودش می آورد تماس انگشتام با داخل کوسش بیشتر می شد .  چشاشو بسته بود و منم با لذت از این که داره حال می کنه به کارم ادامه می دادم . حتی انگشتامو در می آوردم و سرمو رو به صورتش گرفته و انگشتای خیس شده از کوسشو میذاشتم تو دهنم و دونه دونه اونا رو می لیسیدم .-خیلی خوشمزه هست شعله .. دکتر که از این چیزا هر روز توی مطبش می خوره .. صدای شعله  فروکش کرده تبدیل به ناله هوس شده بود ولی دست از فحش دادن و متلک گفتن به من بر نمی داشت -اون مثل تو عوضی نیست -ومثل زن جنده اش . این قدر به خودت فشار نیار . انگشتام که تو کوستن . کیرم باهاشون چه فرقی داره . کف دستمو از کونش پایین تر آورده و دو طرف پاهاشو با فشار به دو طرف بازشون کردم . -وااااایییییی وحشی .. وحشی .. وحشی ... جر خوردم .. چاکم دادی چاکم دادی عوضی .. دیگه خودشو ریلکس کرده بود . اوووووووفففففف خواهرم عجب کونی داشت . هر چند این کونو من از طرفین شورت بار ها و بار ها دیده بودم ولی لختش یه صفای دیگه ای داشت . قبل از این که کیرمو بکنم توش خم شده و کونشو غرق بوسه کردم . دیگه دست و پا نمی زد چون می دونست جرش میدم . چاک کونشو باز کرده و به زور سوراخ کونشو ماچ کردم وبا انگشت کوچیکه ام یه قلق گیری کردم .. -نهههههه .. شهروز عوضی به اونجا کار نداشته باش .. -چیه اون گردن کلفت ها زخمت کردند ؟/؟ .. حالا بذار از خط کوست رد شم به اونجاش هم می رسیم . کیرمو از همون پشت فرو کردم تو کوسش و این بار انگشت وسطیمو یواش یواش فرو کردم تو کونش .. خیلی چسبناک بود و دستم اون داخل کیپ شده بود . حس اون وقتایی رو داشتم که تو سرمای زمستون به دستم دستکش میذاشتم . کیرمو که با سرعت می کردم تو کوسش انگشتمم با همون سرعت میذاشتم توش و در می آوردم . بااین که انگشتی رو که تو کونش کرده بودم مزاحم کیرم بود ولی به کارم ادامه می دادم تا آبجی شعله ما مزه کون دادنو هم حس کنه .. -حالا خواهر کوس دادن به داداش بهتره یا به غریبه ؟/؟ -عوضی این اولین و آخرین بارته که رو منی .. فقط اگه زندگیمو خراب کنی تو رو به آتیش می کشم . توی غذات سم می ریزم و می کشمت .. بدجوری ترسیده بود از این که من اونو لو بدم و حالشو بگیرم . -کوست که داره حال می کنه . دور و برش خیس خیسه .. انگشتمو از کونش در آورده  کف دستامو گذاشتم رو شونه هاش و مراقبش بودم که چه عکس العملی نشون میده . اون لذت می برد و نمی خواست بهم بگه . اینو از فشاری که به صورت و چشای بسته اش می آورد می فهمیدم . یه لحظه که لبامو گذاشتم رو لباش اونا رو جمع کرد و نذاشت که ببوسمش . دیدم چند بار کونشو به طرف کیرم تکون داد و می خواست خودشو هماهنگ با کیرم کنه .. . یهو شعله دو تا دستاش روی زمین به دو طرف باز شد و دیگه عضلات صورتشو به هم نمی فشرد . فکر کردم ارضاش کرده بودم . درجا کیرمو از کوسش بیرون کشیده اونو به کونش چسبوندم . چون اگه می دونستم بازم بخوام آبمو خالی کنم شاید کیرم واسه کونش شل باشه . خشک خشک کیرمو به کون شعله فشار آوردم . می دونستم بی رحمیه ولی هر اذیت و حسادتی رو که از بچگی داشته و رو من پیاده کرده بود یکی یکی به یادم می آوردم و کیرمو رو به جلو فشارش می دادم . دستامو جلو دهنش داشتم تا جلو فریادشو بگیرم . دیدم که بد جوری داره بهم فشار میاره . گردنشو به طرف عقب فشار دادم . عین بازیهای کشتی کج شده بود . ولی کیرم رفته بود توی کون تنگ و چسبناک خواهر گلم . نصف کیرم رفته بود تو کونش و بیشترم نمی رفت . با همون نصفه حال می کردم . -کون با صفایی داری شعله .. دستامو رو سینه های درشتش گذاشته واونا رو یه بار از راست به چپ و یه بار از چپ به راست می گردوندم . یواش یواش هم کیرمو بیشتر تو کون شعله حرکت می دادم .حالا دیگه فقط به کون شعله نگاه می کردم و حواسم به بر جستگی کونش بود و شکاف وسطش . رفته بودم تو حس و هوس . همون نگاه به کون و عالم حشر و هوس سبب شد که این بارهم خیلی زود آبم بیاد .. -شعله .. شعله .. آبم کردی .. بازم داره میاد شعله .. شعله جون -کوفت .. کوفت شعله ..کوفتت بشه خونه زندگی منو نجس کردی .. -خودم می شورمش .. -تو کونتو نمی تونی بشوری شهروز -ولی کون تو رو خوب شستم .. خورد و دم نکشید . حس می کردم که سیر شدم ولی خیلی بهم مزه داده بود ولش کردم به حال خودش که هر غلطی که می خواد بکنه .. دیگه جرات نداشت چیزی بهم بگه فقط اینو گفت که شهروز اون نگاتیو رو بده به من و هر مدرکی که داری .. -مطمئن باش جاش امنه . این عکسا رو یاد گاری داشته باش . اگه دلت خواست و پاره هم کردی مهم نیست . -شهروز باور کن هیشکی بهم تعرض نکرده .. من حسش نکردم . می دونم . اونا انگیزه شون چی بود نمی دونم .-شاید تو درست بگی خواهر .. شاید اونا می خواستند ازت اخاذی کنند که شانس آوردی فیلمها دست خوب کسی افتاد . خوب حالشو گرفته بودم . رفتم اتاق خودم و رو یه تشکی که رو زمین پهن کرده بودم گرفتم خوابیدم .. نمی دونم چرا با این که دوبار تو حفره های شعله جونم خیس کرده بودم بازم در آتیش هوسش داشتم می سوختم . . دم دمای صبح بود که دیدم یکی منو تکون میده .. شعله بود .. لعنتی حتما اومده بود که راجع به فیلمها صحبت کنه . حالا من سواره بودم و اون پیاده ولی ظاهرا برعکس شد . چون حشرش زده بود بالا و بهم گفت همین جور طاقباز دراز بکشم .. کیرمو گذاشت تو دهنش و من هنوز در شوک حرکاتش بودم که دیدم اومد و رو کیر شق شده ام نشست و کیر رو فرو کرد توی کوس .. چه کیفی می کردم من ولی می دونستم که نباید خرشم و باید حلقه فیلم و نگاتیو رو پیش خودم داشته باشم . هرچند عکس بیشتر به درد می خورد ولی خودشم بد جوری داشت حال می کرد . مزه کیر داداشو دیشب چشیده بود و می خواست این بار با آرامش بیشتری حال کنه . حالا اون بود که سوار داداشش بود . ... پایان .. نویسنده ... ایرانی 

12 نظرات:

رضا بمب گفت...

خيلي عالي بود ايراني جون شبيه اون داستانت بود كه پسره خواهر فضولشو تو پارك ميگاد.دستت درد نكنه.كيرت هميشه استوار باشه

ایرانی گفت...

ممنونم رضا جان از توجهی که به داستانهای من و این مجموعه نشون میدی و از دعای خیرت هم متشکرم امیدوارم که وجودت استوار باشه . شاد و شاد و شاد باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل وگرامی این پیام در پاسخ به سارای نازنین سایت لوتی می باشد که امیدوارم در ذیل داستان مادر فداکار منتشرش نمایی ...سارای دقیق و خونگرم و با محبت ممنونم از توجهی که به این داستان داشته و باعث افتخار من خواهد بود که به دیگر آثار بنده هم عنایت داشته باشی تا همراهی تو و سایر عزیزان گلم تاثیر مثبتی در بهبود روند کیفی نوشته هایم داشته باشد . در مورد این داستان و پیشنهاد ارزنده ات باید به عرض برسانم که با توجه به این که نام این داستان مادر فداکار بوده و سیستم آن به این گونه رقم خورده که مادر در فضایی از عشق و هوس و احساس و فداکاری قرار داشته وسکس با کسی به غیر از پسرش به شیرازه و ستونهای اصلی داستان ضربه خواهد زد , این داستان با رابطه سکسی مادر و پسرش به مقصد اصلی وپایان خود رسیده است . از داستانهایی که تحریک خاص و شاید قوی تر از قسمتهای پایانی این داستان داشته می توان به داستان پرواز هوس که درسایت لوتی هم منتشرشده اشاره نمود که درمورد سفر مادر و فرزندش به تایلند است و با توجه به این که این داستان هم پس از مقدمات زیاد فقط سکس این دو نفر را در بر دارد ولی فضا سازی و هیجانات آن طوری داستان و جهت آن را رقم زده که شاید بسیاری از خوانندگان , مادر و فرزند را به شکل دوست دختر و پسر پذیرا باشند ..البته نظر خود را به عنوان یک خواننده می گویم ..بعضی داستانها روند خیانت و سکس دسته جمعی را پذیراست مثل داستان هرکی به هرکی وبعضی داستانهای تک قسمتی که بستگی به فراهم آوردن بستری برای آمادگی ذهن خواننده دارد و ترکیب احساس و عشق و هوس و سکس جذابیت بیشتری به یک داستان می دهد هرچند سلیقه ها متفاوت بوده اما مجموعه عملکردونظرات مد نظرمی باشد . درنهایت از لطف و همراهی همیشگی تو همراه خوبم بی نهایت سپاسگزارم وافتخار می کنم که صادقانه در خدمت تو عزیز و سایر خوانندگان گل و دوست داشتنی باشم . خوش وخرم وخندان باشی ... ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین عزیز کجایی داداش ؟ حتما کار داری . امیدوارم هر جا که هستی حالت خوب باشه و مشکلی نداشته باشی ..البته آدم بی مشکل نمیشه ..امیدوارم گرفتاریهات بر طرف شه و خوشحال و تندرست باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
از نظر بيان نگارشي و داستان پردازي مثل هميشه خوب بود ولي يه مشكل بزرگ داشت كه جديدا تو داستانات ميشه ديد
1_اين كه قصه ي داستان اصلا در حد نبود و خيلي ضعيف بود,2_اصلا به نكات ريزي كه قسمت ها يا سكانس هاي داستانو به هم وصل ميكنه و موجب هيجان بيشتري تو داستان ميشه نداشتي و خيلي ساده و سرسري رد ميشدي!
آخه يه پسر كه تا سن 20 سالگي هميشه تحقير شده و به قولني منزوي بار اومده چطور و از كجا ميتونه بره دو تا شرخر گردن كلفت پيدا كنه كه حاضر باشن واسش اين كارو انجام بدن??!!!!!?

ناشناس گفت...

سلام
از نظر بيان نگارشي و داستان پردازي مثل هميشه خوب بود ولي يه مشكل بزرگ داشت كه جديدا تو داستانات ميشه ديد
1_اين كه قصه ي داستان اصلا در حد نبود و خيلي ضعيف بود,2_اصلا به نكات ريزي كه قسمت ها يا سكانس هاي داستانو به هم وصل ميكنه و موجب هيجان بيشتري تو داستان ميشه نداشتي و خيلي ساده و سرسري رد ميشدي!
آخه يه پسر كه تا سن 20 سالگي هميشه تحقير شده و به قولني منزوي بار اومده چطور و از كجا ميتونه بره دو تا شرخر گردن كلفت پيدا كنه كه حاضر باشن واسش اين كارو انجام بدن??!!!!!?

ایرانی گفت...

با سلام به آشنای عزیز با بیشتر نظرات شما موافق نیستم البته من خودم از خودم انتقاد دارم ولی بیشتر به صورتهای دیگر . دراین که یک پسر چطور می تونه شر خر استخدام کنه اصلا جای تعجب نداره .. دردانشگاه همه چی امکان پذیره ..من خودم نزدیک بود با یکی از فامیلهای خشک ومذهبی که نصف من هم سن نداشت سر همین مسائل روز وبی توجهی اون به مشکلات مردم درگیری لفظی محترمانه پیدا کنم و کردم ولی به محض این که رفت دانشگاه یکسره 180 درجه عوض شد و دوست دختری و ترانه و ساز و آواز و فیس بوک و....اصلا خود منو بگو خیلی خجالتی بوده و هستم . رفتم دانشگاه به خیلی ها تقلب می رسوندم . چند تا لات هم تو این بچه ها بودند از اون گردن کلفت ها .. گفتندخیلی بامرامی هرجا مشکلی داشتی به ما بگو شر خر هم داریم اون موقع پونصدهزار تومان بسته به نوع کار کمتر یا بیشتر می گرفتند من که تو عمرم یه سیگار هم نکشیده و درگیری با کسی نداشتم کارم چی بود که بخوام شر خر استخدام کنم ...تازه این داستانهای سکسی همه تخیلیه دیگه مثل رمان ندای عشق و مثلث عشق و آبی عشق که نیست تازه اونا هم نقاط ضعف داره .. اصلا این همه داستان نوشته شده کجا یه پدر میاد با دخترش ..یا مادر با پسرش ...بگذریم از استثنا ..اما یه ایرادی هست که من صدها بار اگه نگم دهها بار بهش اشاره کردم و اون دیگه اجتناب ناپذیره ..تجسم صحنه های سکسه که با هزاران هزار بار باز سازی داره اسیر یه حالت تکرار میشه و راهی هم نداره مگر با بازی کردن با الفاظ وواژگان .. مثلا نیازه که دریک عشقبازی دونفر همو ببوسن .. ومن هرروز چند تا داستان می نویسم اینجا اسیر تکرار میشم ..لب روی لب قرار گرفت ..روی هم گذاشته شد ..بوسیدند و...یا در خود صحنه مستقیم سکس ..ایراد بیشتر در این زمینه ها وجود داره که به نظر من علاوه بر بازی با کلمات تا یه مدتی باید بیشتر به مقدمات سکس پرداخت ..درهرحال نوشتن داستانهای سکسی در این دوره و زمانه خیلی بی رویه صورت می گیره ودیگه ازحد خارج شده داستانها کلیشه ای شده هنوز یه داستان سکس با مادر بیرون نیومده بازم داوطلب داره عین نون لواش از تنور دراومده , داستان سکس میاد بیرون ..درحالی که ذهن باید به دنبال خلاقیت و نو آوری باشه .. مثلا داستان زن نامرئی ..یا فقط یک مرد یا هوس اینترنتی و شیدای شی میل و میسترس اسلیو لزبین وهرچند اینا مشابه هم داره ..خود من خیلی سوژه های جدید و شاید هم در مواردی تخیلی هم در ذهنم دارم اما به احترام دوستان و درخواست آنان به اونا توجه می کنم . دیگه داستانهای سکس با مادر و خواهر و ...شیره اش کشیده شده ممکنه شانسی یکی دو تا ش هیجان دار شه ولی دیگه نمیشه اون انتظار گذشته رو ازشون داشت . اون هیجانی رو که یک خواننده در ابتدای راه مطالعه داشته نداره . شاید اون تابوی مطالعه ای براش شکسته شده باشه ..دیگه اون لیف و کیسه زدن داخل حموم اون هیجان اولیه رو نداره ..بعضی داستانها علاوه بر خالی بندیهای سکسی ..خالی بندی سوژه ای هم داره پیامهای خاصی هم در این خالی بندیها وجود داره که یک خواننده باید با دقت متوجه اونا بشه مثل فقط یک مرد . البته تا حدودی هم شما حق دارید و من گاهی که مشغول نوشتن یک داستان میشم مخصوصا یک قسمتی که به اندازه چند داستان تیکه ای وقتمو می گیره دلم میره پیش بقیه داستانها وشاید اثر گذار باشه که بازم در همین حد نمی تونم از خودم ایراد بگیرم . چون سال گذشته در هفته حدود بیست ساعت بعد از ظهر ها این عیال دور و بر ما نبود ولی امسال حتی از بیست دقیقه اش هم خبری نیست واون اصلا نمی دونه من چیکار می کنم و پدرمو در میاره اگه بفهمه و واقعا در این یه مورد خودمو تحسین می کنم که چه جوری می تونم با حفظ تمرکز روزی چهار پنج ساعتو مشغول باشم شاید در شرایط من کسی نتونه حتی چند خط داستان بخونه مجبورم یه آفرین مجدد به خودم بگم چون اگه نگم به خودم ظلم کردم . مثل بعضی سایتها نفع مالی که نداریم فقط تفریحی و علاقه و ذوقه و هیچ مورد تجاری نیست که بگم این شغل دوم منه . . شاد و خندان و خرم و تندرست باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

حرفاتو قبول دارم داداش!
دقيقا ميدونم چي ميگي!
واقعا از ذهن يك انسان گرچه تواناييش تو داستان نوشتن اثبات شده باشه هم ديگه بيشتر از اين به يه بن بست ميرسه
از جانب من بهت خسته نباشيد ميگم كه وقتتو ذهنتو مشغول ميكني و براي دوستان علاقه مند داستان مينويسي
ايشاالله هميشه موفق باشي

ناشناس گفت...

حرفاتو قبول دارم داداش!
دقيقا ميدونم چي ميگي!
واقعا از ذهن يك انسان گرچه تواناييش مثل شما تو داستان نوشتن اثبات شده باشه هم, ديگه بيشتر از اين به يه بن بست ميرسه
از جانب من بهت خسته نباشيد ميگم كه وقتتو ذهنتو مشغول ميكني و براي دوستان علاقه مند داستان مينويسي
ايشاالله هميشه موفق باشي

ایرانی گفت...

سپاسگزارم از تو دوست خوب آشنا که درکم می کنی . البته گاهی وقتا که وقت تمرکز باشه میشه بن بست ها رو شکافت و رفت اون سوی دیوار .. درهر حال بعضی وقتا مشکلات اجتناب ناپذیره ..مثلا من داشتم یک داستان خیانت مادر به درخواست یکی از دوستانو می نوشتم به نام از خیانت تا حسادت که تا چند ساعت دیگه منتشر میشه .. شب گذشته وسطای داستان بودم که شنیدم یکی از بستگان تقریبا درجه یک من مرده و امروز اوایل بعد از ظهر تشییع جنازه اشه .. مجبور شدم از وسطها به بعد هول هولکی بنویسم که واسه امشب کم نیارم و به سر کار و تشییع جنازه هم برسم ..از این بر نامه ها زیاده و شما به بزرگواری خودتون ببخشید . دوستتان دارم و امیدوارم همه شما عزیزان در نهایت خوشی و تندرستی ایام را سپری نمایید ..ایرانی

sia گفت...

سلام. داستان جالب و در نوع خودش متفاوت بود. آدمای فضول باید تاوان کارشونو پس بدن..
منم حالم از این دسته آدما به هم میخوره.. یکی از دوستان یه سخنی گفت در حد شریعتی.. میگفت که: "آدم جلو یه جمع بگوزه ولی تو یه خانواده کوچیکتر از همه نباشه" . حالا منو همون دوستم داریم از این بابت رنج مضاعف میکشیم، بیشتر من چون خانوادمون پرجمعیت هست. هر کی به نوبه ی خودش از ما حالگیری میکنه، راه به راه همش مسخرم میکنن. عین یه سوهان رو اعصاب آدمه.. حالا از اون طرف داداش بزرگمه که اندازه ی یه رییس جمهور احترامشو نگه میدارن.. هــــــی خدا...
مرسی..

ایرانی گفت...

خب سیا جان اینایی که گفتی در موارد زیادی صدق می کنه . ولی خیلی جا هاست که ته تغاری ها و بچه های آخر رو دوست دارند و عزیز دردونه خونواده میشن . ظاهرا تو شانس نیاوردی . اما پدر و مادر همه بچه ها شونو دوست دارن و حالا یه سری بزرگتر میشن و به رسم زندگی زود تر بزرگتر میشه رسمی تر و شایدم در ظاهر مهربانه تر با هاشون بر خورد کنن ولی در کل می تونی باهاش کنار بیای هر چند که رفتار پدر و مادر اگه این طور باشه درست نیست ولی باید به اونا نشون بدیم که ما فرزندان شایسته اونا هستیم و این کار با پشتکار به دست میاد ... با انگیزه و هدف ..من چهار ساعت دیگه باید باشم بیمارستان و نگه داری و همراهی بیمار .. خوشحال شدم سیا جان ...ایرانی

 

ابزار وبمستر